X
تبلیغات
عرفه روز از خود بریدن و به خدا پیوستن دلهاست... - سجاده ای پر از یاس عرفه روز از خود بریدن و به خدا پیوستن دلهاست... - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : جمعه 103 فروردین 10 ، 3:12 عصر
[ و مردمى را در مرگ یکى از آنان تعزیت گفت و فرمود : ] این کار نه با شما آغاز گردید ، و نه بر شما به پایان خواهد رسید . این رفیق شما به سفر مى‏رفت کنون او را در یکى از سفرهایش بشمارید ، اگر نزد شما بازگشت چه خوب و گرنه شما روى بدو مى‏آرید . [نهج البلاغه]
عرفه روز از خود بریدن و به خدا پیوستن دلهاست...


عرفه رسیدن به بی نهایت عرفان است؛عرفه ازخود رها شدن و در معرفت بندگی جاری شدن است

برای نشان دادن شوق به دلدار باید حرفی زد از روی اشتیاق و سخنی به جان طنیده جاری کرد برای او که عزیزش میداری.

و انگاه که به معشوق و جانان خود رو میکنی آنچنان چهره می آرایی گویا همه زیبایی صورت را آشکار میکنی، اما در بزم دیدار عرفه هر دلداده آنچنان صورت به سیرت نقش می بندد و آنچنان بغض را بر چهره تراوش میکند که بارانی برای شستن تیره گی های گذشته فراهم میشودو چون سیل خانمان برانداز گناهان؛ از دیده گان جاری شد، با نسیم عصر عرفه این بهار است که بر صورت دلدار می نشیند و شکوفه امید بر قلب حاجی طراوتی دیگر پدید می آورد،آنچنان که حاجی را محیای اعمال برتری می سازد و به پیش میخواند. دستان شاخه های بهاری عرفه بر گردن حاجی باز گشته از عرفات؛ او را در آسمان مشعر به پرواز می کشاندو در گوش ابراهیمی اش ندای قربانی کردن اسماعیل نفس را سر می دهد که ای ابراهیم اسماعیل ات را برای ما قربانی کن تا تورا به آنچه بر گزیده ایم اثبات کنی؛ و باز این بار شوق دیداری که در عرفه بر دل عبدالله نشسته است یار اش میکند تا نفس خویش را بار دیگر بمیراند تا در باغچه بذر عبودیت را بشکفاند. و آنگاه است که بر عبداللهی حاجی نزد پروردگار زمین و سما به تعظیم می افتند

و چه زیباست فارغ شدن از خود و به او پیوستن در حالی که هنوز گامهای حاجی بر روی این خاک طریق طی میکند. و باز شیطان نفس را رمی میکند تا از پیمان عرفه چیزی نمانده باشد که در ره دوست بسته باشد و عمل نکرده باشد.

مروارید های اشکی که در عرفه تسبیج کرده را برای سالیان سال در سجاده ای از یاس پنهان میکند تا وقت دلتنگی باذکر حدیث عرفه دل را بزداید از هر چه تعلق است.

هنگام شانه زدن زلف یار میشود گلبرگهایی از نور را یافت برای سالیانی که دور می گردی از این باغ و این درگاه پس دامن پر کن و بر خزانه دل ذخیره ساز برای روز مبادا

ای عزیز و ای رهگذر از کوچه عرفه اکنون که در نزدیک این باغ و بستان می گذری تو نیز خوشه ای از این باغ بر چین تا شاید روزی نوبت گذر از باغ به تو نیز رسد.

پهلوانی را می گفتند که چه سان اینگونه زنجیر می شکنی که تن از فشار از پای در نیاید؟ گفت زنجیر پاره میشود وقتی؛ در دلم شوق دیدار یار محکم می شود.

خدایا؛تو از نهان و آشکارم با خبری و از دار و ندارم همچنین پس ای معبود من و ای سر چشمه روشنایی زوری ام کن یک دیدار عرفه عطایم کن مقام ابراهیمی ات رادر میهمانی حجی که بعد از آن دگر به زشتکاری دست نیاویزم

پروردگارا؛ کودک جانم بهانه عرفه را دارد تا مگر در سایه سار آن درد بی مادری جانش را فراموش کند

عرفات دلهایتان همیشه بهاری و آبشار کوهستان عزمتان در این میقات همیشه پر آب و جاری باد





کلمات کلیدی :