X
تبلیغات
خوابی به رنگ خرداد........ - سجاده ای پر از یاس خوابی به رنگ خرداد........ - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : جمعه 103 اردیبهشت 7 ، 3:15 صبح
[ و به مردى که از او خواست تا پندش دهد فرمود : ] از آنان مباش که به آخرت امیدوار است بى آنکه کارى سازد ، و به آرزوى دراز توبه را واپس اندازد . در باره دنیا چون زاهدان سخن گوید ، و در کار دنیا راه جویندگان دنیا را پوید . اگر از دنیا بدو دهند سیر نشود ، و اگر از آن بازش دارند خرسند نگردد . در سپاس آنچه بدان داده‏اند ناتوان است ، و از آنچه مانده فزونى را خواهان . از کار بد باز مى‏دارد ، و خود باز نمى‏ایستد ، و بدانچه خود نمى‏کند فرمان مى‏دهد . نیکوان را دوست مى‏دارد ، و کار او کار آنان نیست و گناهکاران را دشمن مى‏دارد ، و خود از آنان یکى است . مرگ را خوش نمى‏دارد ، چون گناهانش بسیار است و بدانچه به خاطر آن از مردن مى‏ترسد در کارست . اگر بیمار شود پیوسته در پشیمانى است ، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانى . چون عافیت یابد به خود بالان است ، و چون گرفتار بلا شود نومید و نالان . اگر بلایى بدو رسد ، به زارى خدا را خواند ، و اگر امیدى یابد مغرور روى برگرداند . در آنچه در باره آن به گمان است ، هواى نفس خویش را به فرمان است ، و در باره آنچه یقین دارد در چیرگى بر نفس ناتوان . از کمتر گناه خود بر دیگرى ترسان است ، و بیشتر از پاداش کرده او را براى خود بیوسان . اگر بى نیاز شود سرمست گردد و مغرور ، و اگر مستمند شود مأیوس و سست و رنجور ، چون کار کند در کار کوتاه است و چون بخواهد بسیار خواه است . چون شهوت بر او دست یابد گناه را مقدّم سازد ، و توبه را واپس اندازد و چون رنجى بدو رسد از راه شرع و ملّت برون تازد . آنچه را مایه عبرت است وصف کند و خود عبرت نگیرد ، و در اندرز دادن مبالغه کند و خود اندرز نپذیرد . در گفتن ، بسیار گفتار ، و در عمل اندک کردار در آنچه ناماندنى است خود را بر دیگرى پیش دارد ، و آنچه را ماندنى است آسان شمارد . غنیمت را غرامت پندارد و غرامت را غنیمت انگارد . از مرگ بیم دارد و فرصت را وامى‏گذارد . گناه جز خود را بزرگ مى‏انگارد و بیشتر از آن را که خود کرده ، خرد به حساب مى‏آرد ، و از طاعت خود آن را بسیار مى‏داند که مانندش را از جز خود ناچیز مى‏پندارد . پس او بر مردم طعنه زند و با خود کار به ریا و خیانت کند با توانگران به بازى نشستن را دوست‏تر دارد تا با مستمندان در یاد خدا پیوستن . به سود خود بر دیگرى حکم کند و براى دیگرى به زیان خود رأى ندهد ، و دیگران را راه نماید و خود را گمراه نماید . پس فرمان او را مى‏برند و او نافرمانى مى‏کند . و حق خود را به کمال مى‏ستاند و حق دیگرى را به کمال نمى‏دهد . از مردم مى‏ترسد ، نه در راه طاعت خدا و از خدا نمى‏ترسد در راه طاعت بنده‏ها . [ و اگر در این کتاب جز این گفتار نبود ، براى اندرز بجا و حکمت رسا ، و بینایى بیننده و پند دادن نگرنده اندیشنده بس مى‏نمود . ] [نهج البلاغه]
خوابی به رنگ خرداد........

خواب دیدم که پنجره ها باز شدند....

آسمان ها همه نورانی

دشتها در قاب پنجره ها ؛ وه چه زیبا شده اند

چشم ها منتظر و بس نگران

بر در پنجره ها

به دخیل؛دل مردان خدا

موسم فتح و فتوح

آبها گل شده اند

خواب من رنگ تو شد

رنگ زیبای وجود

رنگ بال همه مرغان سحر

رنگ گلهای شقایق به دمن 

مادران بس نگران

پر هیا هو، پر صدا...حنجر چاک پدر

شهر آبستن فرزند خداست

شهر بی تاب در این حادثه هاست

نا گهان باد وزید......

خبر رویش گلهای تو را

به همه باغ دمید

گل مهر از تن خاک ،خاک خرداد برون........

روزگاران همه یک دلی و یک رنگی

آه از دست دزخیم شکست خورده زه ما..

جنگ، خونریزی و ارعاب و ترور...

هیچ یک نتوانست که از پای نشاند مارا...

باغ

چون سایه باغبان به سرش بود...

شاد بود و مسرور از فتح و فتوح همه دلهای جهان..

اه از دست خزان؛ اه از دست صبا

آمدی وه که چه زود،رخت بر بستی نسیم

شانه های پهن دیوار شکست

وقت پر پر شدن گل به حیاط

آه ای خلوتیان ؛آه ای نافه ایان

همه را جمع کنید،

شهر را خاک به سر ؛همه را داغ به دل

خال یارش به عیان

نگران .........بس نگران

چشم آلاله دل،به در پنجره شد

خواب من رنگ تو شد

خواب بیدارجنون

تیره از داغ تو شد

آه ، این خاطره ها

همه با هم شده اند

یک دل ..... یک رنگ شده اند

بر در خانه دوست همه ماتم زده اند

تو ببین من چه شدم

داغ بر دل ؛ مو پریشان شده ام

تو ببین

پنجره ها باز شدند

دل آسمان پر از اختر و ماه

چشم ها ستاره باران شده اند

به زمین همهمه و گریه و نجوای بهار

بوی تو؛ بوی خدا

بوی خرداد .....  بوی شهدا

بوی مردان خدا ، بوی عشق عرفا

بوی سردار بلند همت شهر

همه چشمان نگران

آه ای مرد خدا تو کجایی تو کجا؟

بنشین با من و ما

مرو ای دوست مرو ،مرو ای ماه بمان

تو بمان در دل ما؛ بنشین با من و دل

مکنم دست رها؛بنما راه به ما

باغ و باد و خاطره ها

من و او ما شده ایم

اه ای روح خدا؛اه ای روح خدا

خواب من.... رنگ خرداد تو شد

رنگ آن نیمه پر ؛رنگ دردانه گل

رنگ نیلی وداع

رنگ یک مرد بزرگ

که برون آمد و رفت

مردی از شعر و شعور

مردی از تارک ابر

مردی از جنس بلور

بعد تو، دلها همه در تاب و تبند

چشم یاران همه در راه تو اند

باغ پر خاطرشد،دشت در شور و نوا

باغ یک خاطره شد

چشم ما یاد گرفت؛که کجا را باید دید

دست های همه اندر پی آب

نوش و نوشیدن آن؛ به همه خلق جهان

باز خوابم  رنگ تو شد

رنگ خرداد ؛ رنگ یک حادثه شد

مرد دیگر شده از خانه برون

از پی راه تو شد ،در پی کار تو شد

چشم بیدار تو را دید و دلش آرام گرفت

از پس ابر برون

شده آن ستاره در راه کنون

سالک و  راهبر....

سید و عارف.... سیره او چون استاد

رهبری هادی و هم راهنما..

سید و قائدی از جنس خمینی آمد

مرشد و راهگشا... 

آری اری سید علی  خامنه ای

نقش راهت همه دارد به سرآغاز و کنون

باز هم عاطر من؛ رنگ خرداد گرفت

باز هم از پس یک رفتن سخت

پسری جای پدر ؛پای گرفت

آسمان همه شهر یک دم آرام گرفت

پیر من بر در میخانه کنون جای گرفت

او که از مدرسه وبت کده رنجیده کنون

بر در میکده  آرام گرفت

آری؛آری پسری جای پدر؛شیوه کردار گرفت

دل ما به نگاهش؛ همه آرام گرفت

ازین پس آفتاب دل تو... رنگ خرداد گرفت

بعدتورنگ دلم

رنگ ستاره ،رنگ مهتاب گرفت
خواب من رنگ خدا رنگ خرداد گرفت

سالها ست خرداد میآید و در گذر است

لکن از رنگ خدا

رنگ و بوی شهدا... رنگ مردان خدا

رنگ پاک صدق و صفا..

رنگ فریاد فرج.. از پی حادثه ها

رنگ مردان پیمان بسته به خون شهدا

بوی و نور و شکن از ماه خدا

خواب من رنگ خرداد تو شد

نور خورشید و نور  مهتاب ...

منجلی در خرداد ...

برسر من تابید...

خواب من رنگ تو شد..

بار دیگر خوابم

رنگ خرداد گرفت





کلمات کلیدی :