X
تبلیغات
ضریح سینه چاک.................. - سجاده ای پر از یاس ضریح سینه چاک.................. - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : جمعه 103 فروردین 31 ، 1:48 عصر
[ و فرمود : ] هیچ بى‏نیازى چون خرد نیست ، و هیچ درویشى چون نادانى و هیچ میراثى چون فرهیخته بودن و هیچ پشتیبان چون مشورت نمودن . [نهج البلاغه]
ضریح سینه چاک..................

صحبت های پنجره ای که سالها خود را به طوف یار پیچیده بود تا مگر وصلتی که حاصل بود به این طریق.... ارامشی به قلب مشبکش باشد.............آی مرا مبرید و مرا بگذارید... چگونه دل بکنم از همنشینی ات ارباب؟؟؟!!  
مرا مبرید و مرا بگذارید... اخر این چه رسم است که  باید عاشق همیشه از معشوق فاصله بگیرد؟؟؟!!
دلم سوراخ سوراخ بود از غم ات ... اما شاد بودم  از اینکه از مشبک قلبم زائرانت با اربابم راز و نیاز دارند......
تا بوده همین بوده!!!!!!!!!!!؟؟؟
چرا مرا و قلب مشبک از عشق ارباب را قطعه قطعه می کنند!!!!!!!!!؟؟؟
خدایا چرا همیشه عاشق کشی میکنند؟؟؟؟
آخر مرا هم دلی هست هرچند سوراخ سوراخ از برای یار!!!!
ارباب من  اگر مرا واگذارند و تو    را ازم من بگیرند... بی شک دلتنگی ام و بی پناهیم در گوشه موزه  حرم ات نیز دلخوشی دیگری است...
آقای من علنی میگویم و از گفته خود دلشادم.... تو حسن منی و منم عاشق تو... چگونه هجرانت را توانم صبوری کرد؟؟؟؟
چگونه روزهای خوش با تو بودن را  از یاد ببرم؟؟؟
چگونه تنهایی شبهایی که با در اغوش داشتن مرقدتان به صبح پادشاهی من مبدل میشد را میتوانم فراموش کنم؟؟؟؟چگونه؟؟!!!
بازی زمانه با من تلخ ترین بازی را کرد.... از بس دلم شکسته شکسته شده دیگر مشبک بودن دل  از یادم رفت.... اکنون تکه تکه مرا از اطراف شما دور میکنند و تمام قامتم را به همنشینی دیگر می سپارن.... خدایا مددی....................

میخواهند مرا بیمار تر از پیشم کنند.............. هجران را نمیپسندم...مرا رها نکن اربابم...
یادم به در دلهای زائرانت که می افتد باز هم می سوزم و دم بر نمیزنم......
یکی شفای بیماری  طلب میکرد ... یکی از مشافرش خبر میخواست... دیگری از جور زمانه و خانه به دوشی میگفت ... دخترکی بیمار با شیرین زبانی اش مرا شکست و قلبم را زخم زد... یادت هست اقا.... شفایش را از دستان شما گرفت...........
شاید آن مادر دلشکسته ای که کنارم نشست و چنگ در مشبک هایم اشک میریخت را هرگز فراموش نکنم
یادم می ایدو عروسی که با همسرش سفر زندگی و ازدواج را در کنار مشبکهای من از شما خواست 
هنوز یاد اوری اش  هم شیرین است..
یادتان هست کهمادری برای دخترو پسرش چقدر  مرا چنک میزد و طلب زوج و زوجه های صالح میکرد برای انها...........
ارباب بگو مرا دور از این خانه مبرند.......
ارباب میخواهم  حقیقتی را باز گو کنم.. از همه احساسم از همه انچه باید گفته شود....میترسم از خدا حافظی.... میترسم از هجر و دوری.. میترسم از اینکه مرا ببرند.......میترسم از بی توجهی میمیرم از کسالت تنهایی...خدایا چه شد ؟
یک عمر نگاه     یک عمرهم صحبتی... یک عمر درد دل.......یک عمر همجواری 
 یک عمر عاشقانه های من و شما.....یک عمردلداده گی 
یک عمر  سنگ صبوری زائرانت اقا..............
بی تابم..........بی تاب بی تاب.........تازه میفهمم که مسافران کربلا چه میکشیدند.................. تازه میفهمم که عطش عاشق چقدر دردناک است
آی دستان پاکی که مرا قطعه قطعه.... از کنار اربابم دور میکنید.... 
لحظه ای درنگ...............
کاش میتوانستم تمام قد تورا تعظیم کنم
کاش فرصتی  داده میشد تا   جانم را به قربانش کنم





کلمات کلیدی :