سلام عليکم خواهر بزگوارم
داستان و خاطرات زيبايتان را خواندم خيلي جالب بود
راستش اگر خاطر تان باشد در آن زمان دختران جوان و پسران جوان با چه شور و حالي در مراکز اسلامي مثل بسيج مدارس و غيره با جون دل زحمت و کوشش ميکردند اصلا چشم داشتي به مادياد نداشتند و سعي بر آن بود تا کشور را بسمت با زسازي ببرند يا شبهائي که تا پاسي از صبح در خيابانها جوانان اهالي محل کشيک و امنيت محل را در دست داشتند
ياد آن روزهاي شيرين بخير که هر گز فراموش نخواهد شد
از اينکه فضولي کردم سعي نمودم خاطراتي از آن دوران را بنويسم مرا ببخشيد
دست حق يارتان