• وبلاگ : سجاده اي پر از ياس
  • يادداشت : باز آ........
  • نظرات : 3 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    كامنت پايين رو من نوشتم

    ولي نشاني دخترم از قبل در سيستم ثبت شده بود

    يا حق

    ...

    سلام خواهرم

    عباداتتون قبول درگاه حق

    با عرض پوزش لينك حقير در پيوندهاتون مشكل داره و كار نمي كنه

    التماس دعا

    ...

    من چقدر دور شدم..و چقدر دلتنگ

    خوشحال ميشم به وبلاگ ما هم سر بزنيد...

    وبلاگ ما حاوي مطالب فراواني از جمله سرگرمي...دانلودنرم افزار ودهها مطلب خواندني و ديدني ديگه هست...

    به ما هم سر بزنيد...

    ممنون

    «زندگي» / با شدتي وحشيانه و جنون آميز،/ آن چنان که قلبم را سخت به درد آورد، / آرزو کردم اي کاش هم اکنون همچون مسيح، / بي درنگ، آسمان از روي زمين برم دارد. / يا لا اقل همچون قارون ، زمين دهان بگشايد / و مرا در خود فرو بلعد، / اما ... نه، / من نه خوبي عيسي را داشتم و نه بدي قارون را. / من يک « متوسط ِ » بي چاره بودم و ناچار،/ محکوم که پس از آن نيز «باشم و زندگي کنم»./ نه، باشم و زنده بمانم./ و در اين «وادي حيرت ِ» پر هول و بيهودگي سرشار، گم باشم. / و همچون دانه اي که شور و شوق هاي روييدن در درونش / خاموش مي ميرد و آرزوهاي سبز در دلش مي پژمرد، / در برزخ شوم اين «پيداي زشت» / و آن «ناپيداي زيبا» خرد گردم. / که اين سرگذشت دردناک و سرنوشت بي حاصل ماست. / در برزخ دو سنگ اين آسياي بي رحمي که ... / «زندگي» نام دارد! == شريعتي