• وبلاگ : سجاده اي پر از ياس
  • يادداشت : وقتي تو بيايي........
  • نظرات : 2 خصوصي ، 8 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + کاکايي 
    مطمئن باش چشام بهم دروغ نمي گن .مطمئن باش هتاکي وقاحت و فحاشي بي شرمانه ناموسي آدمهايي که دور ميدون فردوسي پريدن جلوي ماشين و دست پسرمو دستبند زدن و با فحاشي زير لگد و مشت گرفتن هيچوقت از جلوي چشمام فراموش نميشه اينا همرزماي باکري و کاظمي بودن يا يه مشت حشره که برا دويست هزارتومن مزدوري داشتن پسرمو که روزه بود و عاشق آقاست لت و پار مي کردن اين روزا خيابونا پر کابوسه عينک کدوم پايگاه رو چشمته که نمي بيني . اينا مسلمون نبودن من بوي يه ذره اعتقاد از رفتاراشون نديدم وقتي گفتم آقا راضيه از اين کارا که مي کنيد يکيشون گفت بررررو آقا کيلو چنده . اگه منو يکي از اونا نشناخته بود معلوم نبود چه بر سر ما مي آوردن . من فقط به چهره مسولشان خيره شدم و گفتم قيافه شما رو فراموش نمي کنم . گفت برو رد کارت آقا راضيه آقا راضيه..(با استهزا) اونا هم لباس شخصي بودن هم کلاه کاسکت و باطوم داشتن اونا فقط ناسزا مي گفتن روز روشن نزديک ميدون فردوسي . اونا به آدمايي که شبيه يوسف بودن مشکوک مي شدن . برادري که سادات علوي رو هزينه اسمت کردي چشم وگوشت رو باز کن برو خيابون و از نزديک به عنوان يه ناظر بي طرف ببين پير زن پير مرد زن بچه کتک مي خوره حتي اگه انگيزش کنجکاوي و تماشا باشه اين ميراث فرهنگ اخراجي هاست .من مين خنثي کرده باشم يا نه نمي تونم از کنار اين صحنه ها بگذرم نون مزدوري نخوردم که چشامو ببندم به اين صحنه ها معلمم نون دانش معلميمو خوردم به هيچکي بدهکار نيستم نه موقعيتم نه شغلم مي دونم اين حرفا هزينه داره حتي اگه يه عمر برا شهيدا شعر گفته باشيهم جبهه رفتم هم تو انقلاب بودم و هم دو برادر جانباز دارم نون مزدوري تو سفره من نيومده برا دانشم پول گرفتم درس دادم درس خوندم .و زندگي متوسطي دارم مثل اغلب مردم فقط از پدرم ياد گرفتم زير بار زور نرم همين .
    پاسخ

    جناب كاكايي جواب سلام عليك هست اين اول قضيه دوم اينكه اگر بنده رو مي شناختيد هرگز نميگفتيد بنده نون مزدوري خوردم بنده حتي توي همايش هيچ كسي شركت نكردم سادات علوي هستم ولي رنگ پارچه اي رو كه اجدادم به كمر مي بستن رو هزينه اندام دست و پايي هيچ دخترك خياباني نكردم و يا بر صورت هيچ قاتل فراري كه مملكت امام زماتني منو به آتش بكشه نبستم لباسي كه شما و پسرتون پوشيدي و رنگي كه شما در عكسهايي منادي زياده خواهي كردين از ان اجداد بنده بوده و هست و نون داني بعضي از مفسدين اخلاقي نيست كه با لشكر كشي توي خيابون فردوسي بخواهند در مقابل رهبر عزيزم صف بكشند برادر كاكايي ديگه جبهه رو بستيد و لباستو عوض كردي و تمام انچه توي جبهه از كاركردپير زن روستايي خوردي با بيت ها تون توي دفتر تون تف كردين كه به بنده اينطور صحبت ميكردين؟؟؟ شايد شما هم اگر كتك خوردن بچه تونو نديده بودين درد اين اجتماع را نمي فهميديدن بنده كاري به جانباز و شهيد خانواده هيچ كس ندارم كه خودم مادر كوچكترين شهيد اين سر زمينم اوني كه حتي دشمن امان نفس كشيدن بهش نداد ولي همه زندگي خودم و همين دوتا فرزندم و شوهر جانبازم و اين تن رنجور خودذم و تمام شهداي خانواده ام فداي يك تار موي امام زمان و نائب برحقشون مقام عظمي ولايت باد چرا كه عزت و شرفي كه شما الان تاراج شده مي ناميد بنده در افق بالاي سرتان چون رنگين كماني حاصل خون شهدا و زحمات مردان عرصه مقاومت در برابر هرزه گويان شرق و غرب مي بينم برادر كاكايي شما فراموش كردي شهدا هم نمي پسنديدند در مقابل اسلام نبايد قد علم كرد چرا در متينگها كنار مرد سبز سوار نالايقي شدين كه زمان جنگ ما و رزمنده ها رو تنها گذاشت ما نه براي نان انقلاب كرديم و نه براي سرمايه داري ما براي شرف و حيثبتمان انقلاب كرديم براي از بين نرفتن ارزشهايي ديني و ملي كه به تاراج غريبه هاي بي دين شده بود ما براي اين قيام نكرديم كه اگر دستمان را بستند توي روي فقه و اسلام و همه ارزشها تف كنيم و هرچي داشتيم رو دور بيندازيم در هر سرو صدايي كه بپا مي شود گاهي حقي ناحق ميشود من نميدانم چرا فرزند شمارو گرفتند و كي بودند ولي اينو ميدونم اين نا امني رو كسي شروع كرده كه شما مي پرستيدشان و نميخواهيد قبول كنيد اين اسطوره آن نيست كه ساخته بودين. برادرم نه من و نه شما و نه هيچ كسي ديگر حق ندارد شرف و آبروي و اساس اسلام را به زير سوال ببرد و يا نا حقي را به حق و برعكس نشان دهد چرا كه دار مكافات در انتظار ش در محضر الهي حتما بر گردنش آويخته خواهد شد بزرگوار چرا فرزند من كه در خيابان تردد مي كرده و نه اينطرفي است و نه آنطرفي را كسي كتك نزد ؟ ولي در كل متاسفم كه فرزندي در نزد چشمان پدري كتك خورد اين توضيحات شما يادم را به صحبتهاي يكي از جانبازان شيميايي انداخت كه با ضربات چاقو و سنگ و باطوم از طرف خودي هاي حناب مير سبزينه به بيمارستان پايش كشيده شد و در اتاق عمل سه بار ارست كرده بود و باز هم خدا ايشون را نزد ما نگه داشت تا باز هم شاهد باشد وفاداري ياران امام زهر خورده راكاش قدر اين نعمات را مي دانستند و از خون به دل رهبري كردن دست برميداشتند. دريغ و صد افسوس نون حلالتان نوش جان بنده هم به يك حقوق كارمندي سر ميكنم و الحمد الله والمنه هنوز يك ريال از حمايت و يا طرفداري از كسي كسب نكردم و قسمي را كه به قلم خوردم را هنوز فراموش نكردم بنده با همين نيش قلم انتقاد كردم و از افتخارات هم حمايت كردم هرچند بزرگان نيازي به انتقاد و حمايت افرادي چون من و شما را ندارند ولي ما كه در اين زمان اسمي و يا قلمي داريم بايد درست گام برداريم و درست چشمان را باز نگه داريم كه شيطان ها از همه طرف در حال تسخير روح انسانها هستند بيايد يك بار ديگه جداي ضرري كه از جانب كتك خوردن فرزندتون متحمل شدين به همه انچه عرض شد بنگريد و انديشه كنيد. خدا نكند روزي پيش آيد كه عرق پيشاني بر چهره افتد . بزرگوار سعي ميكنم خودمو جاي شما بگذارم و بعد براي خودم توضيح دهم كه اگر در ان روز نميرفتم به محل اعتراض خياباني شايد فرزندم هم اينچنين ضربه نميخورد كمي بينديشيد انشا الله كه قانع شويد. بنده شمارو مي بخشم كه اين همه لطف كردين و بنده راو به مزدوري نسبت داديد ولي اين را هم بگم بنده مزدور هستم ولي نه اوني كه شما فكر ميكنيد رزق مارا خداي سبحان عنايت مي فرمايند تا وقتي خودشون هم اينو قطع كنند .. به اميد روزي كه عدالت در همه جا حتي در گوشه دلهاي كوچك هر صاحب نظري