X
تبلیغات
آرشیو فرورددین 89 - سجاده ای پر از یاس آرشیو فرورددین 89 - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : جمعه 103 فروردین 10 ، 3:3 عصر
هر که بر ملک دست یافت تنها خود را دید و از دیگران رو بتافت . [نهج البلاغه]
سفری به دالان بهشت با اردوی راهیان نور سایبری( قسمت دوم)

سینه مالآمال درد است ای دریغا مرهمی
این خاک چقدر گیراست  ای خدا ......... یادمه سال 63 هم تنها بمب شیمایی تونست منو ازش جدا کنه........ و همینطور سال 75 بیماری سخت  فرزندم.
اون سالها .... توی خیابون های شهر آبادان  چه غوغایی بود رزمنده ها داشتن بین دو تا شط نهر می زدن شهر هم شلوغ بود . گاهی مجروحین بیمارستان صفر بود و گاهی جا نداشتیم و سریع اعزام میکردیم.  تریلرهایی که چندین قایق  و یا بلدوزرهارو حمل میکردند. تجهیزاتی که کامیونها می اوردن همه و همه وقوع یک حمله جانانه رو خبر میداد .من نخلهلی بی سر این منطقه رو نماد عزیزانی میدونم که مدال جانبازی بر گردن دارند. و نخلهایی که روی شط در حرکت بودند رو شهدایی میدونم که در پیش چشم دوستان شبانه روز با جزرو مد به رودخانه و نهر سفر میکردن..... من این  آب اروند رو آب فرات میدونم که خیلی از بچه هامون کنارش تشنه شهید شدن..

من این آسمان رو آسمان کربلا میدونم که این آ سمان هم شاهد اسارت یاران حسین شد و این خاک رو تربت مقدسی میدونم   که زمانی خون کسانی به روی اون ریخته شد که عاشق خط و راه حسین بودند ... اونهایی که روزها  توی گرمای شدید در این سرزمین داغ و شرجی های خفه کننده روزه می گرفتند و می جنگیدند... و شبها مناجات  و پاسداری از حریم این کشور و همه مقدساتش می کردند... من خاک این سرزمین رو می بویم و می بوسم چرا که اینجا محفل کسانی بود که گناه رو دیوانه و سر گشته کرده بودند و مرگ را به تمسخر گرفته بودند و برای رسیدن به آنجایی که عرفا سالها نتونسته بودند بروند یک راه کشیدند و اون راه رو راه کربلا نامدیدند. راهی که باز بود به سوی خدا و به سوی دیار عاشقان  راهی که من عاصی و خوش باور فکر میکردم می توانم در اون قدم بزنم ولی   از راه مانده بر خاک افتادم بی بال و پر..............

خدایا چه شد  چرا دستانم را نگرفتی و بالی برای پروازم نفرستادی... هرچند بد بودم ولی  تو که بهترین بودی............ خدایا چرا عقب افتادم چرا ؟؟؟؟؟؟؟ و این دردی است که هر روز به سراغم می آید و برایش تنها مرهمی که می گذارم این است که خدا وند توبه پذیر است .. تو از کرده خود تو به کن و خدا برایت راهی باز خواهد کرد

به این سیم های خاردار کنار جاده حسودیم می شود.... نپرسید ............. اخر این سیمها سالیانی دراز دست بر دامان خوبان زده اند  ... حتی به این خورشیدی های توی میدان مین و کنار نهر خین هم حسودی کردم  اینهایی که در شبهای عملیات جلوی پیش روی بچه ها را می گرفتند....

به گونی های کنار سنگر های بچه ها هم حسودیم شده ... وای خدا بدترین درد را من مبتلا شده ام.. من به خاک  این سنگرها هم حسودی میکنم......
یادم هست یک روز به چفیه ای حسودی کردم ....که اون بر گردن بچه بسیجی بود که شهید شده بود ... اخه اون چفیه روش نوشته شده بود مادرم اینو وقتی بر گردن انداختم به خودم قسم دادم که تا انتقام سیلی تو  را نگیرم بر نگردم  همراه یک یا زهرا س گوشه چفیه .......


من حتی اون موقع به بسته های کمپوت حسودی میکردم.... سرشون داد می زدم خوش به حالتون شما تا نزدیکترین نقطه نبرد می تونید برید و من نمیتونم....
دارم از روی پل شناور رد میشم یه لنگه پوتین لای نی ها می بینم... من به تو هم حسودی میکنم.................. الحسودو لایسود .....اره من اسوده نیستم ... خدایا  خوب دلم رو از حسادت خالی کن  نزار از این حسادت بمیرم.... خدایا خودت فراهم کن....

به لب شط می رسیم  روی ماسه های نرم کنار شط پاهام فرو میره .. برمی گردم تا  با بچه های کاروان  به صحبتهای جناب حجتی گوش کنیم..

 نمیتونستم بشینم اخه این زانو تا نمیشه و مجبورم بایستم .... آه ای شط کو عزیزان ما.... یادمه سال 71 که از اینجا دیدن میکردم جزء معدود افرادی بودم که می تونستن بیان توی منطقه...

آخه داشتند پلی رو جمع میکردن که با لوله های بزرپگ روی بخشی از شط زده بود. مونده بودم چطور توی اون روزها توی اون شرایط این لوله ها کار گذاشته بودند
که اینطور به سختی دارن جمعش میکنند... اینجا پر بود از تیر و ترکش و قایقهای شکسته و تنه های نخل. و یادمه اون سال هم هنوز بچه هامون مسلح از این قسمت نگهبانی میکردند.






یادش بخیر درکنار همین جایی که ایستادم نیزاری  بود که الان ازش خبری نیست تعداد زیادی خمپاره عمل نکرده  پیدا شد که به همین واسطه مارو فرستادن از منطقه بیرون بریم.
و حالا من برگشته بودم اما....... هنوزدل به اون زمان سپرده ام... ... خواستم به بچه های ته این شط سلامی بدم که قرار شد به اتفاق چند تا از دوستان بریم تا بنر پشت سر اقا رو برای دیدار فردا اماده کنند. همون موقع دلم ریخت و گفتم بازم شهدا ازت رو گرفتند و نتونستی باهاشون احوالپرسی کنی و نا خدا آگاه سیلاب چشمانم همه رو متوجه کرد و وقت وداع بوی خوش شهدا آرامم کرد ...
دوستم ازم ناراحت بود اونم نتونسته بود متصل بشه. اما این کار هم برای خودش ذوف و شعف خاصی داشت رسیدیم و کار انجام شد و بعد از وداع از اروند کنار  .. باز هم نشد از شهر ابادان گذر کنیم  .
برای همین کمی دلگیر شدم اخه قول داده بودم برای بچه ها جاهای شهر و چند تا خاطره از اون روزها در محل خودش بگم .... رسیدیم خرمشهر پادگان دژ و نهارو استراحت.

خبر رسید حاج حسین دستور دادن زودتر از بقیه کاروانها بیایم بیرون و مهیا بشیم برای بازدید یک جای خاصّ .جلسه گرفتیم و بعد از چند روز با بچه ها کمی حال و احوال کردیم و از دلهای نورانیشون نوری گرفتم . بعد راهی نهر خیّن شدیم... میعادگاه کربلای چهار و حجله گاه بسیاری از شهدای این عملیات... خدای من تا اسم کربلای چهار میاد من یاد عاشورا می افتم آخه............

هیچی بگذریم.... از پیاده شدن خانم ها از اتوبوس به واسطه تیز بودن جاده تا سوار شدن اونها به وانت و رسیدن ما به نقطه صفر مرزی در بالای خاکریز نهر خیّن و آماده باش پاسگاه عراقی که در ده متری ما قرار داشت تا منظره ای که از اون بالا از اطراف میدیدم .... از بادی که انگار ما را در آغوش میگرفت تا سکوتی که به وسیله حاج حسین با صحبتهاشون شکستن و اخطار عراقی ها که فیلم نگیرید... انگار زمان متوقف شده بود. نمیدونم چرا یک لحظه انگار باد می خواست منو به نهر بیندازه ولی نتونست ... دوربین توی کیفم بود باز مثل همون روزهای آتش و خون از عکس گرفتن عقب موندم....

حاجی دل بچه هارو کباب کرد و شایدم دلشونو آب کرد.... ناگفته هایی داشت که بازم خواست نقل قول نشه ...آخه همه گنجایش اونو ندارند و راست هم گفتن منم گاهی چیزهایی که به یادم میاید رو میخواهم بازگو کنم...اما می ترسم کسی باور نکنه و منو دیوانه و یا دروغگو بنامه...   اما من سعی میکنم گفته های حاجی رو برای خودم یاداشت کنم .....از نهر خین به سوی شلمچه باید می رفتیم... و خوب ...سخت دل کندیم و راهی شدیم....
پایان قسمت دوم





کلمات کلیدی : دالان بهشت، اردوی سایبری، راهیان نور، خاطره
سفری به دالان بهشت با اردوی راهیان نور سایبری قسمت اول

 عادت کردیم از سفر که میخواهیم بگیم از روز اول تا انتها هر چی دیدم
رو بگیم و توضیحاتی چند در مورد حس و حال اون موقعیت رو بیان کنیم
اما این بار بنده می خواهم چیزهایی رو بگم که نتونستم به دستش بیارم و توی
حال به دست اوردنش همچنان موندم
از اول سفر چند جایی تا
رسیدم به قم حالم گرفته شد از تعویض اتو بوس تا گرما و اون جو خراب اتوبوس که اجازه
نداد یک تسبیح کامل ذکر بگم گرفته تا ورودمون به قم.
تاخواستم از زیارت بی بی معصومه لذت ببرم حال فرزندم بد شد و رفت زیر سرم
البته بخیر گذشت...
تا اینکه به کاروان که رسیدم هم تا سوار
شدن مراحلی طی شد که زیاد گفتنی نیست. اما سفر .....
وقتی
بخواهید با از خودت بهتر سفر کنی بایدم حال نکنی ، بایدم همش در اضطراب باشی باید
بترسی که چطور خدا ازت راضی باشه
اول بگم  میخواستم خوب
باشم تا خوبی گم نشه/ میخواستم مهربون باشم تا محبت شرمسار  نشه/ می خواستم تنها
باشم تا کسی تنها نباشه/ میخواستم گمنام باشم که کسی گمنام نباشه/ میخواستم همراه
باشم تا کسی تنها نباشه/ خواستم بگم منو اصلا حساب نکنید تا همه حساب بشن/  
میخواستم اصلا این سفر رو نیام تا   ،کسی جا نمونه ..............ولی نشد عاقبت 
خودمو دیدم که توی این جمع راهی شده بودم.
منزل به منزل
همش میگفتم منزل بعدی یکم ،خلوت میکنم اما نمیدونم چرا تا میخواست حالی دست بده 
موضوعی پیش می آمد...
نمیخواهم مثل همه عزیزانی که توی این
اردو  داشته هاشونو نوشتن باشم میخواهم بگم
از قم تا دوکوهه
یک حج بود و بس...........لبیک.....
توی دلم همش لبیک  بود
و لی ندای لبیک مولا رو نشنیدم. کر شدم و شایدم بودم..
نمیدونم.........
دوکوهه آغاز نداشته های من بود .دوست
داشتم برم بیرون از اسکان برم جایی خلوت سر شهدا داد بزنم بهشون بگم چقدر بد قول
هستن....
از چند تا از شهدا قول شفاعت گرفتم  اما هنوز 
خبری نشده.......
یکی از سوییت های دوکوهه محل اسکان ماشد
... خدایا اینجا زمانی قبل محل اسکان رزمندگان بود.. بار سنگینی به دلم
نشست...
توی دلم داشتم میگفتم کجایید ای شهیدان خدایی که  
یک مرتبه  دیدم  دخترا دنبال یک بچه گنجشک  هستن  اما نمیتونستن بگیرند
ش...
حرفم رسید به..........پرنده تر زه مرغان
هوایی........

دیدم این
پرنده کوچولو آمد کنارم یه گوشه ای مظلومانه تپ کرد.......... دستمو بردم جلو
گرفتمش..   چون  داشت نفسم میگرفت و ممکن بود زار بزنم.. به خودم گفتم جلو این بچه
ها خودتو بگیر..
به بهانه آوردن شام پرنده رو به دخترا
سپردم و زدم بیرون....
 توی محوطه رو خوب بر انداز کردم 
....خدایا انگار  صحنه همون  صحنه های حضور  بچه بسیجی هایی که وقتی می آمدن توی
این مناطق و هر کدوم یه گوشه ای  مینشستن و توی افکار خودشون غرق میشدن 
؛بود
 اون موقع بود که با خودم گفتم ....... کاش در گوش
پرنده می پرسیدم  .........از بچه ها چه خبر؟؟؟؟؟؟
خوب اینم
یکی از نداشته های من شد..
اون شب بعد از اینکه خواستم
استراحت کنم تا صبح زود برم حسینیه ماجراهایی اتفاق افتاد که نگفتنش بهتره و باعث
شد تا 4 صبح بیدار باشم و فقط یک ساعت شد استراحت کنم


فردا نماز و بعدشم صبحانه و بازم نتونستم استفاده
کنم و بعد حرکت به سوی دیار عاشقان....
وقتی رسیدم فتح
المبین  برای دقایقی بازگشتی داشتم به روزگار گذشته .. تشنه بودم ولی نخواستم آبی
بخورم.. خانمی از دور امد گفت اب میخورید گفتم ممنون از کجا فهمیدین تشنه ام
گفتن خیلی بر افروخته شدین خواستم کمک کنم... گریه ام گرفت
گفتم با وجود سردرد و تشنگی نمیتونم آب بخورم. اون خانم  گفت نباید اینطوری فکر
کنم

..آخه همش قیافه تشنه بچه ها یی  روی این خاکهای
داغ پیش چشمم بود... بازم آب  خوردم و نتونستم خوب درک کنم..........


خوب باید می رفتیم شوش . برای نهار رفتیم ی رستوران که هم غذاش بهترین غذا بود همینطور بهترین جای شهر رو جای همه خالی در فضایی خوب و آرام میل کریدم . وقتی مهیای
نماز می شدیم.
دوست خوبم ف_م حالش بد بود و بردیمش
بیمارستان.. و بازم از زیارت موندم ... وقتی برگشتم حتی نشد نماز رو بخونم نا چار
وضویی با عجله و بعدش حرکت به سوی معراج شهدا
و معراج
منزلگاهی که دو بار مارو فراخوند ...............
بعد از
معراج وارد سر زمین نور شدیم به پادگان دژ کنار شهدای خرمشهر جایی که سال 62
غریبانه به زیارت این قبور  برای اولین بار مشرف شدم جایی که  اون رو خونین شهر
نامیدند
اون شب در حسینیه با گرفته گی هوا همه بچه ها برای 
شنیدن خاطر گویی برادری رزمنده  جمع بودند جناب حجتی هم سخنانی ایراد کردند و برای
نماز خلوت رفتم تا در سنگر نمادین نماز بخونم که منوجه شدم  که بازم نمیشه وقت
بگذارم بعد از اینکه شام بچه ها و تذکرات جناب حجتی تمام شد مجبور شدم از خستگی
استراحت کنم
صبح زود بیدار باش دادیم تا بچه ها یک مرتبه
برای وضو  دچار مشکل نشن دیدم یکی از بچه ها یه دستی داره قنوت می خونه... رفتم
درگوشش گفتم این عبد رو هم دعا لازم است


نماز جماعنت صبحانه و صبحگاه و باز حرکت به سوی
دیار عاشقان اینجا گریه های جانفرسای قلبم شروع شد.....آخه اون روزگار بیشتر توی
این خط و راه سیر میکردم از همین مسیر
حرکت به سوی آبادان و
اروند کنار................ کمی نقل حوادث کمی خاطره و قطراتی اشک حسرت و یاد
ایام.......... ولی دوست داشتم تیو این مسیر فریاد بزنم....
دوست داشتم نوحه سرایی کنم دوست داشتم همه حرفها یکباره برای همه گفته بوشد
و همه خاطره ها یکباره نقل بشه ........نه نه دوست داشتم اصلا همین لحظه سال 61 و
یا 62 بشه
دلم میخواست همه فضا همونطوری برای بچه ها ترسیم
بشه که اون روزها بود...... دلم شکست باز هم   اونی نشد که
میخواستم.....
پایان قسمت اول سفر
دوستان بنده رو ببخشند  چون توفیق عکس انداختن هم نداشتم  پس از عکسهای شما
ها استفاده میکنم





کلمات کلیدی : دالان بهشت، اردوی سایبری، راهیان نور، خاطره
مروه الشربینی؛ شهیده ی حجاب






اما
در کشور مصر واکنش نسبت این موضوع متفاوت بوده و شربینی شهیده حجاب نام
گرفت . مروه الشربینی اینک نماد اسلام ستیزی غرب می باشد که اگر این نوع
ستیزه گری‌ها صورت بگیرد و جوامع حقوق بشر باز هم نسبت به آن عکس العمل
لازم و ضروری را نشان ندهند موجب طغیان رودخانه صبر ملت‌ها می شود.





marwa_chirbini

تریبون مستضعفین- قتل بی رحمانه مروه الشربینی قلب بسیاری از انسانها را جریحه دار کرد و ابهامات زیادی را در اذهان مردم جهان ایجاد نمود.
از زمانی که مروه الشربینی، شهیده حجاب در آلمان به شهادت رسید بسیاری از
مردم جهان در واکنش به این قتل نا جوانمرداه و سکوت و همراهی دادگاه و
پلیس دست به راهپیمایی های متعددی زدند و خواستار برخورد و پیگیری با مسبب
و همراهی کنندگان قاتل مروه الشربینی شدند .
قاضی، دادستان، هیات منصفه و ماموران امنیتی تماشاگر این صحنه فجیع
بوده‌اند و اقدام بازدارنده کافی انجام نداده‌اند این فرضیه به طور جدی
مطرح است که تصمیم به جنایت با هماهنگی قبلی بخشی از دستگاه قضایی و
نیروهای امنیتی بوده است به خصوص اینکه وقتی همسر خانم شربینی به دفاع از
همسر خود برمی‌خیزد ضابط قضایی به جای دفاع از او، وی را هدف قرار داده و
مجروح می‌کند.
و حتی خبر جنایت روزها سانسور می‌شود، دولت و دستگاه قضایی آلمان سکوت می کنند، و این چنین است که ظلم بزرگتر تاریخی رقم میخورد.
در این راستا مردم ایران که در همه حال از مظلومین و ستمدیده کان دفاع
کرده و میکند بیش از همه برای اجرای حقوق این شهید تلاش کردند و به همین
دلیل دائما مورد هجمه دشمنان انسانیت و حقوق بشر قرار گرفتند .
در بولتن های خبری جهان بعد از حمایت مردم در حکم قصاص قاتل شهیده حجاب
دیده شد که هجمه ها و خبرسازی های کذب در مورد ایران و در کل تحت السعاع
قرار دادن وضعیت حقوق بشر در ایران آغاز گردید.
این فاجعه در کشوری اتفاق افتاد که نه تنها شعارهای پر زرق و برق حقوق
مساوی انسان ها را سر می دهد، بلکه برای حیوانات و گیاهان نیز حق قایل شده
است و این تناقض در رفتار و گفتار باعث می شود که آلمان زیر سوال برود.

رونمایی از تمبر یادبود شهید الشربینی در ایران

رونمایی از تمبر یادبود شهید الشربینی در ایران

رعایت حقوق انسان ها یک فرهنگ است این مساله نشان می دهد که فرهنگ سازی در آلمان به ضد فرهنگ تبدیل شده است.
به نقل از روزنامه گاردین، این حادثه در اروپا پوشش کمی داشته است اما در
کشور آلمان هم باعث ایجاد بحث‌هایی در مورد تأمین امنیت در دادگاه شد، و
بصورت معمول توجه کمتری به روی آنچه این روزنامه «انگیزه‌های نژادپرستانه
انجام قتل» می‌خواند شده‌است. در کشور آلمان، «کنسول مرکزی مسلمانان» و
«کنسول مرکزی یهودیان» دو گروهی بوده‌اند که شدیداً نسبت به آنچه
«واکنش‌های بصورت غیرقابل توضیحی پراکنده سیاست مداران و دستگاه‌های
ارتباط جمعی» می‌خوانند واکنش نشان داده‌اند. اما دولت آلمان در پاسخ به
این اعتراض گفته که جزئیات ماجرا مشخص نشده‌است و اینکه اگر معلوم شود که
واقعاً انگیزه نژاد پرستانه دربین بوده نسبت آن واکنش مناسب را نشان خواهد
داد. اما در کشور مصر واکنش نسبت این موضوع متفاوت بوده و شربینی شهیده
حجاب نام گرفت . مروه الشربینی اینک نماد اسلام ستیزی غرب می باشد که اگر
این نوع ستیزه گری‌ها صورت بگیرد و جوامع حقوق بشر باز هم نسبت به آن عکس
العمل لازم و ضروری را نشان ندهند موجب طغیان رودخانه صبر ملت‌ها می شود.
لذا جوامع مدنی ودولتهای غرب باید بفهمند که دیگیر زمان آن نیست که بشود
مردم را کور کورانه به انجام خواسته های آنان می باشد سوق دهند .
این فاجعه باعث شد که پرده از چهره حکومت های مدعی حقوق شهروندی غرب که
ادعای سروری بر دنیا را نیز دارند برداشته شود و ماهیت واقعی آنان را علنی
کند.
در کنار موضعگیری ضعیف دولت مصر، در ایران مردم و دولت نسبت به این جریان واکنش هایی خوبی داشتند
وزارت امور خارجه دولت ایران این واقعه را شهادت ناجوانمردانه خواند و ضمن
محکوم کردن آن، آن را مخالف اصول و ارزش‌های انسانی و نشانه‌ای از گسترش
فضای تنفر از اقلیت‌های نژادی در غرب خواند. دولت ایران در یک روز سفرای
آلمان و ایتالیا را احضار کرد که احضار سفیر آلمان به دلیل همین واقعه و
احضار سفیر ایتالیا به دلیل آنچه «سرکوب شدید تظاهر کنندگان» خوانده شده
احضار شدند.
در نمازجمعه تهران مردم طی تظاهراتی، بطور نمادین پیکر شربینی را تشییع
کردند. دانشجویان عدالتخواه نیز در این قبال به موضعگیری پرداختند.. آنها
ضمن محکوم کردن نقض حقوق بشر، آزادی‌های مذهبی و حقوق شهروندی در آلمان،
قتل مسلمانان را ادامه? پروژه اسلام ستیزی در غرب دانسته و از مسئولان
دولت آلمان خواستار پایان بخشی به رویه نقض ادعاهای حقوق بشری و آزادی‌های
مذهبی را خواستار شده و خواهان محاکمه? عاملان قتل شهیده حجاب شدند.
همچنین این دانشجویان تجمعی اعتراضی در مقابل سفارت آلمان در ایران برگزار
کردند.
اما اینها تنها گوشه ای از مواضع مردم و دولت ایران بود.حال آنکه تنها بر
خلاف انچه گفته می شود دولت های غربی تنها بر سر منافع خود هوار و هورا می
کشند.
تاکنون دنیای غرب خودش را پشت کلمات زیبا و ادعاهای کاذب آزادی و انسانیت
پنهان کرده است، در اینچنین موارد حساس، مشاهده می شود که غرب قوانین
بازدارنده اش را تنها برای استثمار و استعار دیگر کشورها وضع کرده و خودش
اعتقادی به این قوانین ندارد و نخواهد داشت

*****

alsherbini 01مردم
اسکندریه مصر ?? تیر ماه ???? «شهید راه حجاب»، مروه الشربینی را تشییع
کردند.این در حالی بود که مسجد «قائد ابراهیم» در منطقه الرمل اسکندریه که
محل اقامه نماز میت بر این شهیده بود، گنجایش جمعیت بیش از سه هزار نفر از
تشییع کنندگان پیکر وی را نداشت.

مردم اسکندریه با شعارهای « الله اکبر» و « حسبنا الله و نعم الوکیل»
پیکر این زن مصری را تشییع کرده و خواستار قصاص قاتل آلمانی وی شدند.
«مروه الشربینی» چهارشنبه گذشته (?? تیر ????)  در دادگاه “لوندس
کریچ ” در شهر “درسدن ” شرق آلمان به دست یک آلمانی روس تبار به نام
«آلیکس دبلیو»، ?? ساله کشته شد.
روزنامه الاهرام مصر در این باره نوشت: این حادثه با درگیری لفظی بین
این زن و مرد در پارکی در شهر درسدن شروع شد که در ادامه فرد آلمانی این
زن مصری را به خاطر حجاب تروریست خطاب کرد و با حمله به او حجاب را از سر
وی برداشت.
در ادامه با شکایت زن به دادگاه آلمان، این فرد آلمانی محکوم به
پرداخت ??? یورو می‌شود اما در دادگاه استیناف مرد آلمانی با ??ضربه چاقو
وی را به شهادت رساند و “علوی علی عکاز “، همسر این زن و مرد دیگری را
زخمی کرد.
پزشکان حال همسر مروه را نیز که در بیمارستان بستری است وخیم گزارش کرده‌اند.

علوی که با استفاده از بورس تحصیلی در دانشگاه “مکس بلانک ” آلمان در
رشته مهندسی ژنتیک مشغول تحصیل است و قرار بود تا چند روز آینده از رساله
دکتری خود دفاع کند، به همراه همسرش و مصطفی، فرزند سه ساله‌شان از سال
???? در درسدن آلمان زندگی می‌کنند.

 

فاطمه موسوی

لینک مطلب در تربون





کلمات کلیدی :
حول حالنا الی احسن الحال

یا مقلب القلوب والبصار
یا مدبر الیل والنهار
یا محول الحول والا حوال
حول حالنا الی احسن الحال

اگر چه زود،می آید،اگر چه دیر،می آید/سوارسبزپوش من،به هر
تقدیرمی آید/همان خورشید موعودی که درصبح طلوع او/حدیث صبح صادق می شودتفسیر،می
آید/زمین آبی تر ازاین آسمان ها می شود/وقتیکه آن آیینه ی سبز"خدا تصویر"می
آید/دراعماق نگاهش می توان خشمی مقدس دید/دلش لبریز از درد است و با شمشیر می
آید/چنان با ضربه های حیدری اعجازخواهد کرد/که ازدیوار هم گل نغمه ی تکبیر می
آید/



سین خالی تمام سفره ها سلام توست
پس کدام جمعه با سلام تو می شود بهار

با آرزوی سالی خوب و پربرکت تحت توجهات امام زمان
هر روزتان نوروز
نوروزتان پیروز

یک حدیث به عنوان هدیه معنوی
یا مهدی

شخصی به نام معلى بن خنیس می گوید: در روز نوروز بر
امام
صادق(ع) وارد شدم، ایشان فرمودند که آیا
این روز را
مى‏شناسى؟
عرض کردم: فدایت گردم این
روز، روزى است که غیر عربها

(ایرانیان) آن را گرامى داشته و به یکدیگر هدیه مى‏دهند.
امام
صادق(ع)فرمودند: قسم به خانه عتیقى که در مکه هست، این
(تعظیم

و هدیه دادن) ریشه طولانى و قدیمى دارد و براى
تو آن را توضیح مى‏دهم تا از آن مطلع شوى
.

گفتم:
اى آقاى من چنانچه این مطلب را از تو بیاموزم

براى من
بهتر از زنده شدن مردگانم و مردن
دشمنان من است.

حضرت(ع)فرمود:
- اى معلى! نوروز، روزى است
که خداوند در آن از بندگان خویش

میثاق گرفت که جز او
را عبادت و پرستش نکرده و
به او شرک نورزند و به
فرستادگان و پیامبرانش و نیز

ائمه هدى ایمان بیاورند.

- نوروز اولین روزى است که خورشید در آن طلوع کرد و باد
در
آن وزیدن گرفت و در آن روز درخشندگى زمین خلق شد.

-
نوروز روزى است که کشتى نوح بر کوه جودى کناره گرفت.

-
نوروز روزى است که افرادى که از خانه‏هاى خود خارج شده و
به

آزمایش الهى از دنیا رفتند، مجدداً به دنیا بازگشتند.

- در این نوروز است که جبرئیل بر پیامبر
اکرم(ص)نازل شد

- و درست در همین روز است که
پیامبر(ص)حضرت على را بر
شانه خود گذاشت تا او
بتهاى
قریش را از بیت الحرام پایین کشید و آنها را درهم شکست
.

- نوروز روزى است که پیامبر به اصحابش دستور
داد تا در مورد

خلافت و ولایت مؤمنان با حضرت
على(ع)بیعت کنند

- و در همین نوروز بود که پیامبر(ص) و على(ع)را بهسوى جنیان فرستاد براى او از آنان بیعت بگیرد.

- نوروز روزى است که براى حضرت
على(ع)بیعت مجدّد گرفته شد

- و نوروز روزى
است که حضرت على( ع)، بر اهل نهروان
پیروز شد و
ذوالثدیه را کشت

- و نوروز روزى
است که قائم ما در آن روز ظاهر مى‏گردد

- و
بالاخره نوروز روزى است که قائم ما در این روز بر

دجّال
پیروز مى‏شود و او را بر زباله‏دان
کوفه آویزان
مى‏کند

-و هیچ نوروزى نیست مگر آنکه ما در آن
روز توقّع ظهور حضرت

حجت(عج) را داریم چرا که این روز،
از روزهاى ما و شیعیان ما است
که عجم (ایرانیان)
آنرا گرامى

دشته ولى شما آنرا ضایع نمودید





کلمات کلیدی :