X
تبلیغات
آرشیو آ بان ماه 88 - سجاده ای پر از یاس آرشیو آ بان ماه 88 - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : چهارشنبه 103 آذر 28 ، 10:14 صبح
هر که بى محابا به مردمان آن گوید که نخواهند ، در باره‏اش آن گویند که ندانند . [نهج البلاغه]
پاسخ به خواهرم


سلام خانم سادات

من تا یاد دارم همیشه افسوس نداشتن ها و باید و نباید هایی که

 نتوانستم رعایت کنم خورده ام........الان که مدت یک سال از ازدواجم میگذرد

 میبینم قسمت من تنها از زندگی کمبودها می باشد . فرزندی در راه دارم که اصلا

راضی به بودنش نیستیم خواستم کاری کنم که این بچه بد شانس را از

 سرنوشت سخت اش نجات دهم و او را سقط کنم نمیدانم کاری که میکنم چقدر

 در تقدیر من نوشته شده ولی قبل از این کار یکی از دوستانم شمارا به من معرفی کرد
 
خواستم قبل از هر چیز با کسی که بتواند

راهنمای ام کند صحبت کنم شما اگر صلاح میدانید راهنماییم کنید

  بخشی از پاسخ به ایمیل خواهرم مریم

چقدر باید ها و نباید هایی را در طول عمرمان راعایت نکردیم ؟؟تا به مشکلات برخوردیم

چقدر از روی لجاجت و خودخواهی کارهایی کردیم که بعد از انجام آن متوجه شدیم که نباید!!!!!!!!

و چگونه خود را به دست حوادث سپردیم و هر بار گفتیم قسمت نبود وپس از مدتی

حتی نخواستیم قبول کنیم که این قسمت نبود که حادثه را آفرید این خود ما هستیم

که هر حادثه را رقم میزنیم!!!!!!!

بیاید تصمیم بگیریم برای همه این گفته ها ارزش قائل شویم برای هر یک وقتی در نظر بگیریم

 و به موقع حسابرسی کرده و برداشت عاقلانه ای نسبت به آن برای خود ذخیره کنیم

و اینکه بخواهیم سر نوشت خود را با اشتباهات بزرگتر تغییر دهیم بسیار اشتباه است

خواهر خوبم اکنون شما در مرجله و در شرف مادر شدن هستید

و مسئولیت یک انسان دیگر را با در دست داشتن بسیار شیرین و لذت بخش می باشد

آیا میتوان کسی را کشت و گناه این عمل مارا گردن قسمت گذاشت؟

و یا به چه حقی ما میتوانیم این عمل زشت رایک راه نجات نامگذاری کنیم

آیا اشتباهی را می توان با اشتباه بزرگتری جبران کرد؟ خواهرم  ..........

نظرات شما عزیزان را جویا می باشم




کلمات کلیدی :
بوی خوش خدا می رسد از راه



میلاد با سعادت هشتمین اختر تابناک آسمان 


 امامت و ولایت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام بر تمام عاشقان آن حضرت

 


مبارک باد





ضریح طلایی آفتاب صـحـن حرم  از بوی بهار پرشد


 


ازبال و پر زدن(یـا کـریـم) صورت گنبد چو ماه پر نورشد


دوبـاره بـوسه ای زد بـررخ مـهـربـان گـنـبد اش


 گـنـبـد پـر ازنور مـى شدو اندک اندک همه جا پر زه بوی احساس 


دلم آب گشت و  قلبم چه گرم میشد


دویدم به سوی  ضـریـح او بـاز تـا سر شار شوم از هوای او


کنار ضـریح گـریـه هـا بود و دلـهـاى شـکـسـتـه و دعـاهای یک مسافر غریب


از چـشـم هـمـه جای اشک گلاب عشق میجوشید


می ریخت نم نم اشک و زبان رضـا رضـاگویان بـود


درد دل هـاىمادر بیمار بود و اشک های مرد خسته از  تنهایی


 دل من مـانـنـد کـبـوتـرى رهـا می شد


 عـطـر صلوات  زائران چو عطر گـل یـاس درصحن و سرای رضا در فضـاجاری می شد


ذکرلب ها همه حرف و درد دل بود و راز و نیاز با او کـه غـریـب آشـنـا بود


 بـا یـک طبق آرزو و امـیــد رفـتـم به سوی ضـریـح مرد افتاب صورت


پر کشیدم به آستان علی ابن موس الرضا









کلمات کلیدی :