X
تبلیغات
آرشیو ارد یبهشت ماه86 - سجاده ای پر از یاس آرشیو ارد یبهشت ماه86 - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : شنبه 103 آبان 26 ، 3:21 صبح
بسیار سرزنش مکن ؛ زیرا کینه به بار می آورد و به دشمنی می انجامد، و زیادی آن، از بی ادبی است . [امام علی علیه السلام]
بهترین ها چه کسانی اند؟

توی این زمانه هر چند گاهی یکی می آید و یکی می رود

اما بهترین ها با کار هاشون همیشه توی دل تاریخ ثبت میشوند و همه آنهارابا نام وخاطره ها و کارهای مثبت شان به نیکی یاد می کنند

این که چه کسی خوب یا بد ا ست را خدا وند بهتر می داند ولی همیشه بهترینها در سخت ترین مراحل خود نمایی می کنند

برای ایمکه کسی بتواند خوب ببیند لازم است خوب به اطراف نگاه کند و برای خوب نگاه کردن یک دنیا فکر و شعور لازم است

همیشه آنها که خوب می بینند خوب هم فکر کرده و خوب نظر می دهند بدون هیچ حبّ و بغض*

از خدا وند می خواهم که چشمان ما را به روی حقایق و بلکه به روی وجود لایتناهی اش باز کند تا بتوانیم خوب ببینیم و خوب بیندیشیم

چشمانی چون چشمان شهدا و یاران مهدی و خمینی که در راه شناخت به بزرگترین منبع شناخت دست یازیدنند

آنها که در راه رسیدن به آرمان خمینی همه چیز خود را فدا کردنند و از ایثار کردت جان شیرین هم دریغ نورزیدنند

و حتی شاید هنوز که هنوز است در این راه مورد هجمه دشمن و یا بهتر بگویم کور دلان بی بصیرت قرار می گیرند

باشد در هر حال و هر کجا اینان هنوز نا شناخته باشند و دلواپسی های این انقلاب عظیم را به دوش بکشند

و دیگران ناشناخته به همه فدا کاریهای اینان مهر باطل( لقمه حرامی) رابزند

و برای اینان همین افتخار بس که در هر کجا سنگ زیرین این آسیاب دوار بوده اند

و برای من و امثال من یک تب از درد این همه بیماری مردم نادان بس..

بنده قصد داشتم برای یاوران انقلاب و مردان خدا و خاطرات ایشان در این مکان بابی باز کنم

که در جایی قلم تیز کسانی رادیدم که خوب می دانم از سر نادانی اینان را به این کار واداشته اند

و بر این شدم تا به این موضوع هم بپردازم و از سراجمال به چند نکته پرداختم

شما خواننده محترم: خواهر و برادر چه دغدغه ای را در این میدان حس می کنید؟





کلمات کلیدی :
نگاهی به وسعت همه رفتن شقایق

 

نگاه می کرد کسی اون رو نبینه؛ داشت یواشکی دست بابا بلندمی کرد ؛ سویچ موتورو برداشت،

 خوب تونست، این بار موفق شد این دفعه کارشو خوب انجام داد؛ امّا دلش هنوز برای مادرش می سوخت اخه ؛مادر کسی رو جزء اون و داداش محمد نداشت.

به خدا توکل کرد و به اون گفت :خدایا تو که می دونی تو دلم چه خبره و چه غو غایی داره تو دلم داره شکل می گیره ، دلم نمیاد که مادرمو اذیت کنم اینو هم خوب می دونم که ابجیم از همه لحاظ داره سختی می بینه و دم نمی زنه

من باید باشم براش برادری کنم ولی با این دلم چیکار کنم می خوام بمونم نمیشه اگر یه وقت جنگ دیگه تموم بشه من باید در آینده به فرزندام چی بگم؟

خدایا مریم رو چیکار کنم که به امید ازدواج با من نشسته و براش داره روز شماری می کنه من هم می خوام خوشبختش کنم ولی!!!!!

اما خدا تو برام یه راهی باز کن تا بهترین راه رو برم

توی همین گیر وداد بود که با خودش گفت نه من باید برم دیگه نمی تونم همه اینها مادرومریم و ابجی زهرا می تونن برای آینده خودشون یه کاری بکنن اما اگر وقت بگذره من می مونم و شر مندگی!!!!!!

مردد بود اما یک مرتبه دوباره خوابی که سهیل براش تعریف کرده بود رو به یاد آورد و اینکه باید از درخت ممنوعه چیزی نخوره

یعنی بتونه از اون خوراکی که توی ظرف براش کنار گذاشتن بخوره

خوب دیگه مهدی کارو تمام کرد و رفت سراغ موتورش و از همه خدا حافظی یواشی کرد و رفت.... و رفتنی به وسعت همه بودن در دل تاریخ

ماهمچون صید دست و پا زده در خون

ماهمچون ماهی فتاده به هامون

ما در کنگره عرش به فرش نظاره نمی کنیم

ما از تبار حسینیم و به دنیا تکیه نمی کنیم

رفتن و رسیدن همیشه با هم هستند؛ اما ایستادن ؛ماندن اگر با هدف رفتن نباشد یک جا ماندن همیشگی از خود و خداست

تا فنا و هرز رفتن ادامه خواهد داشت، پس مراقب هوای نفس باشیم که وا ماندن ما را دچار رکود نکند.





کلمات کلیدی :
آشنا یان ....

آشنا یان را چه شد؟

        دوستداران را چه گشت؟

                                   مرز بود را که بُِرد؟

 راز ماندن را که گفت؟

                           آری ای آزادگان باز ماندن را که دید؟

                                                                  باد مستان ؛را چه شد؟؟

می پرستان را که دید؟؟

                        محفل و محراب را؛ سنگر مهتاب را چه گشت؟

                                                                         نعش یاران را که بُرد؟

 ناله مستانه را ؛رفتن پروانه را؛ آتش میخانه را؛  قصّه یاران چه شد؟

مرغ زیرک را که دید؟

                   یاد یاران را  چه شد؟؟؟

                                                   تک سوران را که دید؟؟؟

ابرو باران را  چه شد؟؟؟         

                    شب نشینان را چه شد؟؟؟





کلمات کلیدی :
خواهم نوشت......

خواهم نوشت که :

درکنار مرز کشورم جایی است پر زه خون وپر زه میدان مین!!!!

 خواهم نوشت که:

 چه پرستوهایی از خانه های زمینی خودچه زود رس کوچ کردند!!!!!





کلمات کلیدی :