X
تبلیغات
آرشیو بهمن ماه 87 - سجاده ای پر از یاس آرشیو بهمن ماه 87 - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : شنبه 103 آبان 26 ، 2:52 صبح
هرگاه خداوند متعال، بنده ای را دوست بدارد، نقطه ای سپید در قلبش پدید می آورد، گوش های قلبش را می گشاید و فرشته ای بر او می گمارد، تا بر راه راستْ استوارش دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
اربعین و ندبه های زینبی

آسمان برای تو کفنی بود تا جسم پاکت را در خود بپیچد و

وقت وزیدن نسیم بوی عطر جانبخش تو را برای ضمانت به روی دوستدارانت بوزد.

ای که پاکی از تو آبرو گرفته است؛باز هم اربعینی فرا رسید و سوز دل زینب را برای سوگوارانت هویدا کرد.

اربعین آمد دلم را غم گرفت        بهر زینب عالمی ماتم گرفت

سوز اهل آسمان آید به گوش       ناله صاحب زمان اید به گوش

جان اهل البیت عصمت بر لب است       قافله سالار انها زینب است

و ندایی برآمد که قافله باز ایستد و بند از محمل ها بگشاید ؛

یارن سفر کرده باز به صحرا نشینان چاک چاک کربلا رسید ند.

و چه سخت بود آن روز و چه دشوار بود دیدن این همه عشقهایی که پاره پاره شده بر بیابان گرم کربلا آرمیده

و رسید روز موعود من و تو ای برادر ؛ببین منم زینب تو ؛اما نمیدانی چقدر در هجرانت پیر شدم

آمد دوباره روز دیدار ت برادر

پیر کشته زینب از هجرت برادر

بی کس و تنهاشدم اخر برادر

نوگلان باغ تو گردید پر پر ای برادر

اینجاست که پرندگان هوایی باز بر این گلخانه نغمه سرایی میکنند

کجایید ای نوای بی نوایی

هر یک به سویی دوان است

و از همه دشوارتر دیدن رباب است که دست بر خاک کربلا فرو می برد و سراغ اصغرش را از رمل ها میگیرد

و چه بگویم از نجوای امامی که قافله ای را به دنبال دارد خسته و غمگین و نوحه سرا

در پهن دشت نینوا دیگر پرندگان هم برای امام سجاد نوحه سر داده اند

واز دور که به شط فرات می نگری نخلها برای همیشه سر تعظیم به وفای علمداری فرود آورده اند که تاریخ دیگر چون او را بخود نخواهد دید

دختری مویه کنان به دنبال پدر میگردد و بانک میزند ؛عمه جان یاریم کن تا پدرم را بیابم

برایش حرفها دارم چشمان اشکبار عمه از او ملتمسانه میخواهد که دفتر دل نگشاید و سخن از آنچه که گذشت نگوید

عمه جان بیا و بگو پدرم کجاست ؛میخواهم برایش بگویم که خواهرم رقیه کجاست شاید منتظر اوست

وای من این سو چه خبر است؟؟ گویا باز عاشورا بر پا شده هر کسی حدیت و نقلی از آن روز حادثه میگوید و همه را به نوحه و گریه می اندازد

خدا یا چگونه می شود تحمل کرد؛مادری خاکهارا کنار میزند و نجوا میکند..........بیا مادر برایت آب آورده ام.. بیا تا یک بار دیگر لالایی برایت بگویم

پسرکم از دوری مادر هراس نکردی؟؟ عزیزکم چرا برایم نمیخندی.....

و کنار شط فرات زنی خمیده به دنبال نعش برادرش دواندوان به پیش میآید

عباسم..عزیز خواهر ای آقا و مظهر ادب؛ بانک کن تا تو را بیابم...آخر چه شده که زینبت را فراموش کردی؟؟؟

 و سپریرا در لا بلای ژارچهای میکشد و باز به دنبال برادر مویه کنان میدود

هر کسی ندبه ای داشت و هر کو از فراغی سخت می گریست؛تاب و توان از این بیابان روزها پیش گرفته شده بود .

همان روزی که حسین ع و یارانش به کارزاری ژا نهادند ؛به قولی تمام کفر در برابر تمامی حق قرار گرفته بود

و امروز اربعین جانسوز این پرندگان  مهاجر بود .وبا بازگشت کاروان اسرا به سرزمین کربلا داغ ها تازه تر شد

و زخم  دلها سر باز کرد .زمین برای زمین یانی فرشته سیرت به آسمانها فخر می فروخت

 و در خفا از بی شرمی قاتلان و مسببین این دد منشی خجالت میکشید و از قصه آب میشد

گفتم آب ب ب ب ب ....خدای من چقدر می سوزم وقتی به چهره آب مینگرم سوزی که تا اعماق قلبم را

 داغ و تب دار می کند و نقش عطش را بردیوارهای آن میگذارد.

مولایم برخیز اربعین شد  چهل روز و چهل شب از سکنی گزیدن ات در دشت بلا  میگذرد برخیز تا با یارانت به شهر جدت باز گردیم

زینب روی باز گشت ندارد اخر این خواهر مضطر چگونه پیام عروج خونین شما را به مدینه ببرد؟؟؟ 

بار بگشایید اینجا کربلاست

آب و خاکش با دل و جان آشناست

 بر مشام جان رسد بوی بهشت

به به از این تربت مینو سرشت

ماه اینجا واله و سرگشته است

و آن شهاب ثاقب از خود رفته است

اربعین است اربعین کربلاست

هر طرف غوغایی از غم‏ها به پاست

گویی از آن خیمه‏های نیم سوز

خود صدای العطش آید هنوز

هرکجا، نقشی ز داغ ماتم است

هر چه ریزد اشک در اینجا کم است

باشد از حسرت در اینجا یادها

هان به گوش دل شنو فریادها

تا قیامت کربلا ماتم سراست

حضرت مهدی «حسان» صاحب عزاست

چقدر دشوار است دل کندن ازآنچه که با جانت پیوند خورده باشد..... برادرم اگر بر نمی خیزی کمکم کن تا بتوانم پیام آور خوبی باشم

شرمگینم از امانتی که به من سپردی  وبا مظلومیت در گوشه خرابه شام جا ماند و مرا بار دیگر به آتش کشید

هرگز یاد تو از لوح دل و جان نرود .......و قافله بعد از درد دلی سنگین و ندبه هایی حزین

 با تنهای چاک چاک سالار قافله و یاران وفادار و همراهش خدا حافظی درد ناک و سختی داشت 

و سپس رو به سوی   سرزمین خویش   بازگشت کرد ؛اما چگونه باز گشتی ؟؟..باز گشتی

به وسعت تحمل همه غمهای عالم و رسالتی سنگین که آن رسالت پیام آوری قیام خونین عاشورا نام دارد





کلمات کلیدی :
خا طره ای از دهه فجر

با سلام دو ستان لطف کردند و بنده را به بازی نوستالژی دهه فجر دعوت نمودند.

و قرعه به نام بنده هم خورد تا یکی از خاطرات به یاد ماندنی بنده هم از خاک خوردن بیرون آمده و به رشته تحریر درآید.

درست یادمه سال اول دبیرستان سال 58  بود ایام دهه فجر خیلی شلوغ و پرکار بودیم مخصوصا بنده و چند تایی از بچه ها

خلاصه سر از هر نهاد و اداره در می آوردم با همکاری برادر شهید جوانمردی رحمة الله  مجموعه نمایشگاه جنگ به روایت تصویر را راه انداختیم که کلی استقبال شد.

با بچه های بسیج ترتیب نمایشگاه انقلاب در خاطره ها رو برگزار کردیم و با  کمک بچه های انجمن مدرسه در گروه سرود و تئاتر و سخنرانی و ورزش زنگ ده روز انقلاب رابرنامه ریزی و اجرا کردیم

بنده که معاون انجمن بودم از طرف اتحادیه و بسیج دعوت شدیم توی چند تا دبیرستان دخترانه به اصطلاح سخنرانی و جذب مخاطب کینم و به قولی تبلیغ کنیم که خاطرات اونم خیلی شنیدنی هست.با یک عده از دوستان در گروه سرود بسیج سرود ای توسن بهاران را کار میکردیم.از طرفاداره اموزش و پرورش هم در مسابقات ورزشی شرکت داشتیم و از طرف حوزه مسابقات قرائت قران و تزئین مدرسه ،روزنامه دیواری؛ زدن تراکت ؛ساختن کلیشه وپخش سرود از بلندگو گرفته تا تمیز کردن مدرسه کمک مستخدم مدرسه و پختن آش صلواتی و فروش کتاب و برای جمع آوری کمک به جبهه و سرکشی کردن از  بهزیستی و شیرخوارگاه عیادت خانواده شهدا؛ عیادت از مجروحان برگزاری نماز وحدت ؛ورزش همگانی  و دعوت مسئولین ؛وشرکت در کلاسها و سخنرانی های اساتید که الان اکثرا شهیدان شهرمان را در بر میگیرندو................

 خلاصه عصر روز بیست بهمن توی سالن مدرسه ما که یکی از بزرگترین و مجهز ترین سالن های نمایشی وقت بود قرار بود نمایش شهید قلب تاریخ است رو اجرا کنیم. بنده که نقش علی (شهید) را داشتم که در نمایش شهید می شدم وباید دوستان بنده رو روی دستاشو حمل میکردن و با خواندن سرود منو نزد مادرم می بردند. چشمتان روز بد نبیند

نزدهمه حاضرین در   سالن اتفاقی رخ داد که هنوز اون لحظات را و حتی صداشونو به یاد دارم .

تا دوستانم منو بلند کردن نفهمیدم قلقلک شدم و از بالای دستاشون خودمو انداختم و بلند شدم . یک مرتبه همه سالن یک صدا فریاد می زندند شهیدان زنده اند الله اکبر... و دیگه نمیدونستم چیکار باید میکردم  برای اینکه خجالتمو قایم کنم خودم هم با اون ها همکاری کردم.

دیگه از اون به بعد شده بودم نقل دهن بچه ها و مسئولین تا منو میدیدن میگفتن شهید زنده چطوری و از این قبیل حرفها.

حالا  بعد از این همه سال دلم خیلی بیشتر میسوزه که چرا خدا این مقام رو به بنده عطا نکرد که لا اقل حرف این همه ادم به حقیقت بپیونده.راضی به رضای او همچنان منتظرم.

سخن عشق نه آنست که آید به زبان                 ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت

از  دوستانی که این حرکت را راه اندازی کردند کمال تشکر را دارم هر چند خاطره بنده زیاد جالب نبود ولی نوشتم تا نسل سوم بدونن که میراث به جا مونده که الان نوبت ایشان هست ادامه بدهند.





کلمات کلیدی :
در کنار قبور شهدا غبار از رخ بشویم

این عکس غنیمتی از یکی از خادمین شهداست!

 و چه آرام در جوار محبوبتان آرام گرفتید

آخر چه شده است مارا که دست و پاهایمان بسته شد؟؟

چرا رنگ آرزوهایمان رنگ دنایی شد؟؟

امروز خواستم برای تجلیل از شما به گلزار بیایم!!!!

اما پاهایم لرزان شد .... نکند شهدا همه چیز را در مورد ما بدانند؟

آن وقت است که باید از خجالت فرار کرد

امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء...

امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء...

امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء...

خدایا فرصتی ده که خود را از رنگها و ارزن دنیا  دور کنیم و از همه  ظواهر آن چشم  بپوشیم!!!!

شاخه گلی و شیشه گلابی همراه با دو شمع  نذر  دل شکسته ام کرده ام...

امروز کنار گلستان همیشه سبز شهدا برای خود دست دعا بر میداریم

خدا یا دلم تنگ مولا شده!!!!!!

امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء...
امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء...
امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء...





کلمات کلیدی :
مرکبی مانده بی سوار

دوباره ،از پی روز غروبی درد ناک مرا

در وادی سرگردانی به دنبالت می فرستند

دوباره اندر پی منتقم تو میگردم ؛دوباره بهانه ام روزگار و سختیهاست

تا برایت چشم هایم را بارانی کنم

توی می آیی ،تو خواهی آمد

 و انتقام سردار بر نی سوار ،را خواهی گرفت

ای آسمان بازهم از خجالت دیدن روز واقعه گلگون شو

و دل آینه ات را باز به روی دشت پر زه خون باز کن

بیا ای سوار یکه و تنها ،مرکب ات بی سوار نمی تواند به خیمه ها باز گردد

تو تنها نخواهی ماند؛که پهلوانانی چون قاسم را به سپاه خود همراه داری

فدای آن شهسوارعلمداری شوم که دست و چشم در راه بندگی خدا می دهد

فدایت شوم ؛تشنه کامی که بر لب آب تشنگی را به جان خریدی

وکه تا لحظه عروج مرید و عاشق بمانی ؛فدای لب تشنه ای که

برآب چشم می بندد تا به چشمه عشق متصل شود

((این الطالب بدم المقتول بکربلا))





کلمات کلیدی :
سجاده ای در خاک کربلا

السلام علیک یا ابا عبد الله و علی الارواح التی حلت بفنائک؛علیک منی سلام الله ابداَ ما بقیت و بقی اللیل و النهار؛ولا جعله الله

اخرالعهد منی لزیارتکم.السلام علی الحسین؛و علی علی بن الحسین؛وعلی اولاد الحسین؛وعلی واصحاب الحسین   


خدا وندا امروز سجاده ام را بر خاک عزیزترین کسخدا وندا امروز سجاده ام را بر خاک عزیزترین کسانت پهن خواهم کرد باشد مرا در روز جزا مرا به وجود او ببخشیانت پهن خواهم کرد باشد مرا در روز جزا مرا به وجود او ببخشی .

باز هم محرمی بر عمر ما پا نهاد وبوی عطر حسین ع و کاروان حسین ع بر پیشانی  قلب ما نشست و واقعه کربلا همیشه داغی شد بر پیشانی زمین.

روزی که می آمدی  زمین و آسمان گفتند: ای مردان خدا همه به حسین ع اقتدا کنید و همه از این جاری عشق خدا سیراب شوید و باشد که دل ما از خون حسین برای همیشه به رنگ سرخ خضاب کند

و مرغان هوا  در عطش دیدار پسر علی  ع در دشت سوزان خود را به خاک افکنده بودنند و نوحه سر می کردند .

آیا این جمله (کل یومِ عاشورا و کل ارض کربلا) را با چه مفهومی  در ذهن به زبان می آورید؟

مگر نه این است که هر زمان عاشورا و هر روز عاشورا ست ؟ و خود را باید مهیای حضور در کربلای زمان  کرد؟

پس  باید لبای عاشورایی بر تن کرد و لفظ نینوایی را چنان شعر حسین یان  بر لب آورد تا در این میدان ادعا کرد که عاشورایی و حسینی ?و کربلایی شده ای.

خدایا دلم را چنان ظرف آبی کن از عشق حسین لبریز که جانم بنوشد و هرگز سیراب نشود?و چشمان دلم را به نور معرفت شناخت حسین ع و خط و راهش چنان بازو روشن کن که هرگز چشم خود را بر حقیقت وجود تو و دلیل بودن حسین ع و آرمان حسین ع نبندم ? و همواره مرا  از کسانی قرار ده در راه حسین مبارزه می کنند.

((سلام بر کسی که خدا وند خون بهای اوست ))





کلمات کلیدی :
آلبوم عکسهای انقلاب

گزیده ای از جراید آن روزها

http://bachehayeghalam.ir/images/enghelab/09-bahman-57.jpg

http://bachehayeghalam.ir/images/enghelab/10-bahman-57.jpg

http://bachehayeghalam.ir/images/enghelab/11-bahman-57.jpg

http://bachehayeghalam.ir/images/enghelab/12-bahman-57.jpg

http://bachehayeghalam.ir/images/enghelab/14-bahman-57.jpg

http://bachehayeghalam.ir/images/enghelab/15-bahman-57.jpg

http://bachehayeghalam.ir/images/enghelab/16-bahman-57.jpg

http://bachehayeghalam.ir/images/enghelab/17-bahman-57.jpg

http://bachehayeghalam.ir/images/enghelab/19-bahman-57.jpg

http://bachehayeghalam.ir/images/enghelab/21-bahman-57.jpg

http://bachehayeghalam.ir/images/enghelab/22-bahman-57.jpg

http://bachehayeghalam.ir/images/enghelab/23-bahman-57.jpg

ادامه مطلب...



کلمات کلیدی :
قطعاتی از کتاب صلح امام حسن(ع)

نوشته‌ی شیخ راضی آل‌یاسین، ترجمه سیدعلی خامنه‌ای (رهبر انقلاب)


اقشار مختلف مردمِ کوفه(مرکزِ خلافتِ امام) در ابتدای خلافتِ امام حسن(ع)
باندِ اموی:
شیخ مفید در کتابِ ارشاد در معرفی این عده می‌نویسد: "این ها در خفا، مراتبِ فرمانبری و همراهی خود را به معاویه نوشتند و او را به حرکت به سوی کوفه تحریک و تشویق نمودند و ضمانت کردند که هر گاه سپاهِ او به اردوگاهِ حسن  بن علی نزدیک شود، حسن را دست بسته تسلیمِ او کنند یا ناگهان او را بکشند." و معاویه در ازای آن وعده‌هایی مثل چند صد هزار درهم  و فرماندهی یکی از لشکرهای شام و ازدواج با یکی از دخترانِ خود را به آن‌ها می‌داد. در تمامِ این مدت، این گروه پیشروانِ هر ناخشنودی و کمک کارانِ هر بلوا و انگشتانِ خیانت‌کارِ دشمن در قلمروِ حکومتِ امام بودند.

خوارج: شرط ایشان برای بیعت با امام "جنگ با معاویه" بود! حتی وقتی امام نپذیرفت و اطاعتِ ایشان را در هر دو صورتِ جنگ یا صلح خواست، نزدِ امام حسین رفته و پیشنهادِ خود را با ایشان مطرح کردند! که چون امام حسین هم بیعت ایشان را قبول نکرد به ناچار از شرطِ خود گذشته و با امام حسن(ع)  بیعت کردند. این‌ها برای تشویقِ مردم به اخلال‌گری و آشوب از مخوف‌ترین روش‌ها استفاده می‌کردند و سرّ ِ اصلی تجدیدِ حیاتِ آنان پس از شکستِ سنگینِ نهروان، همین موضوع بود. از نزدیکانِ معاویه، در توصیفِ آنان نقل شده: "سخنِ ایشان در دل گیرنده‌تر است از آتش در نی! " و یا "اگر دو روز در شهری بمانند هر کس را که با آنان معاشرت کند فاسد می سازند." خارجی سخن باطل می‌گفت و آن را حق می‌پنداشت. کار زشت می‌کرد و آن را خوب می‌دانست و به خدا اتکا داشت اما هیچ گونه ارتباطی از راه‌های مشروع با خدا نداشت و برای خود، به دلخواه، دستوراتِ اخلاقی وضع می‌کرد. هر چند که با توجه به دشمنی‌شان با هر دوطرفِ جنگ، شکستِ هر یک از طرفین (امام یا معاویه ) به نفعِ ایشان محسوب می‌شد! اما مهم‌تر از هر چیز، برای این جماعت، خودِ فضای جنگ بود؛ یعنی مناسب‌ترین بستر برای ایجادِ فرصتهای نابِ "ترور" ِ امام و اصحابش و آشوبگری در سپاه کوفه که رایج‌ترین ابزارِ این عده بود.

شکاکان: این‌ها تحتِ تاثیرِ تبلیغاتِ خوارج قرار می‌گرفتند بدونِ این که جزءِ آنان باشند و پیوسته در حالت تردید و دودلی به سر می‌بردند. جمعی از ساکنانِ کوفه بودند که خود به خود نه قصدِ نیکی داشتند و نه توانایی بدی؛ و وجودِ آنان آلتِ بی‌اراده‌ای در دستِ فتنه جویان بود.

گروه الحمرا: 20 هزار مردِ مسلحِ کوفی. کوفه شهری بود، هم به حدِّ کافی نزدیک به مرکز حکومتِ اسلامی و هم، در آن اطراف، دارای شرایط مطلوب کشاورزی و ... بنابراین پس از فتح این شهر توسط سپاه مسلمانان، به سرعت توسعه یافت و از جمله، از اقصای نقاط بلاد اسلامی، "برده"هایی برای فروش به کوفه منتقل شدند. این برده‌ها که از نژادهای مختلفی بودند، پس از آزادی، گروهی تشکیل دادند به اسمِ الحمرا. این گروه خود را با کوفه بیگانه می‌دانست و همواره آماده‌ی شورش و اعتراض بود. غنیمت طلبانی که اگر از دشمن نتوانند، از دوست می‌برند!

شیعیان: این عده که همواره در شرایط مختلف اخلاص و صمیمیتِ خود را با اهل بیت ثابت کرده بودند، بی‌گمان در آن روز اگر از دسیسه‌های سایرِ همشهریانِ خود مصون می‌ماندند، برای مقابله با خطرهایی که از جانبِ شام به کوفه سرازیر بود، عده‌ای کافی و شایسته می‌بودند.

پیش‌بینی "پیروزی کوفه" و گزینش سپاه

مطالب بیشتر در ادامه مطلب

ادامه مطلب...



کلمات کلیدی :

   1   2      >