در شب قدر برایم تو براتی بفرست شاید این جان رمضان دگری سر نکند خدایا با نامه ای سیاه و با قلبی امیدوار به سویت آمدم . مرا در میهمانی خوددعوت کردی و حال منتظرم که با دست پر روزهای آخر این میهمانی رابا بخشش و شادی تو سپری کنم. ای آنکه مرا از خود بیشتر دوست میداری..... چگونه در این شبهای نورانی می توان با تو نجوا نکرد... چگونه میتوان تورا لبیک نگفت... چگو نه ؟؟ آنگاه که در زلال دعای مجیر دستانم را بر آاسمان شب قدر بلند میکنم تنها تورا می خوانم... و می خواهم از تو که در الغوث دعای جوشن مرا لبیک گویی.. ای خوب نه تنها برای سیاهی نامه اعمالم اشک میریزم..بلکه برای دوری از تو و عقب ماندن از قافله دوستان تو میگریم.... ای انکه هر چه بخواهی توانایی... مرا به قافله باز رسان... چه می گویم؟؟؟ مرا آن ده که ان به... مردم به دنبال زیبایی به سوی کوه صحرا روان میشوند و یا به زیرآ بها سرک می کشند حال آنکه تو را در طروات یک تکبیر میتوان دید و لمس کرد... ای که نامت همیشه زنده میکند هر دل مرده و فسرده ای را.... خود را هر شب به بهانه یا فتن تو دلگرم میکنم... غافل از آنکه تو در نهان دل جای داری ... آبا روزی میرسد که بشکافم و بنشانم دلم را به حضور ات؟؟... وه چه زیبا میشود آنگه که رنگ دلم به انوار تو مزین شود ... و چه طرب انگیز میشود وقتی در گنجینه نهان دل گوی رب العالمینی تو را پیدا کنم... شب به سحر میرسد و بانگ اذان نوید در می دهد که شب به پایان رسید.... چه می شود که با اذان صبح این شوق و شور به وصال ات میسر شود ای خوب خوب؟؟ نگارم !!آشتی کن که دلم را برای پاک شدن به تاراج تو گذاشته ام... از این پس تنها با تو و برای تو خواهم زندگی کرد ...چرا که دلی که تو درآن نباشی زنده نیست و زندگی نخواهد کرد.. به شوق وصال ات شبانه به کوچه های قدر گذرم دادند...... نترسیدم از این ره چو مژده به وصال در انتهای کوچه مرا نوید دادند عزیزا مرا چندین نه بلکه بسیار حاجت است .. بزرگترین آن ظهور گل نرگس است .. مرا ای آفتاب نور خود باز رسان قل از انکه درکوره راه زندگی در تاریکی های جهل فسرده شوم مهربانا بهفضل و کرم ان از نافه خوشبوی یار مشام جانمان را پر کن و برایش محیا کن انچه ملزوم است..... آمین اللهم آمین لینک دیدنی هدیه به عاشقان کوی دوست :لیلی قدر در حرمین شرف شب است و خجالت بر سراپای ناپاکی که در حریم خدا کمر به کشتن شیر خدا بسته... و تنها اوست که میداند به کجا قدم میگذارد تا به آواز فزت و برب الکعبه سرود رفتن سر می کند.. طبیبی که سالها زخم دل مردم در مانده را میبست هیچ دارو و دستمالی نتوانست زخم دل اش را بر بندد ... پدری که شبانه عنان نان و خرما به دوش می کشید و شیر از سفره فرزندان خود بر میگرفت و به کام یتیمان میبرد.. امشب برای درمان زخم سرش مهمان کاسه شیری از یتیمان میشود که ازمحبت و مهر علی سر شار شده... و با اشک عشق آنان همراهی شده تا مگر پدر یتیمان سایه اش برسر شان باز بماند. دوستان بزرگواری که خواهان دستیابی به دانلود و متن ترجمه نوای وبلاگ هستن به این لینک مراجعه کنند:لینک کلیک کنید کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی |
کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی |
از امام حسن علیه السلام اشعاری در تاریخ به ثبت رسیده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی |
کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی |
آمده بود دیدنم ؛ساکت و مهربان نگاهم میکرد و چند کلمه بعد از نگاه مهر با ن او دلمو بیشتر می شکست یواش درگوشی گفت چیزی نمی خواهی؟؟ خودمو جمع کردم گفتم دعا کن کم نیارم آخه میترسم فشاردرد بزنه امتحانمو را خراب کنه... اول نمی دونستم منظورش از اینکه چیزی لازم نداری این بوده که اون سفری در پیش داره... گفتم به بچه های امداد گر بگو برام یه مسکن جور کنن تا امشب کمی راحت باشم ..خه یه مرتبه صدام در میاد و مجروح های اتاق بغلی که صدای خودشون در نمیاد برام بلند بلند دعا میکنند نمی خواهم کم بیارم.... با لبخندش گفت تو کجا و من کجا..... ازش پرسیدم تو چه نیرویی داری؟ از صبح سر پا هستی هنوزم اینجارو ول نمی کنی؟ بابا برو استراحت.. بنده خدا منتظرت هست... یه لبخند دیگه زد.. گفت شاید برای همیشه باید منتظر بمونه.. گفتم خدا نکنه من دلم میخواهد قبل از مردنم..... ببینم دوست گلم عروس شده ....و بچه هاشو ببینم و بعدش بمیرم خنده ای کرد و گفت ....نه این دعای تو باعث میشه جنگ ادمه پیدا کنه و بعد چند تا بچه یتیم بمونه روی دستت بعد از یک ربع راضی اش کردم بره تا محمد علی انو بسپاره به خانواده اش.. البته خونه مریم نزدیک بیمارستان بود اما نمیشد تنهایی اون وقت شب توی تاریکی بره خونه... خدود 10 دقیقه گذشته بود که یکمرتبه بیمارستان به لرزه در امد البته سر وقت خودش لرزید .. چون هر شب عراقیهاهمین موقع ها به قول حاجی افسر نگهبانی شون که عوض میشد یه سری مهمات خرج ما می کردن.... ولی نمیدونم چرا امشب دلشوره پیداکردم.. تسبیح مجروح مشهدی رو که هدیه گرفته بودم رو برداشتم با یا امام رضا شروع کردم... یک دور بیشتر نزده بودم که دیدم طه جلوی در اتاق ایشتاده... خدای من لباسش پر خون بود.. رو کرد به من گفت بی بی فاطمه مونس ات پر کشید... نمی خواهی بهش خدا حافظی کنی؟ خشکم زده بود با زحمت از تختم پایین امدم..... دیگه نمی فهمیدم چی میگم و کجا میرم... یک مرتبه توی بخش او پی دی بیمارستان دیدم بالای دو تا جنازه طه زانو زد.... تمام دنیا درور سرم چرخید... همه صحبتهای امشب توی گوشم بود.. نمی خواهم باورکنم پرنده من.. مونسم... به قول بچه ها خواهر دو قلوی من... اینجا کنار همسفرش راحت خوابیده
اما توی دستش چیزی بود... دستشو باز کردم .. پلاک همسفرش بود... پلاک محمد علی عزیزم مریم خوشبوی من شهادتت مبارک منو هرگز فراموش نکن... طه به تو هم تبریک میگم خوش به حالت که اینچنین خواهری داشتی.. حالا بعد از سالها توی ماه شهریور دقیقا همون روزهایی که پرنده من پرواز کرد ..به یاد مریم عزیزم میافتم بازم مثل همون شب سردم میشه نمیدونم چرا.... ولی درماندگی یک طرفه جاماندگی و دنیا زدگی یک طرف وجودم راآزار میده سبز لباس سپید روی من مریم همیشه خوشبو برایم دعا کن.. کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی |
یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم لعلکم تتقون
این دهان بستی دهانی باز شد تا خورندی لقمه های راز شد
رسول خدادرآستانه فرارسیدن ماه رمضان خطاب به مردم فرمود:
ای مردم! ماه خدا همرا با برکت و رحمت و مغفرت به شما رو کرده است.
ماهی که نزد خداوند بهترین ماههاست روزهایش بهترین روزها و شبهایش بهترین شبها و ساعتهایش بهترین ساعات.
ماهی که شما به مهمانی خدا دعوت شده اید و خداوند شما را عزیز داشته است.
نفسهای شما در این ماه ثواب تسبیح دارد و خواب شما ثواب عبادت ،اعمالتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.
پس با نیتهای صادقانه و دلهای پاکیزه از خداوند بخواهید که توفیق روزه داری و تلاوت قرآن
را به شما مرحمت فرماید.
چرا که بدبخت کسی است که نتواند از فرصت این ماه استفاده کند و از آمرزش محروم گردد.
سپس توصیه های زیررابه روزه داران فرمودند
1- هنگامی که تشنه و گرسنه شدید بیاد تشنگی و گرسنگی قیامت بیفتید.
2- به فقیران و محرومان با صدق و صفا کمک کنید به پیران و بزرگسالان احترام بگذارید.
3- کودکان را مورد محبت و مهربانی خود قرار دهید.
4- به خویشان و بستگان مهر ورزید و زبانهای خود را از آنچه نباید گفت باز دارید.
5- چشمانتان را از آنچه حلال نیست بپوشانید و گوشهای خود را از صداها و سخنان حرام ببندید. .
6- با یتیمان مهربانی کنید تا دیگران با یتیمان شما خوش رفتار باشند.
7- از گناهان توبه کنید و پس از هر نماز دستهای خود را به دعا بلند کنید زیرا که وقت نماز بهترین وقتهاست و خداوند در این وقت نظر خاصی به بندگان دارد.
8- هر که از شما روزه داری را افطار دهد گناهانش بخشیده می شود اگر چه به نصف خرما یا جرعه آبی باشد. .
9- کسی که در این ماه نماز مستحبی بجا آورد برات نجات از دوزخ را خواهد گرفت و هر که در این ماه نماز واجبی را ادا کند ثواب هفتاد نماز را به او خواهد داد.
10- هر که در این ماه بسیار بر من صلوات بفرستد خداوند ترازوی اعمال شایسته او را سنگین خواهد فرمود.
11- کسی که در این ماه یک آیه قرآن بخواند ثواب کسی را دارد که در ماههای دیگر تمام قرآن را خوانده باشد.
12- ای مردم! درهای بهشت در این ماه بر روی شما باز است از خداوند مهربان بخواهید تا بر روی شما نبندد و درهای جهنم بسته شده است از خداوند بخواهید بر روی شما نگشاید
مولوی چنین فرموده است آمد رمضان و عید با ماست
قفل آمد و آن کلید با ماست
بربست دهان و دیده بگشاد
وان نور که دیده دید با ماست
آمد رمضان به خدمت دل
وان کش که دل آفرید با ماست
در روزه اگر پدید شد رنج
گنج دل ناپدید با ماست و آرزو میکنیم
کاش دراین رمضان لایق دیدارشوم
سحری بانظرلطف توبیدارشوم
کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان
تاکه همسفره تو لحظه افطارشوم
استشمام عطر خوشبوی رمضان:
ماه رحمت؛ ماه ریزش برکت الهی؛ ماه مغفرت؛ ماه میهمانی خدا؛ ماه قرآن؛ ماه دعا وماه تزکیه نفس گوارای وجود پاکتان باد
کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی |
چند روی بیش نیست که با او هم کلام شدم... صحبتهایی پیش آمدتا رسید به آنجا که گاهی دلتنگ روزهای دفاع مقدس میشود.... حرفهایی که رد و بدل شد حاکی از غم و هجر یاران سفر کرده و جاماندن بود.. ولی یک مرتبه مثل همان سالهای نبرد .. . بازهم خاطری تلخ و شیرین صحبتهای دو جامانده را به یک مدار بسیجی کشاند.. آخه بسیجی ها آخر ین کلام دوستانشون تکه ای زیبا بود از شیرین کاری هاشان... و یا اتفاقاتی که منجر به زدن یک حرف تاریخی میشد... ینطور بیان کرد: منطقه سلیمانیه عراق سر یک قله بودیم بعد از یک عملیات با یکی از دوستان که تقریبا میشه گفت تنها کسانی که تو اون منطقه تو دید دشمن بودن ما دو تا بودیم و هر چی گلوله بود روانه ما بود.یه خمپاره خوردچندسانتی سر من که حد اقل برا کسی که جنگ رفته قابل قبول نیست.. با دوستماندازه گرفتم در حدود کمتر از یک متربود...... خلاصه رفیقم حسابی گیج بود...حال خودشو نمیفهمید... مرتب دستمو بهش میزدم و میگفتم خالت خوبه؟... یه دفعه گفت:اااااا ما زنده ایم؟؟؟؟؟؟؟من فکر کردم شهید شدیمو تو بهشتیم؟!!! جدی میگفت بهش گفتم مرد حسابی صورتامون شده مثل ذغال اونوقت بهشتیا اینحورین؟ کلی خندیدیم تا مدت ها برا بچه ها تعریف می کردیمو می خندیدیم.... اره روسیاه شدیم و بهشت نرفتیم!! گاهی دلم تنگ میشه برا اون روزا و اون جاها .... اشکم جاری میشه........ دیگه طاقتم تمام شد،داشتم مثل ابر جزقه میزدم.... یک مرتبه همه اون روزها آمد جلو چشمم... جماعت یک دنیا حرفه بین دیدن و شنیدن........... کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی |