پیرو مقالات قبلی حجاب و جایگاه زنان در جوامع غربی یکی از مقالات ارشیو رابه دلیل مصادف شدن شهادت خواهر مسلمان شهیده
(مروه الشربینی* مروه الشربینی چهارشنبه دو هفته پیش در دادگاه "لوندس کریچ " در شهر "درسدن "شرق آلمان به دست یک آلمانی 28ساله به نام "الکس دبلیو " کشته شد.فرد آْلمانی که محکوم به پرداخت 750 یورو محکوم شده بود، در دادگاه استیناف خود با 18ضربه چاقو این زن مسلمان را که سه ماه از دوران بارداریش گذشته بود را به شهادت رساند و شوهر وی نیز که قصد دفاع از همسرش را داشت با تیراندازی نیروهای امنیتی دادگاه نیز زخمی شد) و مظلومیت چشمگیر ایشان و خواهران محجبه ای که در کشورهای غربی و شرقی مثل امریکا ،فرانسه،چین و مخصوصا آلمان که این اتفاق بسیار دلخراش در ان انجام شد برای مخاطبین بزرگوار یک بار دیگر منتشر کرده و نتیجه گیری شما بزرگواران راجویا هستم. جایگاه زن در فرهنگ و جوامع غربی در دهه های اخیر غرب از آزادی زن بعنوان حربه ای برای تحت فشار قرار دادن کشورهای اسلامی استفاده می کند . در این گفتار می خواهم به جایگاه زن در فرهنگ غرب پرداخته و آنرا با خاستگاه زن مسلمان مقایسه کرده و بدینگونه تناقضات رفتاری سیاستمداران غربی را آشکار نمایم . قبل از پرداختن به مقوله زن بهتر است با دیدگاه صاحبان زر و زور که جامعه غرب را در پنجه قدرت خود دارند آشنا شویم . بیکر تو "ماسون بزرگ صهیونیستی" در سخنرانی که در سال 1921 ایراد کرده راه حل تسلط بر جوامع را اینگونه بیان می کند . " برای اینکه بتوانیم تشکیلات خانواده را بر هم زنیم ، لازم است به اصول اخلاقی لگد زده و یک نسل کاملاً بی دین ، بی ناموس و بی اخلاق تربیت کنیم و البته این کار در نظر اول مشکل به نظر می رسد ولی چون میل به شهوات و لاابالیگری فطری و طبیعی بشر است از این جهت شاید چندان هم مشکل نباشد ... طبیعت انسان ، میل زیادی به محرمات و شهوت رانی دارد ، این وظیفه ماست که درجه حرارت را بالا ببریم تا یک مرتبه آتش گرفته و به تمام مقدسات کافر گردد" نیات پلید صهیونیسم جهانی را به خوبی می توان در بیان سردمداران آن دید . آنان برای نیل به اهداف استکباری خود و تسلط بر ملتها راه بس پیچیده ای را در پیش گرفته اند . تهی کردن بشریت از ایمان و اعتقادات و سوق دادن آنها به سوی شهوات و لاابالیگری و استفاده ابزاری از زن در این راستا ، برنامه ای از پیش تعیین شده است و نباید به سادگی از کنار آن گذشت . اصرار غربیها بر آزادی زن البته بمعنای عریان کردن و بی مقدار کردن او برای این بوده که قشر عظیم زنان و بواسطه آنها مردان را نیز از معنویت به سوی رذیلت سوق دهند . شاید باور نکنید که تا چند دهه پیش زنان در غرب حتی از حقوق ابتدایی انسانی هم برخوردار نبودند. آنان بر اموال خود تسلط نداشته و حق رای و اظهار وجود در مسائل جامعه و حتی خانواده را هم نداشتند . زن غربی وقتی ازدواج می کرد نام خانوادگی اش را تغییر می داد . او بدون اجازه همسرش حق دخل و تصرف بر اموال شخصی و موروثی اش را نداشت . بدتر از آن مرد می توانست بدون منع قانونی همسرش را به قتل برساند . شعارهای فریبنده غرب محک خوبی برای ارزیابی عملکرد فرهنگ و جوامع غربی در باره زنان نیست . برای دیدن واقعیتهای جامعه غربی باید به ادبیات داستانی و شعر رجوع کرد . در داستانهای مشهور غربی فلاکت زن غربی را به خوبی می توانیم ببینیم . ولی اسلام 1400 سال پیش برای زن حقوقی معادل مرد و در مواقعی بالاتر از آن قائل شده است . زن مسلمان در سرنوشت جامعه خود دخالت دارد (بیعت زنان با حضرت امیر (ع) در غدیر خم) او بر اموال شخصی خود مسلط است و حتی بر بخشی از اموال همسرش و از همان صدر اسلام در جامعه نفوذ و ظهور داشته و دارد گرچه در مقاطعی به علت برداشتهای نادرست از دین در تنگنا بوده ولی همیشه عزت او حفظ شده و همانند زن غربی بازیچه سیاستمداران زور مدار قرار نگرفته است (نقش زنان در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی شاهد خوبی بر این مدعی است) حال این پرسش مطرح می شود که چرا یکباره غرب رویکردش را به زن عوض کرده و او را از کنج غربت خانه بیرون کشیده و وارد عرصه های اجتماعی می کند ؟ پس از انقلاب صنعتی و نیاز مبرم کارخانه داران و کارتلهای اقتصادی به نیروی کار ارزان قیمت و فراوان شعار آزادی زن و حقوق!منکوب شده او مطرح گردید . کارخانه ها از زنانی که نصف مردان حقوق دریافت می کردند پر شد و در ظاهر وابستگی زن غربی به شوهرش کمتر شد . او می توانست برای خودش درآمدی داشته باشد و از نظر مالی آینده اش تامین می شد . ولی او را از چاله در اورده و در چاه انداختند . با اختلاط زن و مرد و نبودن حریمی برای آن ، معنویت در میان جوامع غربی افت کرد . خانواده مرکزیت خود را از دست داد . وفاداری زن نسبت به همسرش تحت الشعاع تحولات اجتماعی قرار گرفت . اینک با اینهمه پیشرفت در عرصه های علوم مختلف هنوز مسئله ای بنام زن و به تبع آن مرد لاینحل مانده و هنوز بشریت تحت سیطره صهیونیسم به یک راه حل درست در رابطه با زن و مرد نرسیده است . ادامه دارد کلمات کلیدی : |
400)width=400;"> چقدر این روزها در فکر توام و چقدر دلتنگ دیدار تو ام؛ ای کاش این جمعه نماز جمعه را به شما اقتدا می کردم حرفهایی نا گفته دارم ، ای کاش مجالی دست دهد تا برای لحظه ای بتوانم برایتان بازگو کنم رهبر عزیزم این روزها و این همه جنجال آفرینی ها و این همه نا دیده گرفتن ها را قلبم را سخت به درد می آورد نمیدانم در قلب شما چه می گذرد، نمیدانم چطور میتوانم بر زخم های دل تان مرحمی بگذارم این چند روزه هر بار که چهره شما را از سیما میبینم باران چشمهایم امان نمیدهد. آخر چرا بعضی از مردم ما باید فریب دشمن را بخورند و برای لحظه ای غفلت دشمنان را شاد کنند. ای بهترین مقتدای روزگارم برای همه این نا ملایمات و برای همه اشتباهات مردم دعا میکنم و از خدا وند سلامتی آقا امام زمان عج و همچنین سلامتی شما و همه خدمتگزاران به اسلام را خواهانم انشا الله پست بعد با خاطره ای از روزهای التهاب در خدمت بزرگواران خواهم بود کلمات کلیدی : |
خواب دیدم که پنجره ها باز شدند آسمان ها همه نورانی دشتها در قاب پنجره ها ؛ وه چه زیبا شده اند چشم ها منتظر و بس نگران بر در پنجره ها به دخیل؛دل مردان خدا موسم فتح و فتوح آبها گل شده اند خواب من رنگ تو شد رنگ زیبای وجود رنگ بال همه مرغان سحر رنگ شقایق های نگران پر هیا هو پر صدا شهر آبستن فرزند خداست شهر بی تاب در این حادثه هاست نا گهان باد وزید خبر رویش گلهای تو را به همه باغ دمید گل مهر از تن خاک ،گل خرداد بخفت آه از دست خزان؛ اه از دست صبا آمدی وه که چه زود، رخت بر بست نسیم شانه های پهن دیوار شکست وقت پر پر شدن گل به حیاط آه ای خلوتیان ؛آه ای نافه ایان همه را جمع کنید،
ادامه مطلب... |
***پیش نقد : در روز سوم خرداد، روز ملی ایثار مقاومت و پیروزی وبلاگ نویسان جلسات نقد وبلاگی در جمعی صمیمی و مثل همیشه پر انرژی ، میزبان جانباز وبلاگ نویس ، خانم فاطمه موسوی از شیراز ، نویسنده ی وبلاگ با ارزش ( سجاده ای پر از یاس ) بودند . خانم فاطمه موسوی پس از گرامیداشت مقام حضرت فاطمه زهرا(س) و یاد وخاطره شهدا خود را اینگونه معرفی کردند :فاطمه موسوی متولد آذرماه 1344در خانواده مذهبی در شهر شیراز به دنیا آمدم، دانشجوی انصرافی رشته حسابداری هستم، از کودکی علاقمند به نوشتن بودم اما با آشنایی با فضای سایبری و در ادامه نوشتن شعر و خاطراتم در این فضا سعی و تلاش کردم بنا به ضرورت ایجاب شده قلم بزنم. وی آغوش باز وبلاگ نویسان مخصوصا دختران و به خصوص دختر خود را دلیل روی آوردن به وبلاگ نویسی عنوان کرد و گفت: دغدغه من برای بودن در کنار دخترم هنگام استفاده از اینترنت برای اینکه بیاموزم و مشوقش باشم مرا با عرصه وبلاگ نویسی آشنا ساخت. خانم موسوی با اشاره به اینکه در سایر کشورها وبلاگ نویس 70-80 ساله هم داریم گفت:این در ایران جا نیفتاده و برای بعضی جالب است که یک مادر وبلاگ نویسی می کند. ***گزارش نقد : در مورد آخرین پست و دوستتان و سایر وبلاگهایتان توضیح بدهید.؟ حدود 18 وبلاگ دارم و سجاده ای پر از یاس که در آن از دفاع مقدس می نویسم از همه شان برایم عزیزتر است. سجاده ای پر از یاس را وبلاگ مفیدی میدانم چون مطالب برای استفاده دیگران زیاد دارد. سعی کردم در مورد دغدغه هایی که در رابطه با جوانان به آن می رسیدم بنویسم تا مورد استفاده جوانان باشد، بعنوان مثال مطالبی در رابطه با حجاب و اشعار حافظ و سعدی نوشته ام که پاسخ به دوستان جوان بود. اینکه این مسافت را آمده اید نشان می دهد به کارتان علاقه دارید و تخصصی پیش می روید، به نظر من نوع گفتار در وبلاگهای مذهبی مهم است که جاذبه و دافعه نداشته باشد، دیدگاه شما در رابطه با این نوشته ها چیست؟ ما نیاز داریم در هر سنی هستیم یاد بگیریم و بتوانیم آموزش بدهیم، ارتباطاتی که در جامعه بوجود آمده بر اساس همین نیازهاست. نیاز است که ما همراه جوانانمان پیشرفت را حس کنیم و من افتخار میکنم که در کنار خانه داری از اتفاقات روز دنیا خبر دارم چون کوچکترین اتفاقی که می افتد در فضای مجازی می پیچد. خیلیها خاطرات دفاع مقدس را می نویسند ولی نوع نوشتارشان به گونه ای نیست که به درد جوانان بخورد، به عنوان مثال شما در مورد حجاب و نماز خوب نوشته بودید ولی بعضی پستهای وبلاگتان مانند سخنرانی بود و قابل استفاده نبود، نظرتان در این رابطه چیست؟ دیدگاه افراد، مختلف است و من سعی داشتم برای سلیقه های مختلف مخاطبینم بنویسم البته بیشتر سعی می کردم برای جوانان بنویسم. وقتی می بینید یک آیه یا حدیث را نوشته ام و در موردش توضیح داده ام اینجا احساسات خودم را نوشته ام ، یکی از کاربردهای وبلاگ همین است که انسان احساسات خودش را برای مخاطبش افشا کند. به عنوان مثال چند سال پیش جوانی 28 ساله به من گفت امسال اولین سالی است که روزه می گیرم و من در پاسخ حدیثی از امام صادق(ع) و ذکری که برای نزدیکی به ائمه بود نوشتم که تاثیرش را بر روی وی و بازگشت اعتقادیش را دیدم و نظرات متعدد مخاطبین هم این را نشان می داد. یکی از پستهایتان به نام نیایش بود، وقتی نیایش را می نوشتید چه حسی داشتید؟ گاهی دل انسان زنگار می بندد و از وجود دیگران غافل می شود، من هم آن زمان یک احساس بارانی در وجود خودم حس می کردم ومانند سایر احساساتم سریع آن را در وبلاگ گذاشتم تا ببینم دیگران راجع به حسم چه نظری دارند. اکثر پیوندهایی که در وبلاگتان گذاشتید باز نمی شوند و این اعصاب آدم را خورد می کند، چرا باز نمی شوند؟ تا به حال باز می شده اند، یا از تغییر قالب بوده یا لینکهایی که باز نمی شده اند مصاحبه بوده اند و خبرگزاریها امکان مشاهده شان را گرفته اند، ان شالله سر میزنم و در اسرع وقت درستشان میکنم پست آخرتان نشاط خاصی دارد، دلیل این نشاط چیست؟ من با دخترم مانند خواهر می مانیم و به فضای جوانان نزدیک هستم، این خاطره را تا به حال ننوشته بودم. وقتی حاج صادق آهنگران به شیراز امده بودند خاطره یکی از خواندنهایشان را یادآوری کردم، گریه شان گرفت و گفتند چرا اینها را نمی نویسید تا به دست جوانان برسد، تا یکسال پیش من هم مانند خیلیها فکر می کردم گفتن این خاطرات ریا می شود اما از پست دالان بهشت شروع کردم به نوشتن خاطرات دفاع مقدس، آن روز نیز همسرم خاطرات خرمشهر را در منطل می گفتند و من دقیقا یادم مانده بود، نشاطش هم بخاطر این بود که برای اولین بار این خاطره را بازگو می کردم. شما خودتان را معلم می دانید ومی خواهید که دیگران از مطالبتان استفاده کنند، چند وقت پیش خبری آمده بود که کشور ایران با اینکه مردمش مسلمان هستند دارای بیشترین هرزگردها هست، به نظر شما چرا سایتهای مذهبی و دینی جذابیت و کشش ندارند تا اینها را جذب کنند؟ خانواده ها در این رابطه مسئولیت مهمی دارند، دخترم وقتی فضا را اینطور دید گفت مادر بیا با هم وارد شویم، خیلیها نسبت به استفاده جوانانشان از اینترنت دغدغه ندارند، متاسفانه در ایران ما فضاسازی نشده است و آگاهی نسبت به اینترنت در خانواده ها کم است. من خانواده را مقصر نمی دانم، مسئولین را مقصر می دانم، از جواب سئوال من منحرف نشوید مسئولین هم خودشان پدر ومادر هستند و دغدغه شان از اینجا باید شروع شود. در تهران همه نوع قشر با همه نوع فرهنگ هستند، شما که دغدغه تان اسلامی و مذهبی است جاذبه و دافعه را چطور می بینید؟ ما ایرانیها با هر مسلک و مذهب دوست نداریم جوانانمان منحرف باشند، درست است که جمهوری اسلامی باید فضا را آماده کند اما خودتان که می دانید فضای سایبری چقدر باز است و این فضاسازی به راحتی ممکن نیست، به عنوان مثال دیدید که در فضای مجازی ما اولین ارتش سایبری راه افتاد و با برخورد با مضلین ،چقدر پدر و مادرها احساس آرامش کردند. ما نیز مسئولیم مثلا در قبال این مسئولیت من در وبلاگها و تالارها سعی کرده ام بحث های مورد نیاز جوانان مانند ازدواج ، موفقیت و ..را مطرح کنیم، ما دوستدار جوانان هستیم به خصوص جوانانی که علاقمند به یادگیری هستند نه آنان که پرخاشگری می کنند. من الان با این نکاتی که گفتید فهمیدم اشتباه کار کجاست و سعی میکنم طوری طوری بنویسم که همه استفاده کنند. بعضی مذهبی نویسها خیلی ضعیف کار میکنند و فقط به کپی پیست کفایت می کنند، بعضی هم به گونه ای زیبا می نویسند که که از ده تا سخنرانی بیشتر اثر می گذارد همانطور که گاهی یک معلم ریاضی یا زبان می تواند اثرگذاری بیشتری نسبت به مسئولین فرهنگی داشته باشد. بسیاری از جوانان که دسترسی به اینترنت در منزل ندارند در مدارس با جوانان نامناسبی آشنا می شوند و چیزهایی بهشان دیکته می شود و همان را تکرار می کنند، الان رسانه های ما بدترین چیزها را اشاعه می کنند مثلا همان صداوسیما با برنامه های مزخرفش جوانان را به ابتذال می کشد، به نظر شما به عنوان یک مادر در برابر این چه باید کرد؟ خانواده ها باید مسئولیت پذیر باشند و قبول زحمت کنند، مانند انجمن اولیا و مربیان در مدارس، متاسفانه بیشتر چیزهایی که جوانان ما را هدف می گیرد عاملش کم کای پدر و مادرهاست. جبهه و جنگ و دفاع مقدس به ظاهر تمام شده، آیا بعد از آن سعی کردید در جبهه های دیگری شروع به کار و ادامه دادن جهاد نمایید؟ آیا توانسته اید به شکل جوان پسند و شاداب کار کنید یا نه؟ جنگ بهشتی بود که دالانی داشت و دالانش جبهه بود، شادابی و دغدغه و روحیه ایثار و فداکاری بین بعضی از آن رزمندگان دیده می شود که فضای مجازی را سنگر می دانند و در برابر ناتوی فرهنگی مقاومت کرده اند. بعد از جنگ سعی کردم در فضای کاری که در امداد داشتم ادامه دهم اما نتوانستم، سعی کردم فرزند از دست داده ام را فراموش کنم و با جانبازی همسرم کنار بیایم و همراهی اش کنم، اولین سنگرم سنگر خدمتگزاری به همسر و خانواده ام بود و به دلیل نظامی بودن همسرم سعی کردم کنار فرزندانم باشم وحتی مربی کودکستان شدم تا آن روحیه را از دست ندهم. سنگر دومم تدریس بود و به این امید که بتوانم وارد جامعه شوم و خدمت کنم وارد این سنگر شدم اما به دلیل قبول شدن در دانشگاه نتوانستم برم. از سال 81 با کامپیوتر و اینترنت آشنا شدم و سعی کردم وظیفه ام را در این فضا انجام دهم، من از جوانان نشاط می گیرم و احساس می کنم پدر ومادرها باید کنار جوانانشان باشند اما متاسفانه برای بعضی از جوانها فضایی پیش آمده که احساس می کنند که والدین موی دماغشان هستند. متاسفانه مانند سایر مباحث فقط مشکلات گفته شد و راهکاری ارائه نشد. شما به عنوان فردی که دفاع مقدس را درک کرده اید فکر می کنید چگونه باید دفاع مقدس را به جوانان عرضه کد که قابل استفاده باشد؟ چکار باید بکنیم که وبلاگ ما جذابیت داشته باشد و قابل هضم باشد؟ وقتی طنز و خنداندن و شاد کردن جوانان را جذب می کند چرا با زیر سئوال بردن دفاع مقدس این کار را بکنیم؟!! این به دغدغه های کارگردانان برمی گردد، حاضرین دفاع مقدس کنار کشیده اند و از ترس ریا شدن از ارائه نکات دفاع مقدس پرهیز می کنند، اشتباه از ما بوده و برای جبران همین اشتباه بود که وارد این عرصه شدم.، طرز بیان واقعیات جبهه خیلی موثر است، می توان خاطرات را طوری گفت که جوانان لذت ببرند و هضم کنند. بعضی خاطره های دفاع مقدس که نوشته می شود خاطه بافی است و باید اینها را نقد کرد و من به کارگردانان اعتراض دارم که چرا از خاطرات ما استفاده نمی کنند و به خاطره بافی ها مراجعه می کنند. شما به عنوان فرد مذهبی نظرتان راجع به فیلمهای الان و سریالها چیست؟ من کارگردانان را تحسین می کنم، با توجه به امکاناتشان فیلمها را خوب می سازند اما متاسفانه آن قلمهایی که کارگردانان استفاده می کنند بعضا ناقلم است و انگیزه های دیگری پشتشان است مانند درآمد. قرنطینه خودتان و همسرتان جانباز هستید، تفاوت جنگ ما با جنگهای دیگر معنویت آن بود و از دست دادن یا گرفتن خاک فرع آن بود، بعد از جنگ در عرصه جدید فرهنگی وارد جنگ شدیدف 18 وبلاگ دارید و از عدم مراجعه کارگردانان انتقاد کردید، آیا یکی از این 18 وبلاگتان به خاطرات دفاع مقدس اختصاص دارد؟ بله، سجاده ای پر از یاس که در پارسی بلاگ است من هیچ منتی سر هیچکس ندارم و آماده ام تا خدمتگزاری کنم، کتابم را نوشته بودم که در آستانه انتشار بود اما مشکلی پیش آمدومطالبم پاک شد. سختی جنگیدن بیشتر بود یا پرستاری از همسر؟ چرا نمی نویسید؟ هر دو شیرین است، دریکی از پست های اول وبلاگ بهترین آرزوهایم تقدیم تو باد در باره احساسم نسبت به این پرستاری نوشته ای دارم که انجا می تونید ببینید. این سخت تر است یا وبلاگ نویسی؟ یادآوری خاطرات سختی دارد، حضور در فضای نت هم سختی دارد اما برای من هر دو شیرین شده است آیا شده دیدگاه خودتان را به مخاطب تحمیل کنید؟ سعی کردم این کار را نکنم آیا نظرات مخاطب بر روی نوشته تان تاثیر داشته؟ بله، به بسیاری از نظرات هم جواب داده ام. رابطه نزدیک با دخترتان در روحیه و نوشته تان تاثیر گذاشته است؟ بله، با اشتیاق از ایشان یاد می گرفتم. به عنوان یک وبلاگ نویس بزرگ منش چه توصیه ای دارید؟ بهترین توصیه را قرآن دارد، رحماء بینهم و أشداء علی الکفار، باید طبق سفارش قرآن و امیرالمومنین با خودیها خوب باشیم. از عیبها و نقصهایم چیزی گفته نشد، ان شالله در آینده دوستان در نظرات بنویسند. کلمات کلیدی : |
عصر روز دوم خرداد بود عاطفه و من هردو خسته از بخش فرهنگی برمی گشتیم که در راه دوست عزیز دیگری را دیدم بله سارا بود دیدم که سارا چهره اش بر افروخته شده ازاو پرسیدم چی شده گفت هیچی بابااین دادش من دو باره غیبش زده به مادرم گفته بود سه روز کار داره و بعدش میاد خونه امروز روز چهارم هست که آمدم سراغشو میگیرم دوستاش میگن چند روز پیش زخم هاشو باز کرده و با بچه های عازم جنوب شده. حالا من چطور برم به مادرم خبر بدم؟؟و های های زد زیر گریه. سارا رو بغل کردم گفتم عجب خواهری داره این سعید اقا من جای تو بودم دستشو هم می بوسیدم میگفتم برو خوب حق داره بنده خدا شهرش در دست دشمنه نمیتونه اروم بشینه راستی بگو ببینم حتما حمله ای در پیش بوده که اقا سعید اینطوری رفته . سارا با همون لهجه شیرین جنوبی گفت نمیدونم والا .. بعد سارا را تا منزلشون که خوابگاه جنگ زده گان بود همراهی کردیم و هر کدام به منزلمان رفتیم. از بس همیشه روزهاروی دیوار منزل ضبط صوت را میگذاشتم و صداشو بلند میکردم بعضی از مردم فکرمی کردن اینجا نهادی یا اداره ای هست البته یکم قبولش سخت بود چون منزل ما یه خورده از وسط شهر فاصله داشت صبح زود کارم رو شروع کردم انگار یه تب و تابی توی دلم بود . مادرم خواهش کرد روی ضبط یه روسری بیندازم تا افتاب خرابش نکنه. اطاعت شد و کتاب زیست رو دست گرفتم و توی حیاط چرخ می خوردم. صد بار یک پاراگراف رو می خوندم و نمیفهمیدم چی می خونم.... برای اولین بار از زسیت شناسی بدم آمد . کتابو بستم و گیردادم به دادشم که وسط حیاط دوچرخه سواری میکرد. خلاصه دعوامون شد اونم برام خط ونشون کشید و همش دعا میکرد الهی زودتر شوهر کنی و بری..از ناراحتی و عصبانیت زدم زیر گریه و از مادرم حمایت خواستم.مادر مهربانم مثل همیشه وساطت کردو آشتی مون داد. دادشم رفت دوربینشو آورد تا ازم عکس بیندازه . من که هنوز از اینکه آشتی کرده بودم خیلی راضی نبودم یه عکس یادگاری با یک نوع اخم تاریخی انداختم. مادر بزرگ مرحومم آمدن که با بقیه بچه ها سوژه دادشم بشن. من توی حال نگرانی خودم بودم. هر چی خواستند عکس با اونها بیندازم قبول نکردم. همین موقع بود که از رادیو جملاتی شنیده شد که غیر ممکنه هر ایرانی اونو فراموش کنه من که تا اون موقع یه گوشه حیاط کز کرده بودم پریدم وسط گفتم ساکت باشید تو رو خدا.. گوش کنید.. همه که به این کارهای من عادت داشتن و میدونستند که اگر ساکت نشن چیکار میکنم ساکت گوش دادن(البته این تنها کاری بود که درصورت سرو صدا میکردم، یک بلند گوی دیگه کنار رادیو میگذاشتن) مجری خبری رادیو بودکه اینطور می گفت: شنودندگان عزیز توجه فرمایید... شنودندگان عزیز توجه فرمایید... شنودندگان عزیز توجه فرمایید...به خبری که هم اکنون به دست ما رسیده است توجه فرمایید... خرمشهر شهر خون ازاد شد و شروع کرد به خواندن متنی که رزمندگان اسلام در شب و روز گذشته با حمله و یورش به مواضع دشمن بعثی توانسته بودن بخشهایی از سر زمین اسلامی ما را آزاد کنند . وزیباترین و به یاد ماندنی ترین کلمات و جملات این متن این بود... خرمشهر شهر خون ازاد شد... و من مثل همین الان که دارم ماجرا را نقل میکنم توی پوست خودم نمی گنجیدم و با فریاد تکبیر وسط حیاط و با بغل کردن اعضاء خانواده مو بر تنم راست بود . اشک شوق همه اهل خانه فضا را آنچنان شور انگیز کرده بود که تفسیری برایش نمیابم... چند تا عکس با لبهای خندان و چشمانی از شوق بارانی یادگاری از اون روز هست و نمیدانستم درست یک سال بعد در روز آزاد سازی خرمشهر خونین در کنار قبرستان شهدای گمنام وسط شهر خرمشهرروی بوریا و حصیر هایی می نشینم و جای یاران سفر کرده و شهیدی را که از تصرف تا آزاد سازی این شهر به عروج رفته اند را خالی میکنم و در کنار مردی غیور از همین تبارزندگی مشترک و بسیار پر هیجان وسر شار از مبارزه را در پیش میگیرم. این نوا ی برادر عزیز و غیور حاج صادق اهنگران در این روز نیز فراموش نشدنی است. تو خرمشهر خونین ربلای عشق و ایمانی .....به رزمت آفرین به پیکارت درود توخونین گشته از خون شهیدان و عزیزانی.....به رزمت آفرین به پیکارت درود خرمشهر عزیز گلهای پر پرت کو.......... یاران رهبرت کو.......... و چه زیبا بر سر در این شهر ثبت شد که:شهر به خون شهدا آغشته است لطفا با وضو وارد شوید. اون روز تنها پلی رابطه من با تو بود خرمشهر عزیز پلی که برروی رود خانه کنار پایه باقی مانده پل فرو ریخته بر روی آب شناور بود و موجی کوچک از جز و مد اورا به در زیر پاهایمان آنچنان حرکت میداد که گویا دل رود برای قدمهای ما و یاران باز گشته به شهر می تپد.. دوستت دارم ایران عزیز و سر فراز من دو ستان عزیزم حکمت این روز و روز سوم خرداد ماه 1388 تا 3 خرداد 1362 رانمیدانم چیست بزرگواران همراه از سوم خرداد 62 تا سوم خرداد 88 فاصله زیادی است که هر سال به نوعی برای بنده روزهایی به یاد ماندنی را به همراه داشته انشا الله این بار هم در حضور شما عزیزان این روز برای بنده روز بزرگ و به یاد ماندنی در دفتر خاطراتم ثبت شود.به امید دیدار و حضور شما
یکشنبه 3 خرداد ماه همزمان با سالروزحماسه جاوید آزاد سازی خرمشهر قهرمان از ساعت 17-19 جلسه ی نقد وبلاگ سجاده ای پر از یاس در سرای کتاب واقع در فرهنگسرای دانشجو -خ جمال الدین اسد آبادی- خ 21-پارک شفق برگزار میشود. از شما دوست گرامی دعوت به عمل می آید تا با حضور خود در این جلسه به آن رونق بیشتری بخشید لینک خبری این جلسه نقد در سایت خبرگزاری ایکنا از اینجا ببینید کلمات کلیدی : |