آسمان برای تو کفنی بود تا جسم پاکت را در خود بپیچد و وقت وزیدن نسیم بوی عطر جانبخش تو را برای ضمانت به روی دوستدارانت بوزد. ای که پاکی از تو آبرو گرفته است؛باز هم اربعینی فرا رسید و سوز دل زینب را برای سوگوارانت هویدا کرد. اربعین آمد دلم را غم گرفت بهر زینب عالمی ماتم گرفت سوز اهل آسمان آید به گوش ناله صاحب زمان اید به گوش جان اهل البیت عصمت بر لب است قافله سالار انها زینب است و ندایی برآمد که قافله باز ایستد و بند از محمل ها بگشاید ؛ یارن سفر کرده باز به صحرا نشینان چاک چاک کربلا رسید ند. و چه سخت بود آن روز و چه دشوار بود دیدن این همه عشقهایی که پاره پاره شده بر بیابان گرم کربلا آرمیده و رسید روز موعود من و تو ای برادر ؛ببین منم زینب تو ؛اما نمیدانی چقدر در هجرانت پیر شدم آمد دوباره روز دیدار ت برادر پیر کشته زینب از هجرت برادر بی کس و تنهاشدم اخر برادر نوگلان باغ تو گردید پر پر ای برادر اینجاست که پرندگان هوایی باز بر این گلخانه نغمه سرایی میکنند کجایید ای نوای بی نوایی هر یک به سویی دوان است و از همه دشوارتر دیدن رباب است که دست بر خاک کربلا فرو می برد و سراغ اصغرش را از رمل ها میگیرد و چه بگویم از نجوای امامی که قافله ای را به دنبال دارد خسته و غمگین و نوحه سرا در پهن دشت نینوا دیگر پرندگان هم برای امام سجاد نوحه سر داده اند واز دور که به شط فرات می نگری نخلها برای همیشه سر تعظیم به وفای علمداری فرود آورده اند که تاریخ دیگر چون او را بخود نخواهد دید دختری مویه کنان به دنبال پدر میگردد و بانک میزند ؛عمه جان یاریم کن تا پدرم را بیابم برایش حرفها دارم چشمان اشکبار عمه از او ملتمسانه میخواهد که دفتر دل نگشاید و سخن از آنچه که گذشت نگوید عمه جان بیا و بگو پدرم کجاست ؛میخواهم برایش بگویم که خواهرم رقیه کجاست شاید منتظر اوست وای من این سو چه خبر است؟؟ گویا باز عاشورا بر پا شده هر کسی حدیت و نقلی از آن روز حادثه میگوید و همه را به نوحه و گریه می اندازد خدا یا چگونه می شود تحمل کرد؛مادری خاکهارا کنار میزند و نجوا میکند..........بیا مادر برایت آب آورده ام.. بیا تا یک بار دیگر لالایی برایت بگویم پسرکم از دوری مادر هراس نکردی؟؟ عزیزکم چرا برایم نمیخندی..... و کنار شط فرات زنی خمیده به دنبال نعش برادرش دواندوان به پیش میآید عباسم..عزیز خواهر ای آقا و مظهر ادب؛ بانک کن تا تو را بیابم...آخر چه شده که زینبت را فراموش کردی؟؟؟ و سپریرا در لا بلای ژارچهای میکشد و باز به دنبال برادر مویه کنان میدود هر کسی ندبه ای داشت و هر کو از فراغی سخت می گریست؛تاب و توان از این بیابان روزها پیش گرفته شده بود . همان روزی که حسین ع و یارانش به کارزاری ژا نهادند ؛به قولی تمام کفر در برابر تمامی حق قرار گرفته بود و امروز اربعین جانسوز این پرندگان مهاجر بود .وبا بازگشت کاروان اسرا به سرزمین کربلا داغ ها تازه تر شد و زخم دلها سر باز کرد .زمین برای زمین یانی فرشته سیرت به آسمانها فخر می فروخت و در خفا از بی شرمی قاتلان و مسببین این دد منشی خجالت میکشید و از قصه آب میشد گفتم آب ب ب ب ب ....خدای من چقدر می سوزم وقتی به چهره آب مینگرم سوزی که تا اعماق قلبم را داغ و تب دار می کند و نقش عطش را بردیوارهای آن میگذارد. مولایم برخیز اربعین شد چهل روز و چهل شب از سکنی گزیدن ات در دشت بلا میگذرد برخیز تا با یارانت به شهر جدت باز گردیم زینب روی باز گشت ندارد اخر این خواهر مضطر چگونه پیام عروج خونین شما را به مدینه ببرد؟؟؟ بار بگشایید اینجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست بر مشام جان رسد بوی بهشت به به از این تربت مینو سرشت ماه اینجا واله و سرگشته است و آن شهاب ثاقب از خود رفته است اربعین است اربعین کربلاست هر طرف غوغایی از غمها به پاست گویی از آن خیمههای نیم سوز خود صدای العطش آید هنوز هرکجا، نقشی ز داغ ماتم است هر چه ریزد اشک در اینجا کم است باشد از حسرت در اینجا یادها هان به گوش دل شنو فریادها تا قیامت کربلا ماتم سراست حضرت مهدی «حسان» صاحب عزاست چقدر دشوار است دل کندن ازآنچه که با جانت پیوند خورده باشد..... برادرم اگر بر نمی خیزی کمکم کن تا بتوانم پیام آور خوبی باشم شرمگینم از امانتی که به من سپردی وبا مظلومیت در گوشه خرابه شام جا ماند و مرا بار دیگر به آتش کشید هرگز یاد تو از لوح دل و جان نرود .......و قافله بعد از درد دلی سنگین و ندبه هایی حزین با تنهای چاک چاک سالار قافله و یاران وفادار و همراهش خدا حافظی درد ناک و سختی داشت و سپس رو به سوی سرزمین خویش بازگشت کرد ؛اما چگونه باز گشتی ؟؟..باز گشتی به وسعت تحمل همه غمهای عالم و رسالتی سنگین که آن رسالت پیام آوری قیام خونین عاشورا نام دارد کلمات کلیدی : |
امروز : چهارشنبه 103 آذر 28 ، 1:51 عصر
اربعین و ندبه های زینبی