X
تبلیغات
فریاد وامحمدا، حسین رسید به کربلا - سجاده ای پر از یاس فریاد وامحمدا، حسین رسید به کربلا - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : چهارشنبه 103 آذر 28 ، 12:23 عصر
[ او را گفتند : چگونه بر هماوردان پیروز گشتى ؟ فرمود : ] کسى را ندیدم جز که مرا بر خود یارى مى‏داد . [ و اشارت بدین مى‏فرماید که بیم من در دل او مى‏افتاد . ] [نهج البلاغه]
فریاد وامحمدا، حسین رسید به کربلا

فریاد وامحمدا، حسین رسید به کربلا

صدای زنگوله ها و هجمه ی بادها، و سکوتی محض، و کاروانی تحت تاثیر گرمای دشت، آرام و خرامان، از خود جای پایی به وسعت تاریخ به جای می گذاشت.

کودکی در میان آغوش ، و دخترکی خسته از شیرین زبانی و بازیگوشی در کجاوه ای طرف دیگر همان تاریخ، روی زانوی عمه ای خوابش برده است.
و علمی که گویی سر آرام گرفتن و خفتن ندارد؛ و مردی با این همه اهل و عیال و نزدیکان. آنچه مشخص است، این کاروان بوی خون می دهد!

و نغمه استرجاع و صدایی آرام و خواهر نشو، چنین می گوید: این کاروان می رود و اجل از پی اوست!
همه چیز همان جا تمام می شود، وقتی اکبرش به او می گوید:
اولسنا بالحق؟ (ما بر حقیم؟)
و او پاسخ آری اش را چنین پاسخ بگیرد که: پس باکی نیست!

راه او خون می طلبد، مرد کیست؟!





کلمات کلیدی :