X
تبلیغات
مرکبی مانده بی سوار - سجاده ای پر از یاس مرکبی مانده بی سوار - سجاده ای پر از یاس
امروز : جمعه 04 فروردین 1 ، 11:53 عصر
ما را حقى است اگر دادند بستانیم و گرنه ترک شتران سوار شویم و برانیم هر چند شبروى به درازا کشد . [ و این از سخنان لطیف و فصیح است و معنى آن این است که اگر حق ما را ندادند ما خوار خواهیم بود چنانکه ردیف شتر سوار بر سرین شتر نشیند ، چون بنده و اسیر و مانند آن . ] [نهج البلاغه]
مرکبی مانده بی سوار

دوباره ،از پی روز غروبی درد ناک مرا

در وادی سرگردانی به دنبالت می فرستند

دوباره اندر پی منتقم تو میگردم ؛دوباره بهانه ام روزگار و سختیهاست

تا برایت چشم هایم را بارانی کنم

توی می آیی ،تو خواهی آمد

 و انتقام سردار بر نی سوار ،را خواهی گرفت

ای آسمان بازهم از خجالت دیدن روز واقعه گلگون شو

و دل آینه ات را باز به روی دشت پر زه خون باز کن

بیا ای سوار یکه و تنها ،مرکب ات بی سوار نمی تواند به خیمه ها باز گردد

تو تنها نخواهی ماند؛که پهلوانانی چون قاسم را به سپاه خود همراه داری

فدای آن شهسوارعلمداری شوم که دست و چشم در راه بندگی خدا می دهد

فدایت شوم ؛تشنه کامی که بر لب آب تشنگی را به جان خریدی

وکه تا لحظه عروج مرید و عاشق بمانی ؛فدای لب تشنه ای که

برآب چشم می بندد تا به چشمه عشق متصل شود

((این الطالب بدم المقتول بکربلا))





کلمات کلیدی :