با عرض تسلیت شهادت حضرت امام علی النّقی(ع) دهمین ستاره درخشان آسمان ولایت و امامت این حکایت از امام همام را یکی از دوستان بزرگوار به بنده عنایت فرمودند که در اینچا برای شما عزیزان نقل می نمایم امید است تا از پیروان واقعی آن حضرت باشیم آمین بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ روزى از روزها متوکّل عبّاسى به بعضى از اطرافیان خود دستور داد تا چند حیوان از درّندگان را از جایگاه مخصوصشان - که در آنجا نگه دارى مى شدند، در حالتى که سخت گرسنه باشند - داخل حیات و صحن ساختمان مسکونى او بیاورند. و چون حیوانات درّنده را در آن محلّ آوردند، دستور داد تا حضرت ابوالحسن ، امام هادى علیه السلام را نیز احضار نمایند. همین که حضرت وارد صحن منزل متوکّل گردید، درب ها را بستند و درّندگان را با حضرت هادى علیه السلام تنها رها کرده تا آن که درّندگانِ گرسنه ، او را طعمه خود قرار دهند. هنگامى که حضرت نزدیک درّندگان رسید، تمامى درّندگان ، اطراف حضرت به طور متواضعانه حلقه زدند و حضرت با دست مبارک خود آن ها را نوازش مى نمود و به همین منوال ، لحظاتى را در جمع آن حیوانات سپرى نمود؛ و سپس نزد متوکّل رفت و ساعتى را با یکدیگر صحبت و مذاکره کردند. و چون از نزد متوکّل خارج شد، دو مرتبه نزد درّندگان آمد و همانند مرحله اوّل درّندگان ، اطراف حضرت اظهار تواضع و فروتنى کرده و حضرت با دست مبارک خویش یکایک آن ها را نوازش نمود و از نزد آن ها بیرون رفت . سپس متوکّل هدایاى نفیسى را توسّط یکى از مأ مورین خود، براى حضرت روانه کرد. بعضى از اطرافیان متوکّل ، به وى گفتند: پسر عمویت ابوالحسن ، هادى نزد درّندگان رفت و صدمه اى به او نرسید، تو هم مانند او نزد درّندگان برو و آن ها را نوازش کن . متوکّل اظهار داشت : آیا شماها در انتظار مرگ من نشسته اید؟! و سپس از تمامى افراد تعهّد گرفت که این راز را فاش نگردانند و کسى متوجّه آن جریان نشود کلمات کلیدی : |
امروز : چهارشنبه 103 آذر 28 ، 4:31 عصر
امام هادی ودرندگان