X
تبلیغات
تذکر _دام شیطان - سجاده ای پر از یاس تذکر _دام شیطان - سجاده ای پر از یاس
امروز : شنبه 04 تیر 28 ، 6:22 عصر
[ کمیل پسر زیاد گفت : امیر المؤمنین على بن ابى طالب ( ع ) دست مرا گرفت و به بیابان برد ، چون به صحرا رسید آهى دراز کشید و گفت : ] اى کمیل این دلها آوند هاست ، و بهترین آنها نگاهدارنده‏ترین آنهاست . پس آنچه تو را مى‏گویم از من به خاطر دار : مردم سه دسته‏اند : دانایى که شناساى خداست ، آموزنده‏اى که در راه رستگارى کوشاست ، و فرومایگانى رونده به چپ و راست که درهم آمیزند ، و پى هر بانگى را گیرند و با هر باد به سویى خیزند . نه از روشنى دانش فروغى یافتند و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند . کمیل دانش به از مال است که دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان . مال با هزینه کردن کم آید ، و دانش با پراکنده شدن بیفزاید ، و پرورده مال با رفتن مال با تو نپاید . اى کمیل پسر زیاد شناخت دانش ، دین است که بدان گردن باید نهاد . آدمى در زندگى به دانش طاعت پروردگار آموزد و براى پس از مرگ نام نیک اندوزد ، و دانش فرمانگذارست و مال فرمانبردار . کمیل گنجوران مالها مرده‏اند گرچه زنده‏اند ، و دانشمندان چندانکه روزگار پاید ، پاینده‏اند . تن‏هاشان ناپدیدار است و نشانه‏هاشان در دلها آشکار . بدان که در اینجا [ و به سینه خود اشارت فرمود ] دانشى است انباشته ، اگر فراگیرانى براى آن مى‏یافتم . آرى یافتم آن را که تیز دریافت بود ، لیکن امین نمى‏نمود ، با دین دنیا مى‏اندوخت و به نعمت خدا بر بندگانش برترى مى‏جست ، و به حجّت علم بر دوستان خدا بزرگى مى‏فروخت . یا کسى که پیروان خداوندان دانش است ، اما در شناختن نکته‏هاى باریک آن او را نه بینش است . چون نخستین شبهت در دل وى راه یابد درماند و راه زدودن آن را یافتن نتواند . بدان که براى فرا گرفتن دانشى چنان نه این در خور است و نه آن . یا کسى که سخت در پى لذت است و رام شهوت راندن یا شیفته فراهم آوردن است و مالى را بر مال نهادن . هیچ یک از اینان اندک پاسدارى دین را نتواند و بیشتر به چارپاى چرنده ماند . مرگ دانش این است و مردن خداوندان آن چنین . بلى زمین تهى نماند از کسى که حجّت بر پاى خداست ، یا پدیدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیده‏هاست . تا حجّت خدا باطل نشود و نشانه‏هایش از میان نرود ، و اینان چندند ، و کجا جاى دارند ؟ به خدا سوگند اندک به شمارند ، و نزد خدا بزرگمقدار . خدا حجتها و نشانه‏هاى خود را به آنان نگاه مى‏دارد ، تا به همانندهاى خویشش بسپارند و در دلهاى خویشش بکارند . دانش ، نور حقیقت بینى را بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافته و آنچه را ناز پروردگان دشوار دیده‏اند آسان پذیرفته‏اند . و بدانچه نادانان از آن رمیده‏اند خو گرفته . و همنشین دنیایند با تن‏ها ، و جانهاشان آویزان است در ملأ اعلى . اینان خدا را در زمین او جانشینانند و مردم را به دین او مى‏خوانند . وه که چه آرزومند دیدار آنانم ؟ کمیل اگر خواهى بازگرد . [نهج البلاغه]
تذکر _دام شیطان

گاهی فکر میکنیم بهترین اعمال و نیکوترین رفتار از آن ماست .در عین ناباوری دوستی به ما تذکرمیدهد که فلانی تو را از اینکه هستی برحذر می دارم و به شما تذکرمیدهم که از صراط مستقیم خارج نشویی.ولذا شما نا باورانه از وی دلخور میشوید و شاید به رفتار و اعمال گذشته گذری کنید.تا شاید دلیل محکمی برای این انتقاد و تذکر بیابید.وگاهی با یک نظر ساده می یابید که بله این کار و یا رفتار باعث شد که تذکری دریافت کنم.ولی اغلب اوقات رفتار ما تنها برای خود ما هویدا است و این خدای ستار العیوب نمیگذارد که عیب و زشتی کار ما بر کسی فاش شود.و در خفا وقتی باز نگری می کنید می یابید که چه کرده اید .بعضا با این نگرش میابید که چقدر به شیطان پشت کرده یا به سمت رضایت پروردگار قدم گذاشته اید . ولی ای دوستان  بدانیم و بدانید و اگاه باشیم که شیطان لحظه ای از پای نمی نشیند تا آنچه مقصود وی از بودن در کنار بشراست را برآورد.این داستان رابدین منظوربرای دوستان ذکر می نمایم . با نظرات خود ما را بهرمند لطف و عنایت خود بفرمایید.البته این حکایت را یکی از دوستان بزرگوار عنایت کرده اند.

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

یکى از شاگردان ((آیة الله شیخ مرتضى انصارى )) مى گوید: در دورانى که در نجف اشرف نزد شیخ به تحصیل مشغول بودم ، شبى شیطان را در خواب دیدم که بندها و طنابهاى متعددى در دست داشت

از شیطان پرسیدم این بندها براى چیست ؟ گفت : اینها را به گردن مردم مى اندازم و آنها را به سمت خویش مى کشم و به دام مى اندازم .

روز گذشته یکى از طنابهاى محکم را به گردن شیخ انداختم و او را از اتاقش ‍ تا اواسط کوچه اى که منزل شیخ در آن است کشیدم ، ولى افسوس که از دستم رها شد و برگشت .

صبح نزد شیخ آمدم و خواب شب گذشته را برایش نقل کردم ، فرمود، شیطان راست گفته است ، زیرا آن ملعون دیروز مى خواست که مرا فریب دهد که با لطف خدا از دستش گریختم .

دیروز پول نداشتم و اتفاقا چیزى در منزل لازم شد، با خود گفتم یک ریال از مال امام زمان علیه السلام نزدم موجود است و هنوز وقت صرفش نرسیده ، آن را به عنوان قرض برمى دارم و سپس اداء خواهم کرد.یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم ، همینکه خواستم آن چیز مورد نیاز را بخرم ، با خود گفتم : از کجا که من بتوانم این قرض را بعدا اداء کنم ؟ در همین تردید بودم که ناگهان تصمیم گرفتم به منزل برگردم . چیزى نخریدم و به خانه برگشتم و آن پول را سر جاى خودش گذاشتم

منبع: سیماى فرزانگان ص 430





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی