X
تبلیغات
انقلاب اسلامی - سجاده ای پر از یاس انقلاب اسلامی - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : پنج شنبه 103 فروردین 9 ، 4:52 عصر
هر که نرمخو گردد، دوستی اش [در دل ها [جایگیرمی شود [امام علی علیه السلام]
عدالت على (ع )

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

روزى على (ع ) گردن بندى در گردن دخترش زینب مشاهده کرد فهمید که گردنبند مال خود او نیست .

پرسید: این را از کجا آورده اى ؟

دختر جواب داد: آن را از بیت المال عاریه مضمونه گرفته ام ، یعنى عاریه کردم و ضمانت دادم که آن را پس بدهم . على (ع ) فوراً مسئول بیت المال را حاضر کرد و فرمود: تو چه حقى داشتى این را به دختر من بدهى ؟

عرض کرد: یا امیرالمؤ منین ! این را به عنوان عاریه از من گرفته که برگرداند.

حضرت فرمود: به خدا قسم اگر غیر از این بود دست دخترم را مى بریدم .

این حساسیتهایى است که ائمه و پیشوایان ما که اسلام مجسم و معلمان راستین اسلام اصیل بوده اند در زمینه عدالت اجتماعى از خود نشان داده اند.

انقلاب اسلامى ما نیز اگر مى خواهد با موفقیّت به راه خود ادامه دهد، راهى بجز اعمال چنین شیوه ها و بسط روشهاى عدالت جویانه و عدالت خواهانه ندارد.





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
چرا کسی باور نمی کند

امشب!!!!!!

چقدر دلم برای خودم تنگ شده است

چقدر آسمان چشمانم برای روز حضور بارانی شده است!!!!!!

چه دشوار است باشی اما کسی تو را نبیند !!!!

چقدر برای روزهای با تو بودن دلتنگ شده ام!!!!!!!!!!

چرا کسی پاسخ این همه فریاد چشمهایم را نمی دهد!!!!!

چرا برای عبور خاطرم از کوچه های فراغ دعای فرج نمی خواند!!!!!

چرا برای آرامش دلم امن یجیب قرائت نمی کند!!

بیا و همه هستی ام زه من بگیر!!

چرا کسی عشق وامید مرا به پای حضرت دوست باور نمی کند!!!

چقدر برای فرج ات بیدار نشسته ام ؛ ولی چرا در ظهور تو را کسی باز نمیکند!!!!





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
مجروح خجالتی



سلام
این شیطنت یک نرس در بیمارستان خط مقدم
توی اون فضای تیرباران و خمپاره باران بیمارستان امام نزدیک اروند....
این ماجرا اتفاق افتاد ....
البته محض تبادل انرزی بود به قول خودشون.....
یک یار بچه های مومن و خجالتی مریض این نرس شده بود .
یه شب تصمیم این شده بودکه یکم سر به سر این مجروح بزارن
با خره سر پرستار قبول کرد
بچه ها امدن دور تخت ایشون .
نرس: برادر آب بدم خد مت تان؟؟
مجروح:خدا خیر تون بده... بله
نرس پلاستیک آب را برداشت آورد بالای سر مجروح
نرس: بفرمایئد ...و نایلکس پر آب رو گرفت بالای سر مجروح
چشمتان روز بد نبینه ..... از همون بالا ولش کرد و......
محروح: اخه بزرگوار چرا؟؟
نرس :ببخشید باید لباستونو عوض کنیم
مجروح :نه......... خوبه هوا گرمه
نرس : نه خواهش میکنم.. پزشک بیاد دعوا می کنند..
مجروح قبول کرد...
ولی تا متوجه شد منظورش خانم های امداد گر هست
مجروح: نه .... نمیخواهد...
و روشو بر گرداند تا کسی چهره شو نبیند
نرس:اینو نفرمائید این چهارتا خواهر فورا لباستونو عوض می کنند
مجروح: چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نرس:بله اینها مسئول تعویض لباس تون هستند
مجروح : نه اینطوری نمیشه ...بفرمائید خوابم میاد..
نرس: بچه ها پرده بیارید... لباس تمیز هم بیاورین
مجروح که طاقت نداشت داد زد ...
دکتر به دادم برسید برادرا ......
وبا التماس میگفت بفرمائید بیرون...
بخش رو گذاشته بود روی سرش... همه مجروحها و نرسها و امداد گر ها جمع شدن
وقتی موضوع رو فهمیدن
همه با نرس همکاری میکردند
و میگفتن بابا بزار وظیفه شونو انجام بدن
من که دلم سوخت رفتم وسط معرکه
دا
دزدم...

بسه دیگه اینم سهمیه خنده امشبتون کلی انرزی گرفتین... دست از سر برادرم بردارید
مجروح ما نفسی راحت کشید و کلی دعام کرد
بعد از آن به یکی از پرستارها خواهش کردم بیاد و پشت پرده کمکش کنه
همه متفرق شدن
و من توی فکر بودم این اقای افشار نرس بیمارستان شب بعد چطوری میخواهد روحیه بده به مجروحین؟؟؟




کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
عید سعید فطر مبارک باد

 

عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت

قال علی (ع )

انماهوعید لمن قبل الله صیامه وشکرقیامه

حضرت علی (ع) فرمود:

همانا این عید برای کسی عیداست, که خداوند روزه ونمازش راپذیرفته باشد

 

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar20.sub.ir

اَللّهُمَّ اَهْلَ اْلکِبرِیاءِ وَ الْعَظَمَة وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَروتْ وَ اَهْلَ الْعَفْوِ وَ الْرَّحْمَة وَ اَهْلَ الْتَّقْوى وَ الْمَغْفِرَة اَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذا الْیَومْ اَلَّذى جَعَـلْتَهُ ِللْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّىْ اللهُ عَـلَیْهِ وَ آلهِ ُذخْرَاً وَ شَرَفـَاً وَ کَرامَةً وَ مَزیداً اَنْ ُتصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُدْ خِلـَنى فى کُلِّ خَیْرٍ اَدْخَـلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُخْرِجَنى مِنْ کُلِّ سُوءٍ اَخْرَ

 

 

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar20.sub.ir

امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در یکى از اعیاد فطر خطبه‏اى خوانده‏اند و در آن مؤمنان را بشارت و مبطلان را بیم داده‏اند.

خطب امیرالمومنین على بن ابى طالب علیه السلام یوم الفطر فقال: ایها الناس!

ان یومکم هذا یوم یثاب فیه المحسنون و یخسر فیه المبطلون

و هو اشبه بیوم قیامکم، فاذکروا بخروجکم من منازلکم الى مصلاکم خروجکم من الاجداث الى ربکم و اذکروا بوقوفکم فى مصلاکم و وقوفکم بین یدى ربکم، و اذکروا برجوعکم الى منازلکم، رجوعکم الى منازلکم فى الجنه.

عباد الله! ان ادنى ما للصائمین و الصائمات ان ینادیهم ملک فى آخر یوم من شهر رمضان، ابشروا عباد الله فقد غفر لکم ما سلف من ذنوبکم فانظروا کیف تکونون فیما تستانفون

اى مردم! این روز شما روزى است که نیکوکاران در آن پاداش مى‏گیرند و زیانکاران و تبهکاران در آن مایوس و نا امید مى‏گردند و این شباهتى زیاد به روز قیامتتان دارد، پس با خارج شدن از منازل و رهسپار جایگاه نماز عید شدن به یاد آورید خروجتان از قبرها و رفتنتان را به سوى پروردگار، و با ایستادن در جایگاه نماز به یاد آورید ایستادن در برابر پروردگارتان را و با بازگشت‏به سوى منازل خود، متذکر شوید بازگشتتان را به سوى منازلتان در بهشت‏برین، اى بندگان خدا، کمترین چیزى که به زنان و مردان روزه‏دار داده مى‏شود این است که فرشته‏اى در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا مى‏دهد و مى‏گوید:

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar20.sub.ir

«هان!بشارتتان باد، اى بندگان خدا که گناهان گذشته‏تان آمرزیده شد، پس به فکر آینده خویش باشید که چگونه بقیه ایام را بگذرانید.»

رمضان پایان مى‏پذیرد و به ‏انتهاى خود مى‏رسد،

   مسلمانان درمکتب رمضان،

   در پرتو آیات قرآن و نیایش‏ها و تقویت صبر و اراده،

    پس از فراگیرى به خودسازى پرداخته‏اند؛

    اینک جشن ‏مى‏گیرند که در جهاد اکبر،

    با گام‏هاى استوار عبور کرده‏اند و به ‏مقصود رسیده‏اند.

 

عید فطر؛ یعنى بازگشت‏ به فطرت و سرشت

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar20.sub.ir

fetr.jpg

عید سعید فطر، عید «ذکر خدا» عید رهیدگی از زنجیر نفس

عید آسودگی از آتش غفلت؛عید غلبه بر «خصم درون»

عید «کفّ نفس» و کنترل خواسته‏ها و مهار تمنیّات،

 مبارک باد

بهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar20.sub.ir





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
یاد باد آن روزگاران یاد باد(1)

با تشکر از دوستی که مسبب ایجاد این پست شدو اجازه داد از نوشته هاشون استفاده کنم

در سالروز اول جنگ؛ من نو آوری و شکوفای ......
آخرش راضی شد بیاد و صحبت کنه و از خدا خواسته سریع نوشتم
چون سال آخر دبیرستان بودم سریعا خود را به مسجد سلطانی که درزمان قبل از جنگ آموزش رزمی دوره ی بسیج را در آن مسجد گذراندم، رفتم و از آنجا با دوچرخه خود را به خط لوله انتقال نفت رساندم و مانند تمام مردم و جوانان دیگر مشغول ریختتن خاک به روی لوله نفت که بر اثر بمباران آتش گرفته بود، شدم.سپس شروع به پر کردن گونی برای سنگر سازی نمودیم و آن روز چه روز سختی بود که ما نه تجربه جنک را داشتیم نه خمپاره و گلوله توپ و انفجار را نداشتیم و متاسفانه دراین مدت شاهد کشته و زخمی شدن مردم بی دفاع بودیم یادم میاد که شبها به علت بمباران پالایشگاه و نیروگاه برق آبادان فاقد برق بود و تاریکی همه جا را فرا گرفته بود و فقط انفجارها و پرواز هواپیماهای جنگی دشمن را روشن می نمود و روز فقط حسرت می خوردیم که هیچ گونه سلاحی نداشتیم تا از وطنمان دفاع کنیم ولی با این وجود در ورودی شهر و لب شط شیشه های جمع آوری شده را پراز بنزین و صابون می کردیم و در سنگرها منتظر درگیری تن به تن با آنچه که در توان داشتیم می ماندیم
در آن زمان داشتن دوچرخه یک نعمت بود ،به اتفاق رفقا با دوچرخه به خرمشهر می رفتم و عصرها به آبادان بر می گشتیم و تا 40 روز دوام آوردیم.ولی به علت نا امن بودن شهر با خانواده به شیراز مهاجرت تلخی را شروع کردیم و مجددا به علت اینکه من دلم در آبادان بود درس و مدرسه را ترک و بدون اطللاع خانواده ام شیراز را به قصد آبادان ترک و با دوستانم به آبادان خودش داستانی دیگر دارد.
من و دوستانم دم دم های صبح سر بندر رسیدیم و رفتن به آبادان فقط از طریق دری میسر بود به هر طریقی بود از ستاد اعزام مجوز گرفتیم و با لنجبه طرف آبادان حرکت کردیم در آن زمان مسیر 2ساعته جاده ای آبادان-ماهشر را با لنج نزدیک به 24 ساعته طی کردیم.
در آن روزها هوا خیلی سرد بود در مسیر لنج هایی را دیدیم که توسط موشک های عراقی مورد هدف قرار گرفته وغرق شده بودند.شب به علت این کهلنج نمی توانست چراغ روشن کند در تاریکی مطلق حرکت می کرد در نیمه های شب لنج راه را گم کرد و به گل نشست به علت سردی هوا هرچه دستمان می رسید سوزاندیم تا سرما را تحمل کنیم.هوا که روشن شد متوجه شدیم که لنج بر روی تپه ای از گل گیر کرده بود.شانس با ما یار بود لنج شرکت نفت ما را به آبادان برد.وقتی وارد شهر شدیم،آن شهردیگر آن شهر نبود.شهر تقریبا به ویرانه تبدیل شده بود در این بین توسط دوربین عکاسی که همراه داشتم از ویرانه ها عکس گرفتم.
در بهمن 59 به علت عشق به لباس پاسداری به کمیته عشایر انقلاب اسلامی آبادان رفتم و پس از چند روز به جبهه بود در خطی که ما حضور داشتیم نیروهای فداییان اسلام،ارتش وغیره بودند.با همان سلاح های ابتدایی تفنگ ژ-3،تیربارژ-3،تفنگ57میلیمتری به دفاع پرداختیم. در این مدت خاطرات تلخ و شیرین زیادی در یادم دارم.شهادت همرزمان ارتشی و کمیته ای مانند شهید علیرضا اقبال که در وردانگی زبان زد تمام همرزمان من بود.به علت نبود آب در آن جبهه آب و به سختی به ما می رسید.
به علت مسلط بودن تانک های دشمن بر روی جاده بود ما مجبور بودیم جهت حمام و کار های شخصی خود از کنار خط لوله نفت با پای پیاده مسیر جاده میدان تیر با آبادان را طی می کردیم و گاها بارش باران مشکلات زیادی راایجاد می نمود.گاهی به علت چسبنده بودن گل و بارش باران تا دو هفته سنگرها را ترک نمی کردیم.یادم میاد دستشویی فاصله زیادی تا سنگر داشت و واقعا دشوار بود خصوصا شبها.شاید خنده دار باشد ولی واقعا برای من اتفاق افتاد.یک روز میخواستم به دستشویی بروم آفتابه را برداشتم و شروع به حرکت کردم ناگهان صدای سوت خمپاره را شنیدم و سریع شیرجه رفتم روی زمین و پس از لحظه ای بلند شدم و دیدم که خمپاره عمل نکرده ولی لباسم گل آلود شده بود مجددا حرکت کردم و صدای سوت دیگری شنیدم این بار نخوابیدم و شروع کردم به حرکت و بعد متوجه شدم که صدای سوت از لوله آفتابه بود و آن هم به علت باد شدیدی بود که توی لوله آفتابه می پیچید و تا توانستم خندیدم.
مدت ها گذشت من از خط مقدم به شهر برگشتم واز طریق ارتش دو قبضه خمپاره 120به ما دادند و من هم خیلی علاقه داشتم که تیر اندازی با خمپاره و دیدبانی را یاد بگیرم.سریعا به جبهه پشت ذوالفقاری داخل نخلستان اعزام و شروع به سنگر سازی با کمک لودری از صریق ستاد جنگ به ما دادن، کردیم.از طریق برادران ارتشی آموزش های لازم را فرا گرفته و روزانه 7عدد گلوله خمپاره سهمیه گرفتیم و به پشتیبانی از جبهه ولایت فقیه محل استقرار نیروهای فداییان اسللام که آخرین نقطه از تصرفات دشمن بود پرداختیم و چون که خیلی موثر بودیم سهمیه روزانه ما بیشتر شد و یک آتشبار خمپاره بسیجیان هم به ما ملحق شد.و از جبهه ولایت فقیه تا میدان تیر وتپه های مََدَن پوشش داده شد و کلا عراقی ها در منطقه فلج شده بودند و گاهی اوقات دیوانه وار منطقه نخلستان ذوالفقاری و سنگر های ما را با خمپاره و کاتیوشا زیرآتش قرار میدادند و این موقعیت خوبی بود برای شناسایی محل های آتش خمپاره و توپ خانه ودر موقعیت های مناسب جواب آن ها را می دادیم.
شب قبل از عملیات آزاد سازی تپه های مدنی نزدیک ته چهارصد گلوله خمپاره را ما آماده کرده بودیم که روز عملیات آزادی سازی نیروهای خودی را پشتبانی کنیم.خط آتش دشمن شروع شد و همگی در سنگر هایمان رفتیم و تا صبح فردا زیر آتش بودیم ولی از آنجایی که خدا می خواستیک قبضه موشک کاتیوشا داخل سنگر بغل قنداق خمپاره انداز فرود آمد که خوشبختانه آن موشک عمل نکرد و نیمه های شب دز زیر زمین منفجر شد و این یکی از معجزات بود که من به چشم خود دیدم.یعنی اگر آن موشک عمل می کرد تا شعاع دو کیلومتری را تخریب و نابود میکرد.عصر یک روز قبل از عملیات آسمان به طور معجزه آسایی قرمز شد طوری که همه جا به رنگ قرمز می دیدیم پس از ساعتی از قرمزی آسمان کاسته شد بعد متوجه شدیم که صدامیان می خواستند تک بزنند ولی لطف خداوند درماندند.یک روز بعد از عملیات آغاز شد و با کمترین مجروح و شهید آن تپه ها باز پس گرفته شد و آبادان از تیر رس توپ خانه و تانک های دشمن خارج گردید در این عملیات فرمانده بسیجی (مؤذنی) به شهادت رسید که بعد ها به تپه های شهید مؤذنی نام گرفت.
پس از عملکرد خوب آتشبار،ما به جبهه فیاضیه داخل نخلستان ایستگاه12 اعزام شدیم جایی را که انتخاب کرده بودیم طوری بود که بر جبهه مارد،خرمشهر،جاده اهواز-آبادان و ایستگاه رادیوی1200 مسلط بودیم در این جا با مشکلات زیادی روبرو بودیم و یکی از آنها عبور مرور از پل چوبی کوچکی که برروی شط آبی بود فقط خودرو سبک بر روی آن رفت آمد میکرد و به خاطر همین امر لودر و کامیون نمی توانست از روی پل رد شود من نه مهندسی بودم نه کار این چنین انجام داده بودم.در محور آبادان ایستگاه 12 تعدادی کفی اوراقی تریلر هیجده چرخ کنار جاده افتاده بود از طریق جهاد سازندگی جرثقیل و کفی جهت خمل دو دستگاه کفی تریلی در اختیار من گذاشته شد و سریعا کار انتقال شروع شد و توسط دستگاه جوش سفت کاری بر روی این پل انجام گرفت و با لودر و غلطک جاده ای درست شد و این پل باعث شد که علاوه بر انتقال خمپاره انداز ها توپ خانه ارتش هم استوار پیدا کند و در این مدت ارتش عراق زمین گیر شده بود........

آبادان مهر 1359



کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
صحفیه ای از نیاز نثار جانان

در شب قدر برایم  تو براتی بفرست         شاید این جان رمضان دگری سر نکند

خدایا با نامه ای سیاه و با قلبی امیدوار به سویت آمدم . مرا در میهمانی خوددعوت کردی و حال منتظرم که با دست پر روزهای آخر این میهمانی رابا بخشش و شادی تو سپری کنم.

ای آنکه مرا از خود بیشتر دوست میداری..... چگونه در این شبهای نورانی می توان با تو نجوا نکرد... چگونه میتوان تورا لبیک نگفت... چگو نه ؟؟

آنگاه که در زلال دعای مجیر دستانم را بر آاسمان شب قدر بلند میکنم تنها تورا می خوانم... و می خواهم از تو که در الغوث دعای جوشن مرا لبیک گویی..

 ای خوب نه تنها برای سیاهی نامه اعمالم اشک میریزم..بلکه برای دوری از تو و عقب ماندن از قافله دوستان تو میگریم.... ای انکه هر چه بخواهی توانایی... مرا به قافله باز رسان... چه می گویم؟؟؟ مرا آن ده که ان به...

مردم به دنبال زیبایی به سوی کوه صحرا روان میشوند و یا به زیرآ بها سرک می کشند حال آنکه تو را در طروات یک تکبیر میتوان دید و لمس کرد... ای که نامت همیشه زنده میکند هر دل مرده و فسرده ای را.... خود را هر شب به بهانه یا فتن تو دلگرم میکنم... غافل از آنکه تو در نهان دل جای داری ... آبا روزی میرسد که بشکافم و بنشانم دلم را به حضور ات؟؟...

وه چه زیبا  میشود آنگه که رنگ دلم به انوار تو مزین شود ... و چه طرب انگیز میشود وقتی  در گنجینه نهان دل  گوی رب العالمینی تو را پیدا کنم...

شب به سحر میرسد و بانگ اذان نوید در می دهد که شب به پایان رسید.... چه می شود که با اذان صبح این شوق و شور به وصال ات میسر شود ای خوب خوب؟؟

نگارم !!آشتی کن که دلم را برای پاک شدن به تاراج تو گذاشته ام... از این پس تنها با تو و برای تو خواهم زندگی کرد ...چرا که دلی که تو درآن نباشی زنده نیست و زندگی نخواهد کرد..

به شوق وصال ات شبانه به کوچه های قدر گذرم دادند...... نترسیدم از این ره چو مژده به وصال در انتهای کوچه مرا نوید دادند

عزیزا مرا چندین نه بلکه بسیار حاجت است .. بزرگترین آن ظهور گل نرگس است .. مرا ای آفتاب نور خود باز رسان قل از انکه درکوره راه زندگی در تاریکی های جهل فسرده شوم

مهربانا بهفضل و کرم ان از نافه خوشبوی یار مشام جانمان را پر کن و  برایش محیا کن انچه ملزوم است..... آمین  اللهم آمین

 لینک دیدنی هدیه به عاشقان کوی دوست :لیلی قدر در حرمین شرف

شب است و خجالت بر سراپای  ناپاکی که در حریم خدا کمر به کشتن شیر خدا بسته...

و تنها اوست که میداند به کجا قدم میگذارد تا به آواز فزت و برب الکعبه سرود رفتن سر می کند.. طبیبی که سالها زخم دل مردم در مانده را میبست هیچ دارو و دستمالی نتوانست زخم دل اش را بر بندد ... پدری که شبانه عنان نان و خرما به دوش می کشید و شیر از سفره فرزندان خود بر میگرفت و به کام یتیمان میبرد.. امشب برای درمان زخم سرش مهمان کاسه شیری از یتیمان میشود که ازمحبت و مهر علی سر شار  شده... و با اشک عشق آنان همراهی شده تا مگر پدر یتیمان سایه اش برسر شان باز بماند.

دوستان بزرگواری که خواهان دستیابی به دانلود و متن ترجمه نوای وبلاگ هستن به این لینک مراجعه کنند:لینک کلیک کنید





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
لیالی قدر در حرمین شریف عراق

شب قدر است و طی شد نامه هجر

سلام فیه حتی مطلع الفجر

 لینک مربوطnews:www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=393558

محفل قرانی در نجف اشرفhttp://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=396633

مراسم لیالی قدر شب نوزدهم ماه مبارک رمضان با حضور گسترده مردم شب گذشته در کربلا برگزار شد.

 

 

 





کلمات کلیدی : انقلاب اسلامی
<      1   2   3   4   5   >>   >