بگذارید بر احوال خودم گریه کنم...... فقط یک کلام... بازم صدایم به آسمان نمیرسد.... باز گریه و بغضم را درحنجرم خفه میکنم... اما چقدر میتوانم اورا ظاهر نکنم... شبها و روزهایم اشک و آه و یاد بی فایی زمانه........ و مردمی که خود را دوست نشان میدهند....ودرواقع بی وفا ترین هستند.. گفته بودند وفا از گل مجوی که زائده خار است.. اما من همه را گل بی خار... و مردم بی عیب میدیدم.. چقدر بد شده ای....همین......... دلم هوای دیگری دارد... وقت کاروان راهیان نور که میشود.....غم و غصه های من همه جمع میشوند.... این را یاد گرفتم که هیچ کس برایم ...تو نمیشود.... خودم را به تو خواهم رساند... اگر بخت یاری کند.... منتظرت هستم ...منتظرم باش کلمات کلیدی : |
کلمات کلیدی : |
ابری است کوچه کوچه دل من خدا کند کلمات کلیدی : |
گاهی بی دلیل دلم میگیرد؛ چه کنم؟ جابر جُعفی می گوید: در برابر ابی جعفر [امام باقر (ع)] بودم که دل گرفته شدم. گفتم: «به فدای تو! [جُعلت فِداک] گاهی بی آن که مصیبتی به من رسد یا ناراحتی به سرم ریزد، اندوهگین می شوم تا آن جا که خانواده ام و دوستم اثرش را در رخسارم مشاهده کنند.» گفتند: «آری ای جابر! خدای عزوجل، مومنین را از طینت بهشتی آفرید و از نسیم روح خویش در آن ها جاری ساخت. از این رو است که مومن برادرِ پدر و مادریِ مومن است [زیرا طینت به منزله ی پدر و نسیم به جای مادر است]. پس هرگاه به یکی از آن ارواح در شهری اندوهی رسد، آن روح دیگر اندوهگین شود، زیرا از جنس اوست.»
(اصول کافی، ج 3، ص 241)
دست دلم را به سوی تو دراز میکنم ....ای دریغا زه این همه قول وقرار خاکیان
بی قراری دل من از بی قراری کیست؟؟؟؟ خدایا هر که هست....
به دلش قرار و ارامش ببخش..
و مرا نیز صبرو تحملی از این بی تابی و دوری...
دعای خوبان درگاهت را نسیب این عبد عاصی بفرما.. کلمات کلیدی : |
صحبت های پنجره ای که سالها خود را به طوف یار پیچیده بود تا مگر وصلتی که حاصل بود به این طریق.... ارامشی به قلب مشبکش باشد.............آی مرا مبرید و مرا بگذارید... چگونه دل بکنم از همنشینی ات ارباب؟؟؟!! کلمات کلیدی : |
سه روز قبل اربعین راه افتادیم اما بد بیمار شدم من سینه پهلو کردم تا روز سوم توی دلم غصه بقیه راه بود و این طرفم دوست عزیزم مصدوم کنارم بود ی ماشین 10 تا تیر چراغ برق رو آوردمون و پیادمون کرد دوباره راه افتادیم و یکی دو ساعت باز راه رفتیم ولی دیگه امکانش نبود وبرامون وسط خیابون صندلی گذاشتن و از موکب اب و چایی گرفتن و
ماشین ابو فاضل ×راننده خادم ابو فاضل× اب برای خادم ابو فاضل و همه در اختیار زائر ابو فاضل ما هم فقط شبنم اشک داشتیم و خجالت زده عمو بودیم تا خیابان میثم تمار اما از پشت ماشین دو کابینه حرم عمو ی خادم پیاده شد که ابو علی گفت سید این زوار ببر تا مقصدشون و به ما قول داد اگز تا یکشنبه بمونیم مارو اختصاصی ببره حرمو نشون بده که وقت دست نداد خلاصه با اقا سید که اسمشون سید احمد موسوی بود یواش یواش رفتیم تا در حسینیه بین راه چای و رشته و شیرینی و ابمیوه هم صرف شد قربان وفایت عمو چه کردی با ما در حضور عمو سرمون به زانوش احساس می شد کلمات کلیدی : |