X
تبلیغات
آرشیو تیر 87 - سجاده ای پر از یاس آرشیو تیر 87 - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : شنبه 103 آبان 26 ، 5:50 صبح
دانش جز به پرهیزگاری پاکیزه نگردد . [امام علی علیه السلام]
میلاد پنجمین اختر تابناک امامت و ولایت مبارک باد

          

 

1372 سال پیش در روز  اول رجب سال57هجری قمری:  

بنابر برخی روایات مشهور حضرت امام محمد باقر (ع) پنجمین پیشوای شیعیان و مسلمانان جهان در مدینه ولادت یافتند.

نام آن حضرت محمد و کنیه مبارکش ابو جعفر است.

امام باقر(ع) در کردار همچون خاتم پیامبران حضرت محمد(ص) ودرعبادت شاگرد مکتب پدرشان حضرت امام سجاد(ع) بودند.

امام پنجم در همه حال مردم را به کسب علم تشویق می کردند و خود درهرفرصتی آنان راازدریای دانش خویش بهره مند می ساختند. آن حضرت هم چنین امت اسلام را به توجه به خدای متعال و مبانی توحید توصیه می کردند.

 درباره عظمت علمی امام باقر(ع) مورخان روایت کرده اند که هر عالمی که نزدامام محمد باقر می رفت بی تردید احساس کوچکی و ناچیزی می کرد ومحو عظمت علمی امام باقر می شد. ایجاد و گسترش مدارس بزرگ فقه وتشکیل حلقه های درس وبحث، وتعلیم و تعلم درزمان آن حضرت به مشابه دمیدن روح تازه ای به کالبد اسلام و تشیع ، ومحافظت از تعالیم الهی پیامبر(ص) و امامان معصوم (ع) بود.

 بی شک تلاشهای مستمر و طاقت فرسای امام محمدباقر(ع) و تعلیم یافتگان مکتب ایشان، فقه اسلامی، ومعارف و احادیث اهل بیت(ع) راحفظ کرد و به آیندگان رساند

نام مبارک امام پنجم محمد بود. لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است، بدین جهت که: دریای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت. القاب دیگری مانند شاکر و صابر و هادی نیز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هریک باز گوینده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است.

کنیه امام "ابو جعفر" بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی (ع) است. بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن (ع) و از سوی پدر به امام حسین (ع) می رسید. پدرش حضرت سیدالساجدین، امام زین العابدین، علی بن الحسین (ع) است. تولد حضرت باقر (ع) در روز اول ماه رجب سال 57 هجری در مدینه اتفاق افتاد.

در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سید الشهداء کودکی بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک می شد. دوران امامت امام محمد باقر (ع) از سال 95 هجری که سال شهادت امام زین العابدین (ع) است آغاز شد و تا سال 114 هجری یعنی مدت 19سال و چند ماه ادامه داشته است. در دوره امامت امام محمد باقر (ع) و فرزندش امام جعفر صادق (ع) مسائلی مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدن عباسیان و پیدا شدن مشاجرات سیاسی و ظهور سرداران و مدعیانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی و دیگران مطرح است، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در این دوره پیش می آید، و عده ای از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پیدا می شوند. قاضیها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پدید می آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسیر می نماید و تعلیمات قرآنی - به ویژه مسأله امامت و ولایت را، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا، افکار بسیاری از حق طلبان را به حقانیت آل علی (ع) متوجه کرده بود و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دین به دنیا فروشان برگرفته بود، به انحراف می کشاندند و احادیث نبوی را در بوته فراموشی قرار می دادند. برخی نیز احادیثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون می نمودند.

اینها عواملی بود بسیار خطرناک که باید حافظان و نگهبانان دین در برابر آنها بایستند. بدین جهت امام محمد باقر (ع) و پس از وی امام جعفر صادق (ع) از موقعیت مساعد روزگار سیاسی، برای نشر تعلیمات اصیل اسلامی و معارف حقه بهره جستند و دانشگاه تشیع و علوم اسلامی را پایه ریزی نمودند. زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقیقی تعلیمات پیامبر (ص) و ناموس و قانون عدالت بودند و می بایست به تربیت شاگردانی عالم و عامل و یارانی شایسته و فداکار اهتمام می ورزیدند، و فقه آل محمد (ص) را جمع و تدوین و تدریس کنند. به همین جهت محضر امام باقر (ع) مرکز علماء و دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران بنام بود.

13-1.jpg

 

دانش امام باقر علیه السلام نیز همانند دیگر امامان از سر چشمه‏ وحى بود، آنان آموزگارى نداشتند و در مکتب بشرى درس نخوانده بودند، «جابر بن عبد الله‏» نزد امام باقر (ع) مى‏ آمد و از آنحضرت دانش فرا مى‏گرفت و به آن گرامى مکرر عرض مى ‏کرد: اى شکافنده علوم! گواهى مى‏دهم تو در کودکى از دانشى خداداد برخوردارى.

در مکتب تربیتی امام باقر (ع) علم و فضیلت به مردم آموخته می شد. ابوجعفر امام محمد باقر (ع) متولی صدقات حضرت رسول (ص) و امیرالمؤمنین (ع) و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنی هاشم و مساکین و نیازمندان تقسیم می کرد، و اداره آنها را از جهت مالی به عهده داشت. امام باقر (ع) دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود. سیرت و صورتش ستوده بود. پیوسته لباس تمیز می پوشید. در کمال وقار و شکوه حرکت می فرمود.

امام پنجم (ع) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود. با همه اصحاب مصافحه می کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق می فرمود. در ضمن سخنانش می فرمود:

مصافحه کردن کدورتهای درونی را از بین می برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - میریزد.

امام باقر (ع) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی، کمال مواظبت را داشت. میخواست سنتهای جدش رسول الله (ص) را عملاً در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به مردم تعلیم نماید. در روزهای گرم برای رسیدگی به مزارع و نخلستانها بیرون می رفت و با کارگران و کشاورزان بیل می زد و زمین را برای  کشت آماده می ساخت. آنچه از محصول کشاورزی - که با عرق جبین و کد یمین - به دست می آورد در راه خدا انفاق می فرمود. بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله (ص) می رفت، پس از گزاردن فریضه، مردم گرداگردش جمع می شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره مند می گشتند.

مدت بیست سال معاویه در شام و کارگزارانش در مرزهای دیگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامی - با زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند. ناچار حضرت سجاد (ع) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر (ع) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای بی سابقه آل ابوسفیان، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع) توجه کردند، در اصلاح عقاید مردم به ویژه در مسأله امامت و رهبری، که تنها شایسته امام معصوم است، سعی بلیغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایی رسید که فرزند گرامی آن امام، حضرت امام جعفر صادق (ع) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پایه گذاری  نمود و احادیث و تعلیمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد.

امام سجاد (ع) با زبان دعا و مناجات و یادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر (ع) با تشکیل حلقه های درس، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینی را برای مردم روشن فرمود. رسول اکرم اسلام (ص) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینی وحی الهی وظایفی را که فرزندان و اهل بیت گرامی اش در آینده انجام خواهند داد و نقشی را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت، ضمن احادیثی  که از آن حضرت روایت شده، تعیین فرموده است. چنان که در این حدیث آمده است:

در زمان امیرالمؤمنین علی (ع) گوئیا، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که باید - بر مردم روشن نبود، گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حیات مادی بیرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی ننوشیده بودند و در کنار دریای بیکران وجود علی (ع) تشنه لب بودند و جز عده ای معدود قدر چونان گوهری را نمی دانستند. بی جهت نبود که مولای متقیان بارها می فرمود: "سلونی قبل از تفقدونی"؛ پیش از آنکه من را از دست بدهید از من بپرسید و بارها می گفت: من به راههای آسمان از راههای زمین آشناترم. ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود علی را بداند؟ اما به تدریج، به ویژه در زمان امام محمد باقر (ع) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و معارف اسلامی را درک می کردند و مانند تشنه لبی که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و یا قدر آن را ندانسته باشد، زلال گوارای دانش امام باقر (ع) را دریافتند و تسلیم مقام علمی امام (ع) شدند و به قول یکی از مورخان:

"مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکر کشی متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند".

امام باقر (ع) نیز چون زمینه قیام بالسیف (قیام مسلحانه) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان - فراهم نبود، از این رو، نشر معارف اسلام و فعالیت علمی را و هم مبارزه عقیدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را، از این طریق مناسب تر می دید، و چون حقوق اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود، به فعالیتهای ثمر بخش علمی در این زمینه پرداخت. اما بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود، مورد اذیت و ایذاء دستگاه قرار می گرفت. در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفی  شورش (علیه دستگاه) غافل نبود، و از راه دیگری  نیز آن را دامن میزد: و آن راه، تجلیل و تأیید برادر شورشی اش زید بن علی بن الحسین بود

    قال الاِْمامُ الْباقِرُ(علیه السلام)    

1- بهترین فضیلت و برترین جهاد    

«لا فَضیلَةَ کَالْجِهادِ، وَ لا جِهادَ کَمُجاهَدَةِ الْهَوى.»:

فضیلتى چون جهاد نیست، و جهادى چون مبارزه با هواى نفس نیست.

2-  کمالِ جامع انسانى    

«أَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ أَلتَّفَقُهُ فِى الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَةِ.»:

همه کمال در سه چیز است: 1ـ فهم عمیق در دین، 2ـ صبر بر مصیبت و ناگوارى، 3ـ و اندازه گیرى خرج زندگانى.

3- سه خصلت نیکو    

«ثَلاثَةٌ مِنْ مَکارِمِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ: أَنْ تَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَکَ، وَ تَصِلَ مَنْ قَطَعَکَ، وَ تَحْلُمَ إِذا جُهِلَ عَلَیْکَ.»:

سه چیز از مکارم دنیا و آخرت است:1ـ گذشت کنى از کسى که به تو ستم کرده است،2ـ بپیوندى به کسى که از تو بریده است،3ـ و بردبارى ورزى در وقتى که با تو به نادانى برخورد شود.

4- فضیلت عالم بر عابد 

«عالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعینَ أَلْفَ عابِد.»:

دانشمندى که از علمش استفاده شود، از هفتاد هزار عابد بهتر است.

5- بدترین حسرت در روز قیامت 

«إِنَّ أَشَدَّ النّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیمَةِ عَبْدٌ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خالَفَهُ إِلى غَیْرِهِ.»:

پر حسرتترین مردم در روز قیامت، بنده اى است که عدلى را وصف کند و خودش خلاف آن را عمل کند.

6- پاکدامنى، بهترین عبادت 

«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.»:

بالاترین عبادت، عفّت شکم و شهوت است.

7- نشانه شیعه واقعى

«ما شیعَتُنا إِلاّ مَنِ اتَّقَى اللّهَ وَ أَطاعَهُ.»:

شیعه ما نیست، مگر آن که تقواى الهى داشته باشد و خدا را فرمان بَرَد.

8- غیر خدا را تکیه گاه نگیرید

«لا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ وَلیجَةً فَلا تَکُونُوا مُؤْمِنینَ

غیر خدا را براى خود تکیه گاه و محرم راز مگیرید که در آن صورت مؤمن نیستید،

9- عذاب زودرسِ سه خصلت

«ثَلاثُ خِصال لا یَمُوتُ صاحِبُهُنَّ أَبَدًا حَتّى یَرى وَ بالَهُنَّ: أَلْبَغْىُ، وَ قَطیعَةُ الرَّحِمِ وَ الَْیمینُ الْکاذِبَةُ یُبارِزُ اللّهَ بِها.»:

سه خصلت است که مرتکبشان نمیرد تا وبالشان را بیند: ستمکارى و از خویشان بریدن و قسم دروغ که نبرد با خداست.

10- دو رویى و دو زبانى

«بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ یَکُونُ ذاوَجْهَیْنِ وَ ذالِسانَیْنِ، یُطْرى أَخاهُ شاهِدًا وَ یَأْکُلُهُ غائِبًا، إِنْ أُعْطِىَ حَسَدَهُ وَ إِنِابْتُلِىَ خَذَلَهُ.»:

بد بندهاى است آن بندهاى که دو رو و دو زبان باشد، در حضورِ برادرش او را ستایش کند، و در پشت سر، او را بخورد! اگر دارا شود بر او حسد برد و اگر گرفتار شود، دست از یارى او بردارد.





کلمات کلیدی :
دل نوشت سفر حج

من بر درش نسشته او با من اش نگاهی

من صاحب دو نعلین او مالک دل من

من ما لک غم جان او صاحب همه بود

من ساکت و نشسته در کنج سایه او

او سر به آسمانها من را نظاره می کرد

من گفتمش عزیزا اینجا کجای کار است

او گفت ای دریغا پایان آرزو ها ست

انگاه که می نشاندم لبیک غنچه هارا در بستر کلامم با نور واژها را

می آمدم اما نمی دانم چگونه با پاهای لرزان و قلبی شکسته

آنگاه از خود بی خودم کرد آن شکوه و عظمت می رفتم اما به کجا؟

چه آرامشی بر قلبم حاکم است چه سکوتی بر زبانم جاریست

نگاهم چه دگرگونه شده و چگونه می بینم .خدایا من به کجا سفرکردم؟

عجب پرتوی در درونم بپا می شود خود نمی دانم

آرام به جلو گام می نهم صدایی مرا می خواند

اه چه با شکوه و زیبا می نمایی ای خانه آمال و آرزو ها ای حریم حرم

اینجا همان تکیه گاه و همان میقات عشق و جنون است

می خواهمت با همه وجود مستایم صاحب فرو شکوه

چنان می نمایی که سالها با منی و چنان که در کنارت عمر به سر کردم

وه چه با شکوه می بینمت با آن لباس سیاه زر بفت

و نگاهم به دری است که به روی چشم ظاهربسته ولی به چشم دل گشوده بر روی هم

آرام میشود دل به امید گشودن در وازه های وصالت و بسته بر روی همه کس و همه چیز

با من راه بیا ای دل که همین جاست .خلوت تو و همین خانه است .خانه امال تو

اینجا همان جایی است که ابراهیم و همه انبیا به آن سر فرود آوردنند و نمازعشق بپا کردند

همان مقصد دلهای صاف و زلال و همان کعبه جان های عارف و زاهدان شب چون علی

نشستن و سکون معنایی ندارد من به گرد تو می گردم

می چرخم و با تو سخن می گویم

دو رکعت نماز برای طواف کعبه عشق

و برای سعی به دو مقصد که همه مروه است

و صفا از برای یافتن آب حیات در تشنگی این جهان

و چه سخاوتمند است این راه که هرچه که آن را طی کنی باز آغازی است نو و جدید

نمازی در حریم این استوار و شاهد تلاش به پیشگاه احدیت می خوانم

پس باید تقصیر نمود که از هرچه دلبستگی دنیوی برید و به حضرتش کرنش نمود

وباز به گرد تو ای خانه امن می چرخم و دو رکعت نماز حلالیت از آنچه که داورفرمان داده است

ای زمین و آسمان تو خود شاهدی که در این سر زمین دل به چه در دانه ای بیعت نمودم

و هنگامی که به خود آمدم چنان غرق در دریایی بودم که امواج مرا به یگانه معبودم نزدیک تر می کردند

در کنار مقامی به کسب معرفت و شفاعت می پردازم که خلیلی از طایفه یگانه پرستی در انجا به نماز می ایستاد

در حجری که مکان و آرامگاه یاران حق و سنبل اعجاز خدا پرستی است

و در بر طرف کردن عطش از زلال آبی می نوشم که به اتیام لبان تشنه مردمان هر دو عالم سیرابی می بخشد

چنان در حیرتم که این مکان از چه برای ستایش پدیداآمد در حالی که در پایین ترین سطح از زمین جای دارد

ای همه درمان دردم تو چه زیبا در شعر وصف شده ای

که مقصود من از کعبه و بت خانه توی تو مقصود توی کعبه و بت خانه بهانه

من تورا می جوییدم و در این بعد از مکان حضور توست که مرا شادمان می کند و به تو می رساند

مرا شوری است اندر سر که با یادت همی باشم

به دنبال تو می گردم به فرمان تو می باشم





کلمات کلیدی :
تولد یاس محمدی مبارک باد

mm.jpg

24484651741071961616591531169472381673.jpg

 

تو را فاطمه می خوانم ای بریده از تمام بدی ها که وجودت آیینه ای است پاک شده از زنگار های غبار ...

ای تصویر روشنایی ها...ای پاک ترین آبها ، بی ذره ای گرد و کدورت !

و ای زلال محض و شفافیت مطلق

ولادتت پر برکت باد بر همه شیعیانت

دریاست نبی و گوهرش فاطمه است ... یکتاست علی و همسرش فاطمه است

 با آنکه همه خلق هست در پناه حسین ... او هم به پناه مادرش فاطمه است

 

 

        الگوی زنان که حضـرت زهـرا هـسـت           در دایــره وجــود بـی هـمـتـا هست

          هـسـتنـد زنـان بـه نـام زهــرا لیــکن            اینان همه قطره اند و او دریا هست  

20.jpg

از فاطمه اکتفا به نامش نکنید

نشناخته توصیف مقامش نکنید

هر کس که در او محبت زهرا نیست

علامه اگر هست سلامش نکید

زهرا (س) عصاره عصمت است. زهرا، آیینه پاکی است. زهرا زلال کوثر است. ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معرفت به غبار آستان خانه ات بوسه می زند. برهوت این دنیای خاکی شایستگی میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت.

ای مادر سادات خوش امدی بانو 

هدایای شما ده صلوان نثار مادر مومنین و ام ابیها

 





کلمات کلیدی :
ره آورد سفر (نجف-کربلا)

****اللحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین به ولایت امیر المومنین علی ع***

خدا یا این چند روزه از زندگی در نجف چقدر برایم روحانی بود و شاید بی نظیر ترین لحظات عمرم باشد .مهربانا ممنون توام که این همه لطف را به بنده حقیرات عنایت کردی .نمی دانم شاید هر که به اینجا می آید اینطور احوالاتی دارد ولی،من تو را سپاسگزارم که منت خود را برمن افزون فرمودی.نمی دانم اصلا هیچ دلتنگی از دوری از نزدیکانم نداشتم به جز لحظه ای که خبر دادند که فرداظهر نجف را ترک باید کرد. چه دشوار لحظه ای بود و چه جانکاه که اگرامید زیارت کربلا نبود شاید در دم جان از تن بیرون میشد .مجنونی و بی تابی تا صبح چون مار بر دلم نیش می زد ،خواستم در حرم مولایم بمانم و شبی به صبح کنم شاید در این ساعات بشود آنچه نشد بگویم و انچه نشد با بگذرانم بگذرانم. دلم می خواست از یاس بگویم دلم می خواست نشان دری رابگیرم که مسماری پر خون از سینه مادرم داشت؛مولا جان می خواستم بشینم و خوب نگاه بر ضریح ات کنم که اثرفرسایش صورتهای مشتاق دیدارت روی ان هویدا بود. مولا چرا این همه سال بی قراری را اینگونه زود باید تمام کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ آخر چرا می خواستم چند روزی شب تا به سحر در کنارات بی توته کنم،دلم می خواست تا هر چه توان دارم فریاد بزنم .. اما افسوس که می ترسیدم حرمت بشکنم و جسارت کنم.شمع گون وجودم چون اشک بود که در کنار ضریح ات ان لحظات اخر وداع از چشمانم به روی زمین مطهر کنار ضریح ریخت ،ای اشک ،ای زمین روزی که این حقیر گنهکار را به نزد مادرم می برند شهادت دهید که خود به خواسته خود ترکب بهترین مکان جهان را نکردم . دل می سوخت و جان به لب میرسید. از سوزی که در تن داشتم گاهی سرد بودم و گاهی چو اتش ،حالتی بود که شاید اگر امید دیداری را در دل نمی پروراندم گویا جان از تن سفر می کرد. نمیدانم ایا توانسته ام حالات و احساس ان لحظات را برایتان مجسم کنم یا نه ؟؟؟؟؟؟اما همین که برای شما نقل می کنم حالتی چون ان دم به دل ریشم دست داه است و سوالی سخت از خدا دارم که آیا باز می توانم چنین لحظاتی را درک کنم یا نه. پدرم! برای دختری که هرگز نتوانسته فرزندی خلف برای پدر ش باشد چه دشوار است که توقعات زیادی داشته باشد،اما تو پدری هستی که همه را به مهر پدری خود سیراب میکنی . زه رویت شرمسارم اما از تو می خواهم که باز فرصت دهی تا در کنارات بیاسایم و بتوانم از این همه لطف و احسانت بیشتر بهرمند شوم. خواستماز شما اذن دخول زیارت فرزندان و جدت و قربانگاه همسر وفادارت را بدهی تا که در این عمر باقی مانده سلامی وصلواتی از نزدیک بر ایشان دهم اما!!1خجالت کشیدم بگویم. ولی اکنون این خواسته را از تو دارم ای پدر بخشنده و ای مولای بی مثال من.مهربانم اتفاق زیبا و فراموش نشدنی شب قبل را هر گز فراموش نخواهم کرد.

نیمه شب به شوق زیارت و راز و نیاز به سوی حرم مولا رفتیم و تا ساعتی از صبح درانجا بودیم و باز برای نماز ظهر و وداع باز به نزد امیر المومنین به نماز وعرض ادب مشرف شدیم.ونمیدانم دیگر نمیتوانستم کنترل کنم و صدایم را بیرون دادم و از غم خود دوستان و همراهانم بسیار رنجاندم دست خودم نبود و شاید اگر نصیحت دوستان نبود که می گفت اسوده باش چرا که اقا تورا به احوالپرسی فرزنداش می فرستد. همین صحبت با عث شد دلم کمی ارام بگیرد ،اما من کجا و لیاقت احوالپرسی فرزندان زهرا س کجا؟؟؟؟؟

 دوباره مرغ روحم... هوای کربلا کرد

قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاءِ وَ نَزَلَ الْحُسَیْنُ فِی مَوْضِعِه

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکم....

السلام علیک یا سیدنا الغریب یا اباعبدالله!
السلام علیک یا سیدنا المظلوم یا اباعبدالله
!
السلام علیک یا سیدنا العطشان یا اباعبدالله!

أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ابآئِک َ الطّاهِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى أَبْنآئِکَ الْمُسْتَشْهَدینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ذُرِّیَّتـِک َ النّـاصِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلَى الْمَلآئِکَةِ الْمُضاجِعینَ، أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلى أَخیهِ الْمَسْمُومِ ، أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ، أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّلیبَةِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَریبَةِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحینَ عَنِ الاَْوْطانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر، أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَةِ الزّاکِیَةِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِیَةِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَةِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ یا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِکَةِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِک َ ، الْحافّینَ بِتُرْبَتِک َ،

سلام برتو (اى حسین بن على) و بر پدرانِ پاک و طاهِـرَت، سلام برتو و بر فرزندانِ شهیدت، سلام بر تو و بر خاندانِ یارى دهنده ات (به دین الهى)، سلام بر تو و بر فرشتگانِ مُلازمِ آرامگاهت، سلام بر آن کشته مظلوم، سلام بر برادرِ مسمومش، سلام بر على اکبر، سلام بر آن شیر خوارِ کوچـک، سلام بر آن بدن هاى برهـنه شده، سلام بر آن خانواده اى که نزدیک (و همراه سَروَرشان) بودند، سلام بر آن به خاک افتادگان در بیابان ها، سلام بر آن دور افتادگان از وطن ها، سلام بر آن دفن شدگـانِ بدون کفن، سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن، سلام بر آن حسابگر (اعمالِ خویش براى خدا) و شکیبا، سلام بر آن مظلومِ بى یاور، سلام بر آن جاى گرفته در خاکِ پاک، سلام بر صاحـبِ آن بارگـاهِ عالى رتبه، سلام بر آن کسى که ربّ جلیل او را پاک و مطهّر گردانید، سلام بر آن کسى که جبرئیل به او مباهات مى نمود، سلام بر آن کسى که میکائیل در گهواره با او تکلّم مى نمود، سلام بر آن کسى که عهد و پیمانش شکسته شد، سلام بر آن کسى که پرده حُرمَتش دریده شد، سلام برآن کسى که خونش به ظلم ریخته شد، سلام برآنکه با خونِ زخم هایش شست و شو داده شد، سلام بر آنکه از جام هاى نیزه ها جرعه نوشید، سلام بر آن مظلومى که خونش مباح گردید، سلام بر آنکه در ملأ عام سرش بریده شد، سلام بر آنکه اهل قریه ها دفنش نمودند، سلام بر آنکه شاهرَگش بریده شد، سلام بر آن مدافعِ بى یاور، سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده، سلام بر آن بدنِ برهنه ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده ، سلام برآن سرِ بالاى نیزه رفته، سلام بر آن بدن هاى برهنه و عریانى که در بیابان ها(ىِ کربلاء) گُرگ هاى تجاوزگر به آن دندان مى آلودند، و درندگان خونخوار بر گِردِ آن مى گشتند، سلام برتو اى مولاى من و برفرشتـگانى که بر گِـردِ بارگاه تو پَر مى کِشند ، و اطرافِ تُربتـت اجتماع کرده ان

به جهت پای بوسی ابا عبد الله الحسین ع از مولا اجازه گرفتیم

و حرکت به سوی کاروان کربلایی پسر فطمه س را شروع کردیم. در کنار جادهایی که منتها به کربلا می شد پرچم های سرخ تا کربلا دیده می شد. در طول جاده محلهایی مشخص شده بود که محل استقرار و ایستگاه کاروان ابا عبدالله و همراه انشان بود به نامهای موکب دیده می شد . و همینطور محلهایی که در روزهای عزاداری ابا عبد الله به زائرین کربلا خدمات رسانی میشد به فاصله های کمی دیده می شد و بعضا در این فاصله کنبد های سبر و کوچکی که شاید محل شهادت یکی از اصحاب و یا افراد سپاه امام دیده می شد.و اینک ورد به کرب و بلا...........

کشتی شکست خورده‌ی طوفان کربلا

در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار به رو زار می‌گریست

خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک

زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکند

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه‌ی سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

گرما ی سوزنده و مسیر طولانی و همراه داشتن وسائل و مسیر و خیابان باریک و خود رو هایی که قوانین راهنمایی رارعایت نمیکردند.ولی این همه با دیدن گنبد حرم آب اور تشنه ماه بی بدیل بنی هاشم و عموی با معرفت بچه های ابا عبدالله الحسین ع از خود بی خود مان کرد و نوحه خوان و سینه زنان به سوی حرم اش دوان دوان شدیم.تشنگی در این گرماتنها به یادمان می اورد روزی در این مکان کودکان و کاروان جد غریبم چگونه مظلومانه شهید شدند.احساس دیگری بعد از دین گنبد ابوالفضل العباس خیلی سخت بود و فراموش نشدنی. وقتی به محل بین الحرمین می رسی می شوی یک کبوتر دو برجه نمیدانی به کدام برج بنشینی و به کدام طرف عرض ادب کنی به این سوی و آن سو نظر می کنی و یاد دل پریشان ابا عبد الله می افتی که یک طرف اهل حرم و یک طرف برادر دلاورو نجیب اش درحلقه لشکر دشمن فرو افتاده بود.البته احساس دیگر بنده این بود که چگونه می توان بین این دو برادر یکی را انتخاب کرد؟ایا می شود. ولی به قولی ابا عبدالله این را می پسندد که اول به زیارت علمدار اش برویم و بعد به کسب فیض زیارت ایشان وما نیز اینطور عرض ارادت و زیارت را شروع کردیم جای همه شما خالی این چند روز در کر بلای حسینی مکانهایی و مقاماتی رازیارت کردیم که هر یک معرفت خاص خود را داشت و هر یک خصوصیات معرفتی خاص خود انشا الله درپست های بعدی خاطرات هر مکان را با برداشتهای خود به نظر دوستان خواهمرساند تنها در این پست عرض کنم که هیچ سفری در زندگی ام چون سفرهای زیارتی نبود ه است خاصه این سفر معنوی. انشا الله که همه دوستان از فیوضات این سفر برخوردار شوند.شاید عنواوینی با این مضمون:مسجد سهله ؛مسجد کوفه ؛شط فرات،حرم آقاو سکوت در برابر ابهت ایشانٍ؛حرم سقا؛تل زینبیه؛شبی در خیمگاه بدون شمع؛کف العباس؛مقام علی اصغر؛مقام علی اکبر،قتگاه عزیزترین خلق خدا؛مقام امام زمان ؛و چقدر دلم برایت تنگ می شود.اینها را انشا الله در فواصل بین پست ها به حضورتان ارائه خواهم داد. علوی بمانید و حسینی زندگی کنید ای فاطمیون مهدوی!!!!@};-





کلمات کلیدی :
<      1   2