تقدیم به چشمای منتظر خانواده های شهدا و جاوید الاثر ها تا کی دل من چشم به در داشته باشد کلمات کلیدی : |
سلام بر سالار شهیدان این روزها کمی کسالت جسمی و روحی پیدا کرده ام.خدایا امسال نشد هفته دفاع جایی بروم و ادای دین خود کنم..چقدر کم تو فیق شدم.. اما تلفن ها و درخواست های سراسر کشور و محبت عزیزان دانشجو های دانشگاههای کشور انگیزه ای ایجاد کرد سراغ جعبه قدیمی بروم. ته جعبه نامه خواهرم بغض سی ساله ام را باز شکست. چه زود سی سال گذشت... عزیز دلم خواهرم کاش شما و خانواده برای زنده بازگشتن من دعا نکرده بودی/// کاش اینقدر نگران احوال اون روزهایم نبودید. اما چیزی که باخواندن این نامه مرا می گریاند.. معصومیت و شعر پایانی بود که اون زمان پای یاداشت های دفتر خاطرات یکدیگر می نوشتیم... این جام عجل کجا بود که اون روزهای مبارک قسمت من نشد.....:(( این را باید باورم کنم که شاید همین روزها باید رخت بربندم و از خدمت همگی مرخص شوم... ای کاش در این فرصت عمر توانسته بودم کار موثری برای رضای حق کرده باشم.... چند شبی هست شبهایم بی قراری کربلا و زیارت عتبات و حرم رضوی را دارد.. غریب که بشوی دلت هوای مدینه میکند... کاش برای غربت مادرم میتوانستم کاری کنم.... آی شهدا... کو قول شفاعت هایی که دادید .. هنوزم منتظرم.. راستی سلام مارا هم به مادرمان برسانید متن نامه: از طرف حمیده به فاطمه جان (خدمت خواهر محترم و گرامیم فاطمه سلام با عرض سلام سلامتی شمارا از درگاه خداوندمتعال خواهان و خواستارم فاطمه جان امیدوارم که هیچ گونه ناراحتی نداشته باشی . فاطمه تورو خدا هر چه زودتر خودت را به شیراز برسان ما همگی خیلی دلمان برای تو خواهر ی عزیز و مهربانمان تنگ شده همینطور دو مادر بزرگ و پدرم و...همگی انتظار امدن تو و دیدن تورا داریم. فاطمه فکر میکنم این روزها عراق میخواهد با توپ و موشکآبادان را بزند . فاطمه هر چند لحظه ممکن است بی خبرانه آبادان و اهواز را به تو پ و موشک ببندد اگر میخواهی حرف ما افراد خانواده و قوم و خویش را گوش بگیری خودت را به شیراز برسان دیگر عرضی ندارم خدا حافظ قربان شما تا جام عجل نکرده ام نوش هرگز نکنم تو را فراموش امضاء: حمیده موسوی کلمات کلیدی : |
وقتی شبیه فاطمه لبخند می زنی کلمات کلیدی : |
خاطره ای که از امروز نقل میشود یه داستان واقعیه برای یکی از بچه محل های خودمون . اگه می خواهید ببینید که در باغ شهادت باز ، باز است با ما همراه باشید .آیت الله بهجت
کلمات کلیدی : |
.... بعدها عبدالله برادر قدرت ... می گفت : قدرت الله وقتی خیلی کوچیک بوده مریضی سختی می گیره که هر چی دوا و دکتر می کنند ، فایده نمی ده . کار به جایی می رسه که دکترها هم قطع امید می کنند و منتظر تقدیر می مانند . در این بین پدر و مادر قدرت الله نیت می کنند که اگر خدا عمر دوباره به قدرت الله بده ، نذر می کنند که وقتی بزرگ شد بفرستنش در راه خدا تا اینکه شهید بشه ... کلمات کلیدی : |
... خیلی نورانی شده بود . وقتی نگاهم به بدنش افتاد بسیار تعجب کردم . چرا که این بدن ، بدن آدمی نبود که با ماشین تصادف کرده باشد . سالمِ سالم بود کلمات کلیدی : |
حضرت ایت الله بهجت (حفظه الله ) نوشته بود :« ایشان ( قدرت الله ) قطعاً تاج شهادت به سر خواهد داشت و ان شاء الله مأجور خواهد بود .» کلمات کلیدی : |