X
تبلیغات
سادات علوی - سجاده ای پر از یاس سادات علوی - سجاده ای پر از یاس
امروز : پنج شنبه 04 تیر 26 ، 12:14 صبح
میوه دانش، با کردار نیک چیده می شود نه با گفتار نیک . [امام علی علیه السلام]
یک حاطره از هزار خاطرات تو

 


بی سر و صدا وارد اتاق شد ،ای خدا!! یک بار هم زنگ نزد....درب راهرو را آهسته باز می کند تا یک نفر هم از صداش بیدار نشه .
سلام یا اهل منزل!! آخر چرا همیشه او باید اول سلام کند؟؟ علیکم السلام....کیف و کت را به اتاق می برد و ساعت و انگشتری را روی میز کارش می گذارد و بعد از پوشیدن لباس راحتی جوراب به دست راهی حیاط شد!!که دیگه صدام بلند شد...آی حاجی بسه تو رو خدا چرا اینکارو می کنید ؟ بابا وسط زمستون خدای نکرده دوباره بد حال میشین ها.. بیاین توی حمام جورابها رو بزارید خودم میشورم.....با صدای آرام گفت نه بابا خدا که راضی بشه تو دیگه نمی تونی امرو نهی کنی تا حالاشم خودش نگه مون داشته اینجا اذیتت کنیم .
خودتو ناراحت نکن....و این قصه هر روزش بود یک بار نشد حرفمو گوش کنه و با حرفاش ادمو نپیچونه...و باز هم رفت توی حیاط .
رفتم سر کیفش ببینم امانتی را برام آورده ولی.. حیا اجازم نداد ....حاجی امد داخل و گفت مریم اگر بدونی چقدر کار دارم... بیا بگو ببینم مطلب چی داری برام می خوام امادش کنم ؟ تا آمدم براش حوله بیارم خودش نهار رو هم کشیده بود و البته نهار که نه عصرانه آخه بیشتر اوقات نهار را ساعت 5 بعد از ظهر میل می کنه ... به به که هیچوقت از دهنش نمی افتد گفتم اگر ماست خالی هم بزارم جلو شما بازم به به باید بگین؟؟ حاجی با لبخند همیشگی که صورتشو مثل یک خورشید قزمز می کنه جواب داد به به.. به به به شما خانم خونه و به به به ..به این نعمت های خدا البته باید بگم . هر وقت خواستم به حاجی چیزی بگم یک جواب اماده توی آستینش داره تحویلم بده منم هم ساکت شدم تا نهار رو نوش جان کرد.طبق معمول تا نهار تمام بشه یواش درب حیاط رو باز می کنند و .....از سهمیه غذای خودش برمی داره و به پرنده ها می بخشه. و رفتن به حیاط همون و از خواب بیدارشدن محمد هم همان و تا به خودم آمدم دیدم دوباره صدای این پدر و پسر بلند شد و من هم رفتم ببینم چی شده.
حاجی تو رو خدا لباس گرم تنش نیست بیارینش توی اتاق وقتی حاجی ،محمد را آورد داخل گفتم یک بار هم نشد این عادت رو ترک کنید مگر روزهایی که توی بیمارستان بستری بشین و این کار رو دیگه نکنید .
حاجی قاه قاه خندید و گفت:اونجا میسپارم پرستار برای پرنده ها غذا ببره!!!!!!!!!محمد با صورت حاجی بازی می کرد و با شیرین زبانی می گفت :منم گنجشک با با حاجی هستم....خدایا این لحظات و شور زندگی را ازم نگیر...آمین
محمد با همون لحن زیبا و شیرین بچه گی ادای حاجی رو در آوردو می گفت :بسه با با من کار دارم برو تو اتاق و با کلمات قاطی تکرار می کرد .
بچه ام خودش وظیفه شو می دونست ولی بعضی وقت ها از حاجی به سختی جدا می شه ،حاجی بعد از یک ربع طبق معمول سراغ میز و سیستم و کتاب و دفترش می گیره. خلاصه کارهایی که برای خودش قرار داده شغل دومش همین نت است.
با خوندن مقالات و دست نوشته ها و حوادث و اخبار تحلیل و نظریه می نویسه و آماده می کنه و توی نت وارد می کنند در کل آگاهی و اطلاعات فراوانی دارن و البته بگم قلم خیلی روان شون تونسته توی دنیای مجازی هم مثل بیرون از اون بین دوستانشون محبوبشون کند. البته چیزی که من را وادار کرد این اعترافات را بگم تنها این ها نبود بلکه اون حسرتی هست که حاجی به دلم گذاشته باعث این شد... بله
شبها توی اتاقش با اون احوال بد و مریضی شان که بیشتر شبها دچار خس خس و تنگی نفس میشن تا سحر به کار می پردازن.
ای خدا برای اینکه از این حالات مریضی نجات پیدا کند باید استراحت کنه ولی این کارو نمی کنه .
ای خدا از این همه مریضی یه کم هم نصیب من کن تاحاجی راحت تر تنفس کنه
آمدم درب اتاق .حاجی نمی خواین استراحت کنید؟؟ حاجی با چشمای قرمز اما مهربان گفت بله می خواهم ولی!! اصلا بیا ببین تو رو خدا این دختر نه ساله شهید چه متنی نوشته و یا این پسر هیجده سالهای که اصلا جنگ و دفاع مقدس را تجربه نکرده چی از جبهه و شلمچه نوشته ...مریم جان از خودم خجالت می کشم این و ببین که یک وبلاگ پر از عکس شهداست و قطره های اشک حاجی کاری کرد که دهنمو بستم..و اشکهام به مدد اشکهای حاجی رسیدن ولی ای کاش میشد از خس خس تنفسهای حاجی چیزی کم بشه ودیگه قرار از من بریده شد.هق هق زنان سرم روی زانوهام گذاشتم وحالا نبار کی ببار....صدای حاجی به خودم آوردم که می گفت مریم جان بگو ببینم بین من و زندگی و بچه ها و..خدا کدام و انتخاب میکنی. با دست اشاره کردم دو یعنی خدا .. خوب مریم خانم اگراولی ها بد بشن برای رضایت دومین کار مثبت نکنند تو خوشحالی؟و بازم حاجی و گریه هاش...
و با هم همراه شدیم.. من گفتم حاجی از این همه خوبیتون نمی دونم چی بگم ولی شما با بقیه فرق دارید شما باید استراحت بیشتری داشته باشید...
که بازم با جوابش دلمو سوزوند و گفت:مریم ام ،برای استراحت وقت زیاد دارم اینقدر که تا صبح قیامت برام فرجه می دن...
که پریدم توی حرف شون و گفتم :اگر بگم غلط کردم راضی میشین؟ولی حاجی با همون لحن مهربانش
گفت: امریکا غلط می کند که بخواهد حرفی بزند....شما که فرشته این خونه هستید ...و   از روی صندلی  برخاست ، در اون حال گفت: فرشته منزل، شما شربت سکنجبین میل دارین ؟ گفتم بله بشینید تا بیارم.. حاجی خم تر شد و گفت: دندم نرم و چشمم ... چی آها ،چشمم می سوزه و خودم درست می کنم . آخه این از رشته های خودمه که توش قهرمانم و با خنده به سمت آشپزخانه رفت.
و صدای گام های حاجی ارامش از دست رفته خونه دلم را برگرداند و با این صدا طفل بیدار شب در قلبم آرام گرفت و صدای آهنگ گام هاش،مانند آهنگ آرامش بعد از طوفان بسیار دلنشین بود.
حاجی الهی همیشه سایه ات بر خانه ما مستدام باشد . انشاالله





کلمات کلیدی :
نام زیبایش

السلام على مهدی الأمم وجامع الکلم.. السلام على المهدی الذی وعد الله به الأمم ان یجمع به الکلم ویلم به الشعث ویملأ به الأرض عدلاً وقسطاً ویمکن له وینجز به وعد المؤمنین

نام و کنیه(1) امام زمان علیه السلام همان نام و کنیه پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم است و در برخى از روایات از بردن نام ایشان تا هنگام ظهور، نهى شده است.

لقبهاى مشهور آن حضرت عبارتند از: مهدى، قائم، منتظَر، بقیةالله، حجّت، خلف صالح، منصور، صاحب الامر، صاحب الزمان و ولىّ عصر که معروفترین آنها «مهدى» است.

سلام گل نرگس به نام آن که انسان را مسافر کاروان انتظار گردانید سلام اى گل نرگس، اى که شیرین ترین انتظار، انتظار توست و بهترین منتظر، منتظر توست مى توانم در یک کلمه پر معنا بگویم: گر عشقى هست و عاشقى نام تو معشوق و من عاشق و شیفته توأم در انتظارت مى مانم و از خداى بزرگ مى خواهم که ظهورت را نزدیک گرداند ما محتاج یک نگاه گذراى شما هستیم، زودتر ظهور کن و قلب رهبرمان را شاد گردان ما و رهبرمان در انتظار تو مى مانیم. خدا کند که بیایى و ما هم یکى از یارانت باشیم.





کلمات کلیدی :
نامت رابرای همیشه به دیوار خاطرم می نویسم

روز داشت تمام می شد همه جا بوی نم باران بود و تمرکز حواس نداشت می خواست گریه کند ولی بهانه برای گریه کم بود.

یک مرتبه سراغ ضبط صوت رفت ،دیگر کافی بود زلال اشک امانش را برید یاد ش آمد که این صدا را چه موقع شنیده بود.

وای خدا ی من، پس همه چیز تمام شد چرا ؟؟

درد جان کاهی در قلبش حس کرد . صدای برادرش بود :

روز رفتن من شما هرگز غصه نخورید چون آن روز روز رسیدن من به همۀ آرزو هایم است .

 وای چه می گویی سعید جان آن روزاین حرفها را زدی، عزیزم چرا برای خودت هیچی نخواستی و حتی خرج مراسم را خواستی تو ی محرم به عزاداران حسین(ع) غذا بدهند.

درد دلت را به یاد دارم که همیشه توصیه می کردی که رهبر را تنها نگذارید ،گلم می ترسیدی که روزی برسد که مردم از کنار رهبر بروند .

اما تو نبودی ببینی وقت پر زدن امام برایش چه می کردنند و،البته که بودی و دیده ای ،چرا که ایشان مهمان شما بوده اند.

برادرم بیا برایم قصه پر کشیدن غریبانه ات را بگو تا شاید زخم کهنه ای که در سینه دارم برای لحظه ای التیام یابد.

جان دلم تو و نامت رابرای همیشه به دیوار خاطرم می نویسم که هرگز فراموش نکنم تو چه می خواستی و چگونه آرمانی را داشتی.

می نویسم تا فراموش نکنم در این تاریکیهای زمانه با چراغ هدایت خون تو همیشه در کنار رهبرم ثابت قدم بمانم،و برای اسلامی که تو ان را پس داشتی یک بازو باشم و از پا ننشینم

و تا ساعتی چند با برادر نجوا کرد و رفت که برای روز بعد با همت بلند و عزم استوار به مردمی که برایش ارزشمند هستندخدمت رسانی کند.

برای ما اینها الگو هستند بیایید از ایشان با تمام وجود تبعیت کنیم که ایشان همان ترویج دهندگان فرهنگ ایثارند





کلمات کلیدی :
تولدت مبارک خورسید بی غروب من

 

او که خورشید بی غروب من است

از نگاهش سردی تن و جان می رود

وبرای همیشه تاریخ ‍،حضور ش گرمای جان ما خواهد بود

او که ستاره شبهای شیعیان خواهد بود امشب طلوع می کند

و ظلمت را برا ی همیشه به قعر نیستی خواهد برد

مردی که یکه تازعشق وشور بندگی خداست

و با آمدنش تن خستگان سر زنده خواهد شد

مهر دلهای ولایت مدار و آئینه جانهای منتظر

و نگین انگشتری ولایت معصومین و زینت شهر شعبان

و گل واژه شعر شهادت امشب باز خواهد شد

و برای همیشه مهر این دل دادگی بر تارک گل زهرا خواهد درخشید

فر خند زاد روز تولد امام عشق و دلدادگی و سید شهیدان اهل بهشت

سومین پیشوای مسلمانان و شهید راه مردانگی و عبد صالح خدا وند

امام حسین علیه السلام میوه دل علی (ع)را به همه پیروان واقعی آن حضرت

و همه دوستداران ایشان تبریک عرض می نمایم

 

 





کلمات کلیدی :
ملاقات با امام زمان (علیه السلام)

 

آیا در دوره غیبت کبرى ملاقات با امام زمان (علیه السلام) ممکن است و چه افرادى و تحت چه شرایطى مى توانند حضرت را ملاقات کنند؟


با توجه به روایاتى که در مورد ملاقات با امام زمان (علیه السلام) وارد شده است، نظر علماء بر این است که در دوره غیبت کبرى ملاقات با امام زمان (علیه السلام)ممکن است. و حکایت هاى زیادى که در زمینه دیدار با امام زمان (علیه السلام) در کتاب ها نقل شده است، مؤید امکان ملاقات با حضرت است.


دیدار و رو یا رویى با حضرت به سه صورت ممکن است پیش آید:


1 ـ دیدار حضرت با عنوان غیر واقعى ایشان، به طورى که کاملا براى دیدار کننده، نا شناس باشند.


2 ـ دیدار حضرت با عنوان حقیقى ایشان، بدون اینکه این امر را ملاقات کننده متوجه شود ـ مگر پس از پایان دیدار ـ متوجه باشد.


3 ـ دیدار حضرت با عنوان حقیقى ایشان، و به صورت اختیارى در حالى که دیدار کننده نیز در اثناى ملاقات متوجه این امر باشد، این گونه دیدار بسیار کم نقل شده است مانند ملاقات سید بن طاووس و علامه بحرالعلوم.

 

ادامه مطلب...



کلمات کلیدی :

مراسم در کهف الشهدا

 

از همه دوستان وبلاگ نویس برای شرکت در این مراسم دعوت به عمل می آید

چند روز پس از تدفین  ۵ شهید گمنام در کهف الشهداء ولنجک تهران، وقتی خبر رسید رهبرمان خلوت خود را برای لیله الرغائب (شب جمعه اول ماه رجب) آنجا گزیده اند، دلهای عاشقان به سوی این مکان پرکشید.
در سالهای متمادی هر زمان پیکر مطهر شهدای گمنام به شهرمان وارد شده اند، عطر معنویت و ایثار و اخلاص را در فضای غبار آلود زندگی مان پراکنده اند... و داستان کهف الشهداء که با کرامت آن استخاره قرآنی آغاز شد و با خلوت رمزآلود رهبرمان در لیلة الرغائب ادامه یافت، همچنان باقی است...

وبلاگ نویسان متعهد و انقلابی که انتشار اخبار و عکس حضور رهبری در کهف الشهداء ابتدا به نام آنان رقم خورد، در آستانه مبعث پیامبر اکرم(ص) بر آن شده اند که دعای ندبه را آنجا (کهف الشهدا) برگزار کنند.
در این مراسم روح بخش که به یاری اهالی ولنجک برگزار می شود، دکتر الهام سخنگوی دولت سخنرانی خواهد کرد.
 
زمان: جمعه ۱۹ مرداد ساعت ۶ صبح
مکان: ولنجک- انتهای بلوار دانشجو- بالاتر از خیابان البرز- کهف الشهداء


* سرویس رفت برای خانواده ها و خواهران و برادران وبلاگ نویس، صبح جمعه، ساعت ۵  صبح در دو محل مستقر می باشد :
۱- میدان انقلاب- ضلع شمالی- ابتدای خیابان کارگر شمالی
۲- میدان امام حسین- ضلع غربی- ابتدای خیابان انقلاب





کلمات کلیدی :
مردان و زنان باور

 

در آستان جانان راه شما راه صبح است

وبر دیوار کوی جانان نقش زیبای عشق شماست

که چشم حق جویان را برای همیشه به دنبال دارد

ای مرغان پرو بال شکسته می بینم تان که هنوز با قلمی بردست

و بیرقی بر دوش ، بیرقی با نام و نشان جان نثاری

چه عاشقانه روزهای سخت را تحمل می کنید

شما که دل های عارفتان به نازکی پر پروانه هاست

و نگاه پر فروغتان به بلندای اوج آسمان هاست

می خواستم از بزرگواریتان بنویسم اما قلمم شرمنده شد

می خواستم تبلور نفس های پراز حیات شما را به جهان هدیه کنم

اما جهان طاقت بهره بردن نداشت و نسیمی از این نفحه را تنها گرفت

وقتی یاد می کنم از روزهای سخت ؛تنها آسانی دردهایی را به یاد می اورم که،

در تن تکه تکه شده شماچرخ می خورد ولی صدایی از گلایه از شما نشنیدم

چه بسا در کنار شما بودم ولی نتوانستم حقیقت وجود تهذیب شده شما را بشناسم

کاش مرا علمی بود که با آن در سیرو سلوک با شما کسب توشه ای برای روز مبادا می کردم

و همه اینها قسمتی خواسته این سر شوریده است

وای همه دریا ها از سخاوت شما در حیرت

و ای بیدار دلانی که هنوز چشم غیرت باز نگه داشته ایدو به پاس داری از ارکان دین می پردازید

شما همه حجت بودن و ماندن انقلاب اسمانی ما هستید

با دستان سخاوتمندو چشمان همیشه بیدار تان ما را حمایت کنید

و بمانید تا آنکه ما نیز هدایت شویم

آخر کجایند آنان که در پیچ و تاب روزگار تنها با استهزاء مارا از راه شما و شهدا می هراسانند

نه!! ما دیری است که پیمان بسته ایم که به دنبال این قافله راه را بر گیریم

شاید که بتوان قدم بر زمین پاک باورنهیم

پر شور ترین درود ها و بلند ترین سلام ها تقدیم شما باد

 





کلمات کلیدی :
<   <<   61   62   63   64   65   >>   >