X
تبلیغات
سادات علوی - سجاده ای پر از یاس سادات علوی - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : دوشنبه 04 تیر 2 ، 10:44 عصر
دنیا همچون مار است سودن آن نرم و هموار ، و درون آن زهر مرگبار . فریفته نادان دوستى آن پذیرد ، و خردمند دانا از آن دورى گیرد . [نهج البلاغه]
از مزاح هاى پیامبر(ص )

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم 

روزى پیره زنى به حضور پیامبر(ص ) رسید و عرض کرد: ((عاقبت من در قیامت چه خواهد شد؟))

پیامبر(ص ) فرمود: پیره زن به بهشت نمى رود.

آن زن ناراحت شد و از حضور آن جناب دور گردید، در راه بلال حبشى او را گریان دید، از او پرسید، چرا ناراحت هستى ، جریان را گفت ، بلال گفت : نباید پیامبر(ص ) چنین فرموده باشد، برگرد به حضورش برویم و بار دیگر بپرسیم ، با هم نزد پیامبر(ص ) آمدند، بلال عرض کرد: اى رسولخدا! شما به این پیره زن چنین فرموده اى ؟

پیامبر فرمود: ((آرى اینکه سهل است ، سیاه هم به بهشت نمى رود.))

بلال نیز افسرده خاطر شد، و از نزد رسولخدا(ص ) مرخص شد، در راه ابن عباس او و پیره زن را افسرده دید، علت پرسید، بلال جریان را گفت .

ابن عباس گفت : رسولخدا(ص ) با شما مزاح کرده است ، منظورش این است که پیره زن ، جوان مى شود و سیاه ، سفید مى گردد و سپس به بهشت مى روند نه با حال پیرى و سیاهى . آنها فهمیدند، که پیامبر(ص ) با آنها مزاح کرده است ، خوشحال شدند آرى پیامبر با آن مقام بلند با مردم مستضعف این چنین برخورد صمیمانه داشت





کلمات کلیدی :
رفتار و خلق و خوی پیامبر ( ص )

عید سعید ولادت پیامبر ختمی مرتبت محمد مصطفی ص و ولادت با سعادت ششمین گوهر گنجینه امامت امام جعفر صادق ع را به تمام دوستان تبریک و شادباش عرض می نمایم و در اینجاخصایلی ازپیامبراکرم را برایتان آورده ام .امید آن دارم که همه ما به خصلت زیبای محمدی آراسته شویم /آمین

خداوند در حق رسول مکرمش محمد بن عبد الله (ص ) می فرماید: "انک لعلی خلق
عظیم . براستی که بر خلق عظیمی هستی " (سوره قلم آیه 4) بنده ناتوانی چه می تواند
در حق پیامبری که سراپا فضیلت و رحمت و منبع خیر و نیکی و بزرگواری است
بگوید؟ آنچه می گویم قطره ای است از دریا.
خوی پیامبر (ص ) و رفتار آن بزرگوار و کردار آن حضرت ، سرمشق مسلمین و بلکه
نمونه عالی همه انسانها است و در حقیقت تجسم اسلام . پیغمبر (ص ) به همه
مسلمانان با چشم برادری و با نهایت مهر و محبت رفتار می کرد. آن چنان ساده و
بی پیرایه لباس می پوشید و بر روی زمین می نشست و در حلقه یاران قرار می گرفت که
اگر ناشناسی وارد می شد، نمی دانست پیغمبر (ص ) کدام است . در عین سادگی ، به
نظافت لباس و بدن خیلی اهمیت می داد. وضوی پیامبر (ص ) همیشه با مسواک کردن
دندانها همراه بود. از استعمال عطر دریغ نمی فرمود. همیشه با پیر و جوان مؤدب
بود. همیشه در سلام کردن پیش دستی می کرد. تبسم نمکینی  همیشه بر لبانش بود، ولی 
از بلند خندیدن پرهیز داشت . به عیادت بیماران و تشیع جنازه مسلمانان زیاد
می رفت . مهمان نواز بود. یتیمان و درماندگان را مورد لطف خاص قرار می داد.
دست مهر بر سر یتیمان می کشید. از خوابیدن روی بستر نرم پرهیز داشت و می فرمود:
"من در دنیا همچون سواری  هستم که ساعتی زیر سایه درختی استراحت کند و سپس کوچ
کند". با همه مهر و نرمی که با زیردستان داشت در برابر دشمنان و منافقان بسیار
شدت عمل نشان می داد. در جنگها هرگز هراسی به دل راه نمی داد و از همه مسلمانان
در جنگ به دشمن نزدیکتر بود. از دشمنان سرسخت مانند کفار قریش در فتح مکه عفو
فرمود و آنها هم مجذوب اخلاق پیامبر (ص ) شدند و دسته دسته به اسلام روی آوردند.
از زر و زیور دنیا دوری می کرد. اموال عمومی را هرچه زودتر بین مردم تقسیم می کرد
و با آن که فرمانروا و پیامبر خدا بود، هرگز سهمی بیش از دیگران برای خود
برنمی داشت . براستی آن وجود مقدس مظهر و نمونه و سرمشق برای همگان بود.

ادامه مطلب...



کلمات کلیدی :

نماز شب در نظر قرآن و احادیث

به واسطه حال و هوایی که بعضی اوقات به این دل زنگار بسته ام روی می آورد خواستم برای پاک سازی این دل در ایام تعطیلات خواب را هم تعطیل کنم به امید فضل و کرمش حال و هوایی دست دهد که.. 

 

یکی از بزرگان می گوید: شبی برای خواندن نماز شب، کاسه ی آب را بر داشتم تا وضو بگیرم. آب در کاسه بود اما هر چه آن را کج کردم، آب آن خالی نشد. چون از ارتباط خویش با خداوند متعال مطلع بودم، احتمال دادم که آب کاسه نجس باشد و خداوند نمی خواهد که با آب نجس وضو بسازم. به کنار شط رفتم و کاسه را از آب پاک و زلال پر کردم. به اتاق بازگشتم و کاسه را برای وضو به اتاق برگرداندم. اما این بار نیز آب به روی دستم روان نشد. به خود گفتم: حتماً مرتکب خطایی شده ام خداوند متعال برای عقاب من می خواهد که نماز شب را از من بگیرد. تمام رفتار و کارهای روز مره را یررسی کردم دیدم مرتکب خطایی شده ام جز این که صبح همان روز با فردی که با من کاری داشت به اندازه شأن او با وی برخورد نکردم. برای همان یک کار، مرا مورد عقاب قرار داده اند تا از نماز شب محروم شدم.

بنابراین یکی از عللی که انسان نمی تواند برای نماز شب بیدار شود، اعمال ناشایایست و گناهانی است که انسان مرتکب آن می شود. در حدیث قدسی آمده است که:

«بنده من به هیچ چیزی به سوی من تقرب نمی جوید که بهتر از واجبات باشد همانا او به سبب نوافل محبت من را می جوید تا من او را دوست بدارم.پس آنگه که او را دوست داشتم، گوش او می شوم که با آن می شنود و چشم او که با آن می بیند و زبان او که با آن سخن می گوید و دست او که با آن کار می کند و پای او که با آن راه می رود. آنگاه که مرا بخواند او را اجابت می کنم و آنگاه که از من در خواست کند به او عطا می کنم.              

« بحارالانوارج 70، ص 22»

اگر انسان اهل نماز شد محبوب خدا می شود، زیرا محبت یک امر تضایفی است و اگر انسان خدا را دوست داشته باشد، خدا نیز او را دوست می دارد. اگر انسان محب خدای متعال شد، از آثارش این است که مشتاق دل شب می شود و برای زمان ملاقات در نماز شب لحظه شماری می کند. وقتی محب به محبوب رسید، زمان برای او معنایی ندارد و ملاقات دو یا سه ساعته را لحظه ای بیش نمی داند.

 

کسی که عاشق شد فکر و ذکرش این است که چگونه خود را به وصال معشوقش برساند وحاضر است که در این راه هزینه هنگفتی را بپردازد( که البته این موضوع به اصالت عشقش بر می گردد)در اینجا چون موضوع مورد بحث ما عشق الهی است (معنی وا قعی عشق) رابطه میان عبد ومعبود مطرح میشود. بهترین زمانی که انسان می تواند با معبود خود زمزمه عاشقانه داشته باشد شب هنگام است زمانی که همگان در خواب ناز بسر میبرند و از قیل وقال وهیاهوی روز خبری نیست در شب انسان راحت تر می تواند به معبود خود رجوع کند و از اینروست که راز نیاز شبانگاهان اینقدر مورد توجه و سفارش بزگان بوده و هست و کاملترین نوع راز نیاز نماز است بطوری که از آن به معراج مومنین یاد میشود. با این مقدمه کوتاه میتوان به اهمیت نماز شب تا حدودی پی برد دراین وبلاگ بنا را بر آن گذاشته ایم تا کمی پیرامون این موضوع صحبت داشته باشیم.

پس با توکل بر خدا موضوع را از اهمیت نماز شب در قران وحدیث پی می گیریم :

*** اهمیت نماز شب در آیینه قران و حدیث

از منظر قران نماز راز گفتن است ودر امید کوفتن .

نماز خویشتن را از دست نفس ربودن است وحضرت دوست را ستودن .

در تفسیر کشف الاسرار چنین آمده که خدای تعالی در سوره مزمل فرمود:

« ای محمد به دوستان ما بگوی چون که خواهید با ما راز و نیاز کنید روی به قبله شرع آرید و قدم در حضرت نماز نهید» در قران کریم ??? مرتبه در ?? سوره درباره نماز اوامری آمده است و نیز در ?? آیه آیاتی درباره نماز شب و دعوت بندگان برای بر پا داشتن ان آمده است واین همه نشان از اهمیت فراوان خلوت شبانه بامعبود محمود دارد .

این آیات عبارتند از : اسرا ?? فرقان?? سجده??و?? طه?? ص??و?? زمر? ذاریات??و?? طور?? مزمل?و?و?و? دهر??و?? فجر?

در اینجا به دو مورد اشاره می کنیم:

?- خداوند متعال در اسرا?? به پیامبر(ص)می فرماید: پاسی ازشب را از خواب برخیز و قران و(نماز)بخوان این یک وظیفه اضافی برای توست تا پروردگارت تو را به مقام محمود برانگیزد .بسیاری از مفسران این آیه را دلیل واجب شدن نماز شب بر پیامبر دانسته اند و مقام محمود را مقام شفاعت خوانده اند.

?- در مزمل? چنین آمده: شب را بجز کمی بپا خیز

از منظر حدیث احادیث فراوانی در سفارش? فضیلت و آثارنماز شب و شب زنده داری آمده است از جمله:

?-شرافت مرد در نماز شب است:

جبرئیل به حضور پیامبر (ص) آمد و فرمود: ای محمد هر قدر خواهی زندگی کن همانا خواهی مرد.هر که را خواهی دوست بدار ? سرانجام از او جدا خواهی شد. هر عملی خواستی انجام بده پاداش وکیفر آن را خواهی دید. اگاه باش و بدان که شر افت مرد ? به عبادت او در شب است وعزتش در بی نیازی جستن از مردم.

?-محبوبترین چیزها:

رسول خدا (ص) :دو رکعت نماز در دل شب محبوبتر است نزد من از دنیا وآنچه که در آن است.

?-شعار پرهیزکاران و روش مشتاقان:

حضرت علی(ع):شب زنده داری? شعار پرهیزکاران و روش مشتاقان است.

**?-نشانه عشق ومحبت به معشوق :

در حدیث قدسی آمده است :دروغ گفت آنکه دعوی محبت ما کرد? چون شب در آمد تماما بخفت و از دوستی ما بپرداخت? مگر هر عاشقی خلوت با معشوقش را دوست ندارد.نماز شب نشانه عشق و محبت انسان به آفریدگار خویش است و همین است که او را از بسترخواب جدا کرده و آن زمان که همه خفته اند و رفت آمدی نیست و حواس آدمی جمع و توجه به مبدا و گرایش کامل به آستان رفیع معبود محبوب مقدور است در تاریکی شبانه دل خود صفا بخشد وتا سحرگاهان به ابراز بندگی عبادت حضرت دوست بپردازد و از ثمرات اسحار نصیب و بهره ببرد وببیند که می بندگی حق چه نشئه ها دارد.

?-سنت پیامبر وسیره صالحان:

امام صادق(ع):بر شما باد به خواندن نماز شب? که سنت پیامبر شما وسیره صالحان است.

?-بهترین شما اهل نماز شب هستند:

پیامبر اسلام(ص):بهترین شما کسی است که سخن زیبا بگوید?طعام بدهد و هنگامی که مردم در خوابند?نماز شب بخواند.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:

بر شما باد به برپایی نماز شب؛ زیرا این عمل، شیوه بندگانی است که با آن به پروردگارشان نزدیک می‌شوند و از گناهان پاک می‌گردند.[1] حاملان قرآن و شب زنده‌داران، بزرگواران و آبرومندان امتم هستند.[2] بهترین شما کسی است که سخنان پاکیزه گوید و میهمان پذیر باشد و طعام دهد و شب هنگام در حالی که مردم خوابند، برخیزد و نماز بگزارد.[3]

از امام صادق(علیه‌السلام) روایت شده که هر کس در پایان نماز وتر، هفتاد مرتبه «استغفر الله ربی و اتوب الیه» بگوید و تا یک سال بر آن مداومت کند نام او در زمره «المستغفرین بالاسحار»[4] نگاشته می‌شود.[5]

 

و نیز روایت است که خدای تعالی به حضرت داوود وحی فرمود: ای داود، همواره در تاریکی شب استغفار کن، که هر کس وقتی مردم خوابند، تنها برای من به نماز بایستد، فرشتگانم را فرمان دهم تا برای او استغفار کنند و بهشت ویژه من او را آرزو کند و هر تر و خشکی برای او دعا خواند.[6]

ای داود! همانا من بندگانی دارم که از  میان دیگران مرا دوست می‌دارند و من هم آنان را دوست دارم. آن‌ها مشتاق من‌اند و من نیز مشتاق آنانم؛ آنان مرا یاد می‌کنند، من هم آن‌ها را یاد می‌کنم، آنان به من می‌نگرند، من نیز به آنان می‌نگرم (ای داود!) اگر تو نیز به طریقت آنان گام نهی تو را هم دوست خواهم داشت و چنانچه از راه آنان بازگردی تو را دشمن می‌دارم.

(داود) گفت: پروردگارا! نشانه اینان چیست؟

خداوند فرمود: چشم به سایه روز دوخته‌اند؛ چنان‌که چوپان به رمه خود چشم دوخته است، اینان غروب آفتاب را آرزو دارند، چونان که پرنده بازگشت به سوی لانه‌اش را آرزو می‌کند و چون شب همه جا را بپوشاند و با تاریکی درآمیزد و بسترها پهن گردند و تخت‌خواب‌ها برپا شوند و هر دوستداری با دوستدارش خلوت کند، اینان قدم‌هایشان را به سوی من می‌گمارند و گونه‌هایشان را (بر زمین) می‌گسترانند و با سخنان من مرا می‌خوانند و به خاطر نعمت‌هایم نشسته، ایستاده، در حال رکوع و سجده لابه کرده، ضجه می‌زنند و گاه گریه‌کنان آه می‌کشند و شکوه می‌کنند، من آنان را می‌بینم که به خاطر من چه تحملی می‌کنند و می‌شنوم که از دوستی (دوری) ام گلایه دارند.

(ای داود) نخستین چیزهایی که به آنان می‌دهم سه چیز است؟

1ـ از نور خویش در دل‌هایشان می‌افکنم (در نتیجه) آنان از من آگاه می‌شوند؛ چونان که من از آنان آگاهم.

 

                               بر او علم یک ذره پوشیده نیست               که پیدا و پنهان به نزدش یکی است

 

2ـ اگر آسمان‌ها و زمین و هر آنچه در آن‌هاست، در ترازوی عملشان قرار گیرد، من همه این‌ها را اندک می‌شمارم.

3ـ رویکردم به سوی آنان است،

(ای داوود) از نگاه تو، آنکه را من به سویش رو کنم (آیا) کسی می‌داند که می‌خواهم چه به او عطا کنم؟[7]

 

پیامبر(صلی الله علیه و آله) می‌فرماید:

خداوند ابراهیم(علیه‌السلام) را به دوستی بر نگزید؛ جز به این خاطر که میهمان نواز بود و در حالی که مردم به خواب بودن او به نماز شب می‌ایستاد.[8]

 

                         به نیمه شب که همه مستِ خوابِ خوش باشند        من و خیال تو و ناله‌های دردآلود

 

امام خمینی(ره) ذیل همین روایت می‌فرماید:

«در فضیلت نماز شب تنها همین روایت برای اهل آن بسنده است، ما نمی‌دانیم خلعت خلت (دوست شدن با خداوند) چه خلعتی است و این که حق تعالی بنده‌ای را به دوستی برگزیند، چه مقامی است؟ تمام عقل‌ها از تصور آن درمانده‌اند؛ اگر همه بهشت‌ها را به خلیل (دوست خدا) بدهند، او به آن‌ها نگاه هم نکند؛ برای مثال، اگر کسی را دوست بداری و او نزد تو عزیز باشد و برتو وارد شود، تو با وصال جمال و دیدار او از هر ناز و نعمتی باز مانی و بی‌نیاز گردی، و این مثل با دوستی حق تعالی بسیار بی‌تناسب و فرق بین مشرقین است.[9]

چنانچه بیداری شب انسان را به حقیقت و سرّ نماز آگاه کند و با ذکر و فکر حق انس بگیرد و شب‌ها، مطیه[10] معراج قرب او شود، که دیگر جز جمال جمیل حق برای او چیزی نتواند بود.»[11]

 

از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) روایت است که: هرگاه خداوند نماز شب را روزی مرد و زنی می‌فرماید و او از خواب برخیزد و با اخلاص تنها برای خدا وضوی کاملی بسازد و با نیتی راستین و دلی درست و دور از بدی‌ها و با خشوع و دیده‌ای گریان به نماز بایستد، خداوند نه صف از ملائکه را پشت سر او قرار می‌دهد؛ چونان که عدد هر صف را جز خداوند کسی نتواند بشمارد؛ به گونه‌ای که یک سر صف در مشرق و طرف دیگر آن در مغرب باشد و چون از نماز فارغ شود، به عدد ملائکه بر او درجات بنویسند.[12]


[1]- رموز نماز، ص 189. برگرفته از، کتاب دعوات ابن راوندی.

[2]- نک: صدوق، خصال.

[3]- بحارالانوار.

[4]-  سوره آل عمران: آیه 17.

[5]- محاسن برقی: ص 54 ـ مجمع البیان و تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه یاد شده ـ خصال صدوق، ح 1184 ـ وسائل الشیعه: باب 10.

[6]- نک: میرزا جواد ملکی تبریزی، رساله لقاء الله: ص 129.

[7]اسرار الصلوة: ص 454ـ456.

[8]- میزان الحکمة: ج 5، ص 417، ح 10438.

[9]- نک: اربعین حدیث، حضرت امام خمینی: ج 1، ص 203.

[10]- چهارپایی که بر آن سوار شوند. فرهنگ عمید

[11]- ر.ک: اربعین حدیث: ص 204.

[12]- وسائل الشیعه: ج 5، ح 29 ـ بحارالانوار: ج 84، ص 136 ـ امالی صدوق: ص 24 ـ میزان الحکمة: ج 5، ص 419، ح 10452

درنماز شب هایتان برای فرج آقا امام زمان(عج) دعا کنید.





کلمات کلیدی :
یا مقلب القلوب و الابصار

 

تولد ختمی مرتبت محمد مصطفی ص و امام جعفر   و فرا رسیدن عیدنورو را به عموم مسلمانان بخصوص شیعیان

و خواهران و برادران ایرانی تبریک و تهیت عرض می نمایم

در این شور انگیز لحظات تحویل سال برای ظهور مولایمان حضرت بقیه الله عج دست دعا برداریم

و همچینی برای شفای دردهای ظاهر و باطن یکدیگر و موفقیت همه مسلمانان در هر کجای این کره خاکی و همینطور برای بر افراشته شدن پرچم اسلام در فراز بلند ترین قله ها و همینطور برای سلامت و موفقیت رهبر فرزانه سید علی حسینی خامنه ای

و متعالی تر شدن ارواح امام  راحل و شهدا وطلب  رحمت از خداوند برای اموات مسلمین

ومومنین دست دعا برداریم .

ایام به کام و نوروزتان پیروز

 سال نو را به همه شما دوستان تبریک عرض می کنم    سادات علوی
1- سلامٌ قولاً مِن رَبِّ رحیم.( یس/58)
2- سلامٌ علی نوح ٍ فی العالمین . ( صافات /79)
3- سلامٌ علی اِبراهیم . ( صافات/109)
4- سلامُ عـَلی موُسی و هارون . (صافات/120)
5- سلامُ علی آلِ یاسین . ( صافات/130)
6- سلامٌ عـَلیکُم طِبتُم فادخـُلوُها خالدین . ( زمر/73)
7- سلامُ هیَ حتّی مَطلَعِ الفـَجر. ( قدر/5)
و همچنین
هفت
هفت سین قران  هدیه سادات علوی به شما





کلمات کلیدی :
شهادت روح بلند صبر

دوباره از مدینه خبری نا به هنگام میرسد و اندوه و سکوت عمیق گوشه گوشه عالم را فرا گرفته است.
بازهم گرد بر صورت تفدیده تاریخ نشست.و باد غربت در فضای کوچه های گلین و خانه های محزون به خزان گل فاطمه وزیدن گرفته است. و مصیبت فرزند شکیبا و صبورفاطمه را به گوش همه عالم میرساند.مردی از تبار نور و ایثار و سیدی از جوانان اهل بهشت ،نیکو خصالی در خلق محمدی،و سینه سوز از درد غربت و تنهایی حتی در خانه خود،و راد مردی که وفا و مهربانی اش به سان مادرش زهرا س بود.و باز بر قله در حجر ما روح بلند جاودانه صبرو استقامت پر زنان عروج می کند و معراجی رابه رنگ سرخ بر صورت تاریخ رسم می کند

 


امام حسن (ع) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان، فاطمه زهرا (س)، دختر پیامبر خدا (ص) است. امام حسن (ع) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت. وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد.
پیامبر اکرم (ص) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصی داشت و بارها می فرمود که حسن و حسین فرزندان من هستند. امام حسن (ع) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهری را نیزبدست گرفت و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت. در این مدت، معاویه که دشمن سرسخت علی (ع) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خونخواهی عثمان و در آخر آشکارا به طلب خلافت) جنگیده بود، به عراق که مقر خلافت امام حسن (ع) بود لشکر کشید و جنگ آغاز کرد.

کمالات انسانی
امام حسن (ع) در کمالات انسانی یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص) زنده بود، او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جای داشتند، گاهی آنان را بر دوش خود سوار می کرد و می بوسید و می بویید.
از پیغمبر اکرم (ص) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع) می فرمود: این دو فرزند من، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند ( کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند ).
از خدا طلب بهشت می کرد و به او از آتش جهنم پناه می برد. چون وضو می ساخت و به نماز می ایستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت. در روایات است که امام حسن (ع) در زمان خودش عابد ترین و بی اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود. در سرشت و طینت امام حسن (ع) برترین نشانه های انسانیت وجود داشت.

بیعت مردم با حسن بن علی (ع)
هنگامی که حادثه دهشتناک ضربت خوردن علی (ع) در مسجد کوفه پیش آمد و مولی (ع) بیمار شد به امام حسن دستور داد که در نماز بر مردم امامت کند و در آخرین لحظات زندگی، او را به این سخنان وصی خود قرار داد: "پسرم! پس از من، تو صاحب مقام و صاحب خون منی". و حسین و محمد و دیگر فرزندانش و رؤسای شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس فرمود: "پسرم! رسول خدا دستور داده است که تو را وصی خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم . همچنانکه آن حضرت مرا وصی خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأمور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت، آنها را به برادرت حسین بدهی". امام حسن (ع) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش، علی علیه السلام با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثنای بر خداوند متعال و رسول مکرم (ص) چنین گفت: "همانا دراین شب چنان کسی وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان به او نخواهند رسید."
مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت کردند. و این روز، همان روز وفات پدرش، یعنی روز بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت بود. پس از بیعت مردم، امام حسن (ع) به ایراد خطبه ای پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (ص) که یکی از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن کریم هستند تشویق فرمود و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت.
روش زندگی امام حسن (ع) در دوران اقامتش در کوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید ساخته بود. حسن بن علی (ع) شرایط رهبری را در خود جمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (ص) بود و دوستی او یکی از شرایط ایمان بود.
امام (ع) کارها را نظم داد و والیان برای شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت. اما زمانی نگذشت که مردم چون امام حسن (ع) را مانند پدرش در اجرای عدالت و احکام و حدود اسلامی قاطع دیدند، عده زیادی ازافراد با استفاده از نفوذ خود به توطئه های پنهانی دست زدند و حتی در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوی کوفه تحریک کرده، ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن علی (ع) نزدیک شود، حسن را دست بسته تسلیم او می کنند یا ناگهان او را بکشند.
در برابر این عده منافق، شیعیان علی (ع) و جمعی از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اختیار کرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه مراحل ثابت کردند.
امام حسن (ع) وقتی طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید با نامه هایی او را به اطاعت عدم توطئه و خونریزی فرا خواند ولی معاویه در جواب امام (ع) تنها به این امر استدلال می کرد که من درحکومت از تو با سابقه تر و در ا ین امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ!
و بدین ترتبیب دشمنی و سرکشی از طرف معاویه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشی آغاز کرد. معاویه با توطئه های زهرآگین و انتخاب زمان مناسب و ایجاد روح اخلالگری و نفاق، توفیق یافت. او با خریداری وجدانهای پست و پراکندن انواع دروغ و انتشار روحیه یأس، مردم سست ایمان را به دور خود جمع کرد و از سوی دیگر، همه سپاهیانش را به بسیج عمومی فرا خواند.
امام حسن (ع) نیز تصمیم خود را برای پاسخ به ستیزه جویی معاویه دنبال کرد و رسماً اعلان جهاد داد. اگر در لشکر معاویه کسانی بودند که به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حکومت شام بودند، اما در لشکر امام حسن (ع) چهره های تابناک شیعیانی دیده می شد مانند حجر بن عدی، ابو ایوب انصاری و عدی بن حاتم که به تعبیر امام (ع) "یک تن از آنان افزون از یک لشکر بود". اما در برابر این بزرگان، افراد سست عنصری نیز بودند که جنگ را با گریز جواب می دادند و در نفاق افکنی توانایی داشتند و فریفته زر و زیور دنیا می شدند. امام حسن (ع) از آغاز این ناهماهنگی بیمناک بود.
و همین شرایط موقعیتی را فراهم کرد که برای امام (ع) جز "صلح " با معاویه ، راه حل دیگری نماند.
معاویه وقتی وضع را مساعد یافت به امام حسن (ع) پیشنهاد صلح کرد. امام حسن برای مشورت با سپاهیان خود خطبه ای ایراد فرمود و آنها را به جانبازی و یا صلح، یکی از این دو راه تحریک و تشویق فرمود. عده زیادی خواهان صلح بودند. عده ای نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام پیشنهاد صلح معاویه مورد قبول امام حسن واقع شد، ولی این فقط بدین منظور بود که او را در قید و بند شرایط و تعهداتی گرفتار سازد که معلوم بود کسی چون معاویه دیر زمانی پای بند آن تعهدات نخواهد ماند و در آینده نزدیکی آنها را یکی پس از دیگری زیر پای خواهد نهاد، در نتیجه، ماهیت ناپاک معاویه و عهد شکنی های او و عدم پای بندی او به دین و پیمان، بر همه مردم آشکار خواهد شد و نیز امام حسن (ع) با پذیرش صلح از خونریزی که هدف اصلی معاویه بود و می خواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی (ع) را بهر قیمتی که است، قطع کند، جلوگیری فرمود. بدین صورت چهره تابناک امام حسن (ع)، همچنان که جد بزرگوار رسول الله (ص) پیش بینی فرمود بود ، بعنوان "مصلح اکبر" در افق اسلام نمودار شد. معاویه در پیشنهاد صلح هدفی جز مادیات محدود نداشت و می خواست که بر حکومت استیلا یابد.
اما امام حسن (ع) بدین امر راضی نشد مگر بدین جهت که مکتب خود و اصول فکری خود را از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودی برهاند. پس از چند روز امام حسن (ع) آماده حرکت به مدینه شد. معاویه به این ترتیب خلافت اسلامی را در زیر تسلط خود آورده وارد عراق شد و در سخنرانی عمومی رسمی، شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممکن استفاده کرد و سخت ترین فشار و شکنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت.
امام حسن (ع) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگی کرد و هیچگونه امنیتی نداشت، حتی در خانه نیز در آرامش نبود. سر انجام در سال پنجاهم هجری به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده ملعونه) مسموم، شهید و در بقیع مدفون شد.





کلمات کلیدی :
«وادی‌ مقدّس‌ طُوی‌'» همین جاست‌

الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیرالمومنین علی علیه السلام

سلام علیکم در این قسمت می خواستم ادامه دست نوشته شهید روزی طلب را پست کنم ولی برای چند روز دیگر انشا الله خدمت دوستان ارائه خواهم داد و اینک خاطراتی از زبان همرزمان و دوستان شهید را آورده ام..

در اینجا تنها به‌ ذکر آخرین‌ ساعات‌ و آخرین‌ لحظات‌ که‌ در میان‌ ما بود اشاره‌ای‌ می‌شود، باشد که‌ بتواند معرّف‌ شخصیت‌ او باشد.

بعدازظهر روز 22 محرّم‌ 1361 است‌. در اطراف‌ پاسگاه‌ شرهانی‌ او را دیدم‌. مثل‌ غریبه‌ها می‌نمود. آنکه‌ می‌گفت‌ و می‌خندید. امّا معلوم‌ بود که‌ او در میان‌ جمع‌ و دلش‌ جای‌ دیگر است‌. مأمور حمل‌ مهمّات‌ شده‌ بود. برای‌ همه ما که‌ با وی‌ آشنایی‌ داشتیم‌ واضح‌ است‌ که‌ با روح‌ لطیف‌، دل‌ پُرشور و سر پرعشق‌ او حمل‌ مهمات‌ چندان‌ سازگار نبود. آری‌، حبیب‌ که‌ ساعتها می‌نشست‌ و با عشق‌ طلوع‌ و غروب‌ خورشید را تماشا می‌کرد، همان‌ حبیب‌ که‌ شبانه‌ روزش‌ را با قرآن‌ مأنوس‌ بود، همان‌ حبیب‌ که‌ شبهایش‌ را با صحیفه‌ سجّادیه‌ می‌گذراند و روزهایش‌ را با حافظ‌، اینک‌ یک‌ نظامی‌ تمام‌ عیار شده‌ بود. یک‌ نظامی‌ عاشق‌ همچون‌ اسوه‌هایش‌ در کربلا. حبیب‌ جبهه‌ را با دیدی‌ خاص‌ می‌نگریست‌. گاه‌ با تعبیری‌ لطیف‌ می‌گفت‌ که‌ «وادی‌ مقدّس‌ طُوی‌"» همینجاست‌. جبهه‌ را سرزمینی‌ می‌یافت‌ که‌ بویی‌ از بهشت‌ یافته‌ است‌. اصلاً بوی‌ بهشت‌ را در جبهه‌ استشمام‌ می‌کرد. جبهه‌ را به‌ معنای‌ واقعی‌ دانشگاه‌ خداشناسی‌ می‌دانست‌. در یادداشت‌هایش‌ درباره جبهه‌ می‌نویسد:

«به‌ دریای‌ رحمتی‌ وارد شده‌ایم‌ و در آن‌ دریا پاک‌ شدن‌ خویش‌ را و زدوده‌ شدن‌ غبارهای‌ قلبمان‌ را با تمام‌ وجود حس‌ می‌کنیم‌».

شب‌ شهادت‌، حبیب‌ در پوست‌ نمی‌گنجید. یکپارچه‌ شور و شعف‌ و عشق‌ شده‌ بود. همه‌ از شمع‌ وجود او نور می‌گرفتند و همه‌ از حرارتش‌ گرم‌ می‌شدند. بارها خودش‌ برایمان‌ می‌خواند که‌:

             زیر شمشیر غمش‌ رقص‌کنان‌ باید رفت‌           کآنکه‌ شد کشته او نیک‌ سرانجام‌ افتاد

امّا در عین‌ شادی‌ هرگاه‌ یادش‌ به‌ برادران‌ شهید می‌افتاد بغض‌ خاصّی‌ پیدا می‌کرد. نفرت‌ عجیبی‌ در دلش‌ نسبت‌ به‌ کفّار بعثی‌ پیدا می‌شد. هیچ‌ فکر نمی‌کردم‌ که‌ حبیب‌ عاشق‌ بتواند تا این‌ حد غضبناک‌ شود. مصداق‌ کامل‌ «أشِدّاءُ عَلی‌ الکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهم‌» شده‌ بود. در آن‌ شب‌ هوا سرد و ناگهان‌ باران‌ شدیدی‌ شروع‌ به‌ باریدن‌ کرد. حبیب‌ گفت‌: «زود پتو را بردار تا زیر ماشین‌ برویم‌. با خندة‌ مخصوص‌ خودش‌ گفت‌: چقدر خدا به‌ ما نعمت‌ داده‌ است‌. دیگر در زندگی‌ هیچ‌گاه‌ ممکن‌ نیست‌ که‌ این‌ همه‌ نعمت‌ گیرمان‌ بیاید. در جبهه‌ که‌ هستیم‌ خمپاره‌ که‌ می‌آید، هوا که‌ سرد است‌، باران‌ هم‌ که‌ می‌بارد، دیگر چه‌ می‌خواهیم‌؟ بعد هم‌ لبخندی‌ زد که‌ از وضعیت‌ موجود زیاد دلخور نباشم‌. امّا این‌ یک‌ شوخی‌ یا تعارف‌ نبود. حبیب‌ واقعاً خود را غرق‌ در نعمت‌ می‌دید. در یادداشت‌هایش‌ می‌نویسد:

«ما همیشه‌ زیر باران‌ رحمت‌ خدای‌ رحمان‌ بوده‌ایم‌ و حس‌ نمی‌کرده‌ایم‌، نمی‌فهمیده‌ایم‌. اینجاست‌ که‌ خدا را به‌ خود نزدیکتر از همه‌ وقت‌ درک‌ می‌کنیم‌».

اغراق‌ نباشد که‌ بگویم‌ مصداق‌ «عاشقم‌ بر همه‌ عالم‌ که‌ همه‌ عالم‌ از اوست‌» شده‌ بود. همه انسانها را دوست‌ می‌داشت‌. برای‌ همه انسان‌های‌ خوب‌ سینه‌ چاک‌ می‌کرد و هر بدی‌ که‌ از هر کس‌ می‌دید از دست‌ شیطان‌ عصبانی‌ می‌شد. همه‌ نفوس‌ را محترم‌ می‌داشت‌ و خدا را در معیت‌ همه‌ چیز می‌دید. بخصوص‌ برای‌ برادران‌ رزمنده‌ تواضع‌ و فروتنی‌ خاصی‌ داشت‌.

نماز صبح‌ را به‌ اصرار برادارن‌ به‌ جماعت‌ با حبیب‌ خواندیم‌. در مسجد زمزمه‌ می‌کرد:

«اللهمّ اِنّی‌ أسألُک‌ الراحَّّ عندَ المَوتِ و المَغفِرَةَ بَعد المَوتِ و العَفوَ عِند الحِسابِ...»

بعد از نماز زیارت‌ عاشورا داشتیم‌ و امروز صبح‌ حبیب‌ روضة‌ آخرین‌ لحظات‌ امام‌ حسین‌(ع) را می‌خواند. از آخرین‌ وداع‌ امام‌ حسین(ع) می‌گفت‌. از گودال‌ قتلگاه‌ خوب‌ یادم‌ هست‌ که‌ داشت‌ روضة‌ سینة‌ آقا را می‌خواند و می‌گفت‌ این‌ خونی‌ که‌ بر سینة‌ امام‌ جاری‌ شد همان‌ خونی‌ بود که‌ یک‌ عمر امام‌ در دل‌ داشتند و اینک‌ امام‌ آن‌ خون‌ دل‌ را از سینة‌ مبارک‌ جاری‌ می‌ساختند. سپس‌ حبیب‌ به‌ اینجا که‌ رسید زینب(س) را به‌ حسین‌(ع) قسم‌ داد که‌ از خدا بخواهد ذره‌ای‌ از خون‌ حسین‌(ع) را در دل‌ ما و ذره‌ای‌ از درد او را در سینه‌مان‌ بیندازد. هنوز روضه‌ تمام‌ نشده‌ بود که‌ خبر آوردند برادران‌ تیپ‌ امام‌ حسین(ع)  در تپّة‌ 175 احتیاج‌ به‌ کمک‌ دارند. عراق‌ برای‌ گرفتن‌ آن‌ تپّه‌ پاتک‌ زده‌ است‌. اوّلین‌ نفری‌ که‌ داخل‌ ماشین‌ شد حبیب‌ بود. حدود 7 الی‌ 8 نفر بودیم‌. به‌ منطقه‌ رسیدیم‌ بوی‌ باروت‌ فضا را کاملاً پر کرده‌ بود.

آنقدر سریع‌ می‌دوید که‌ حسابی‌ از او عقب‌ افتاده‌ بودیم‌. آری‌، حبیب‌ می‌رفت‌ که‌ سیراب‌ شود. می‌رفت‌ که‌ صاحب‌ خبر شود و حبیب‌ می‌رفت‌ تا به‌ وجه‌ خدا نظر کند که‌ شهید نظر می‌کند به‌ وجه‌ الله.

 آری‌، او از همه‌ مقدّم‌تر بود. یک‌ صف‌شکن‌ شده‌ بود. خواست‌ آر.پی‌.جی‌ را شلیک‌ کند که‌ شلیک‌ نشد. آخر آنقدر باران‌ خورده‌ بود که‌ عمل‌ نمی‌کرد. آن‌ را انداخت‌ و کلاشینکف‌ را برداشت‌ و آماده‌ شلیک‌ شد که‌ ناگهان‌ صدای‌ «الله اکبر» ... و دیدیم‌ چشمها را بست‌، به‌ آرامی‌ اسلحه‌ را زمین‌ گذاشت‌، دستها را محکم‌ به‌ جلو دراز کرده‌ بود، گویی‌ کسی‌ یا چیزی‌ را در بغل‌ گرفته‌ است‌. چهره‌اش‌ حالت‌ خاصی‌ داشت‌. من‌ این‌ حالت‌ چهره‌ او را فقط‌ در تشهّد و در سلام‌های‌ نمازش‌ دیده‌ بودم‌. معلوم‌ بود که‌ تیری‌ به‌ سینه‌اش‌ نشسته‌ است‌. مقداری‌ چرخید. فکر می‌کنم‌ پاها را رو به‌ قبله‌ کرد. بعد به‌ پشت‌ خوابید. دستهایش‌ بسوی‌ آسمان‌ بلند بود. دیگر چیزی‌ ندیدیم‌. کفّار بعثی‌ بر سر تپّه‌ حاضر بودند و از هر طرف‌ برادران‌ را زیر آتش‌ گرفته‌ بودند. جمع‌ هفت‌ هشت‌ نفری‌ ما نیز برگشته‌ بود و تنها جسد حبیب‌ شهید بود. هیچ‌ کس‌ نمی‌داند که‌ چرا و چطور و هیچ‌ کس‌ نمی‌داند که‌ چه‌ شد. آیا جسدش‌ بر جای‌ ماند!!

 خودش‌ در خاطراتش‌ می‌نویسد:

«صبح‌ پنج‌شنبه‌ بر سر تربت‌ شهیدان‌ رفتیم‌. اوّل‌بار است‌ که‌ با مادرم‌ به‌ زیارت‌ شهدا می‌روم‌. بر سر قبر تازه‌ به‌ خاک‌ سپرده‌ شده‌ می‌رویم‌. جسمشان‌ را می‌گویم‌. بعضی‌ها جسمشان‌ هم‌ به‌ آسمان‌ می‌رود. یعنی‌ که‌ جسمشان‌ هم‌ از جنس‌ روحشان‌ می‌شود. این‌ را بارها به‌ بچه‌ها گفته‌ام‌: هیچ‌ دلم‌ نمی‌خواهد از جسمم‌ هم‌ ذره‌ای‌ بر خاک‌ بماند. به‌ بچه‌ها می‌گفتم‌ اگر از جسمم‌ اثری‌ ماند بعد از دفن‌ بر آن‌ سنگی‌ نیندازید و اگر سنگی‌ گذاشتید بر روی‌ آن‌ اسمم‌ را ننویسید.

و بدینسان‌ بود که‌ حبیب‌ روزیطلب‌ که‌ عمری‌ آرزوی‌ شهادت‌ را، لقاء الله را از خدا طلب‌ کرده‌ بود به‌ آرزوی‌ خود رسید که‌:

«مَنْ طَلَبَنی‌ وَجَدَنی‌ ...»

و آنچنانکه‌ خواسته‌ بود از جسمش‌ نیز اثری‌ برجای‌ نماند. زیرا که‌ جمله‌ جان‌ شده‌ بود.

باید که‌ جمله‌ جان‌ شوی‌ تا لایق‌ جانان‌ شوی

‌    گر سوی‌ مستان‌ می‌روی‌ مستانه‌ شو مستانه‌ شو

یکی‌ از دوستان‌ نقل‌ می‌کند:
«زمانی‌ که‌ حوزه‌ در منزل‌ حضرت‌ آیت‌ الله العظمی‌ نجابت‌(ره) بود و ما چند سال‌ شبانه‌روز در آنجا بودیم‌ و کلّاًّ یادمان‌ رفته‌ بود که‌ خودمان‌ هم‌ خانه‌ داریم‌، پدر و مادر داریم‌. همه‌ چیزمان‌ مرحوم‌ آقا شده‌ بود. چون‌ ایشان‌ از پدر و مادر و برادر و همه‌ کس‌ برای‌ ما بهتر بودند. روزی‌ حدود ساعت‌ ده‌ ـ یازده‌ بود. بعد از درس‌ آقای‌ گل‌ سنبل‌ با حبیب‌ روزیطلب‌ آمدند در کوچه‌ ایستاده‌ بودند و ما نزد حضرت‌ آقا بودیم‌. صحبت‌ از ایشان‌ شد. آقا فرمودند حبیب‌ از این‌ جهت‌ به‌ مقام‌ آقای‌ قاضی‌ رسیده‌ است‌ امّا خودش‌ نمی‌فهمد. فقط‌ فرقی‌ که‌ او با آقای‌ قاضی‌ دارد این‌ است‌ که‌ حبیب‌ صد در صد از خودش‌ بدش‌ می‌آید و این‌ اشتباه‌ است‌. باید حدود ده‌ درصد انسان‌ از خودش‌ بدش‌ نیاید تا بتواند در این‌ نشئه‌ زندگی‌ کند. آقای‌ قاضی‌ چند درصدی‌ برای‌ خودشان‌ گذاشته‌ بودند که‌ می‌توانستند زنده‌ بمانند. اگر کسی‌ صد در صد از خودش‌ بدش‌ بیاید دیگر نمی‌تواند در این‌ عالم‌ بماند».

 

شهید در آغوش معلم خود آیت الله علی محمد دستغیب



کلمات کلیدی :
به مناسبت فرا رسیدن اربعین حسینی

ازنگاه خواهری خسته، مقتلی داشت یک باغ پر از لاله

در دفتر خوبان بود فیک فصل پر از امضا

در وادی و در صحرا، طوفانی حسینی بود

 یک زینب و یک دریا ،یک موج پر از غمها

سردار سپاهی بود در علقمه ای تنها

صحرا چو به خون خوابید ،دلها همه مجنون شد

از داغ گلی یکتا ،دنیا همه مضمون شد

دریای شده این وادی یک سر همه  شیدایی

چون قافله اش بنشست شد موسم دلداری

برگشت و به سر ها گفت :یاران تماشایی

خوبان و خدا جویان،من زینب و این غم ها

اینجا و شما سرها، در گوشه این وادی

باما سخنی گویید ، از غربت و تنهایی

آقای دو عالم   یک گوشه چشمی کن

رفت است قراراز دل رفت است شکیبایی





کلمات کلیدی : سیاست
<   <<   56   57   58   59   60   >>   >