X
تبلیغات
سادات علوی - سجاده ای پر از یاس سادات علوی - سجاده ای پر از یاس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امروز : دوشنبه 04 تیر 2 ، 6:15 عصر
هرگاه [بذر] دوستی رویید، کمک رساندن به یکدیگر و پشتیبانی از یکدیگر، واجب می گردد . [امام علی علیه السلام]
دل نوشت سفر حج

من بر درش نسشته او با من اش نگاهی

من صاحب دو نعلین او مالک دل من

من ما لک غم جان او صاحب همه بود

من ساکت و نشسته در کنج سایه او

او سر به آسمانها من را نظاره می کرد

من گفتمش عزیزا اینجا کجای کار است

او گفت ای دریغا پایان آرزو ها ست

انگاه که می نشاندم لبیک غنچه هارا در بستر کلامم با نور واژها را

می آمدم اما نمی دانم چگونه با پاهای لرزان و قلبی شکسته

آنگاه از خود بی خودم کرد آن شکوه و عظمت می رفتم اما به کجا؟

چه آرامشی بر قلبم حاکم است چه سکوتی بر زبانم جاریست

نگاهم چه دگرگونه شده و چگونه می بینم .خدایا من به کجا سفرکردم؟

عجب پرتوی در درونم بپا می شود خود نمی دانم

آرام به جلو گام می نهم صدایی مرا می خواند

اه چه با شکوه و زیبا می نمایی ای خانه آمال و آرزو ها ای حریم حرم

اینجا همان تکیه گاه و همان میقات عشق و جنون است

می خواهمت با همه وجود مستایم صاحب فرو شکوه

چنان می نمایی که سالها با منی و چنان که در کنارت عمر به سر کردم

وه چه با شکوه می بینمت با آن لباس سیاه زر بفت

و نگاهم به دری است که به روی چشم ظاهربسته ولی به چشم دل گشوده بر روی هم

آرام میشود دل به امید گشودن در وازه های وصالت و بسته بر روی همه کس و همه چیز

با من راه بیا ای دل که همین جاست .خلوت تو و همین خانه است .خانه امال تو

اینجا همان جایی است که ابراهیم و همه انبیا به آن سر فرود آوردنند و نمازعشق بپا کردند

همان مقصد دلهای صاف و زلال و همان کعبه جان های عارف و زاهدان شب چون علی

نشستن و سکون معنایی ندارد من به گرد تو می گردم

می چرخم و با تو سخن می گویم

دو رکعت نماز برای طواف کعبه عشق

و برای سعی به دو مقصد که همه مروه است

و صفا از برای یافتن آب حیات در تشنگی این جهان

و چه سخاوتمند است این راه که هرچه که آن را طی کنی باز آغازی است نو و جدید

نمازی در حریم این استوار و شاهد تلاش به پیشگاه احدیت می خوانم

پس باید تقصیر نمود که از هرچه دلبستگی دنیوی برید و به حضرتش کرنش نمود

وباز به گرد تو ای خانه امن می چرخم و دو رکعت نماز حلالیت از آنچه که داورفرمان داده است

ای زمین و آسمان تو خود شاهدی که در این سر زمین دل به چه در دانه ای بیعت نمودم

و هنگامی که به خود آمدم چنان غرق در دریایی بودم که امواج مرا به یگانه معبودم نزدیک تر می کردند

در کنار مقامی به کسب معرفت و شفاعت می پردازم که خلیلی از طایفه یگانه پرستی در انجا به نماز می ایستاد

در حجری که مکان و آرامگاه یاران حق و سنبل اعجاز خدا پرستی است

و در بر طرف کردن عطش از زلال آبی می نوشم که به اتیام لبان تشنه مردمان هر دو عالم سیرابی می بخشد

چنان در حیرتم که این مکان از چه برای ستایش پدیداآمد در حالی که در پایین ترین سطح از زمین جای دارد

ای همه درمان دردم تو چه زیبا در شعر وصف شده ای

که مقصود من از کعبه و بت خانه توی تو مقصود توی کعبه و بت خانه بهانه

من تورا می جوییدم و در این بعد از مکان حضور توست که مرا شادمان می کند و به تو می رساند

مرا شوری است اندر سر که با یادت همی باشم

به دنبال تو می گردم به فرمان تو می باشم





کلمات کلیدی :
تولد یاس محمدی مبارک باد

mm.jpg

24484651741071961616591531169472381673.jpg

 

تو را فاطمه می خوانم ای بریده از تمام بدی ها که وجودت آیینه ای است پاک شده از زنگار های غبار ...

ای تصویر روشنایی ها...ای پاک ترین آبها ، بی ذره ای گرد و کدورت !

و ای زلال محض و شفافیت مطلق

ولادتت پر برکت باد بر همه شیعیانت

دریاست نبی و گوهرش فاطمه است ... یکتاست علی و همسرش فاطمه است

 با آنکه همه خلق هست در پناه حسین ... او هم به پناه مادرش فاطمه است

 

 

        الگوی زنان که حضـرت زهـرا هـسـت           در دایــره وجــود بـی هـمـتـا هست

          هـسـتنـد زنـان بـه نـام زهــرا لیــکن            اینان همه قطره اند و او دریا هست  

20.jpg

از فاطمه اکتفا به نامش نکنید

نشناخته توصیف مقامش نکنید

هر کس که در او محبت زهرا نیست

علامه اگر هست سلامش نکید

زهرا (س) عصاره عصمت است. زهرا، آیینه پاکی است. زهرا زلال کوثر است. ای همیشه جاری! ای بهار کوتاه! ای ترنم باران وحی! در شکوه مقام تو حیرانم که معرفت به غبار آستان خانه ات بوسه می زند. برهوت این دنیای خاکی شایستگی میزبانی چشمه سار همیشه جاری تو را نداشت.

ای مادر سادات خوش امدی بانو 

هدایای شما ده صلوان نثار مادر مومنین و ام ابیها

 





کلمات کلیدی :
ره آورد سفر (نجف-کربلا)

****اللحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین به ولایت امیر المومنین علی ع***

خدا یا این چند روزه از زندگی در نجف چقدر برایم روحانی بود و شاید بی نظیر ترین لحظات عمرم باشد .مهربانا ممنون توام که این همه لطف را به بنده حقیرات عنایت کردی .نمی دانم شاید هر که به اینجا می آید اینطور احوالاتی دارد ولی،من تو را سپاسگزارم که منت خود را برمن افزون فرمودی.نمی دانم اصلا هیچ دلتنگی از دوری از نزدیکانم نداشتم به جز لحظه ای که خبر دادند که فرداظهر نجف را ترک باید کرد. چه دشوار لحظه ای بود و چه جانکاه که اگرامید زیارت کربلا نبود شاید در دم جان از تن بیرون میشد .مجنونی و بی تابی تا صبح چون مار بر دلم نیش می زد ،خواستم در حرم مولایم بمانم و شبی به صبح کنم شاید در این ساعات بشود آنچه نشد بگویم و انچه نشد با بگذرانم بگذرانم. دلم می خواست از یاس بگویم دلم می خواست نشان دری رابگیرم که مسماری پر خون از سینه مادرم داشت؛مولا جان می خواستم بشینم و خوب نگاه بر ضریح ات کنم که اثرفرسایش صورتهای مشتاق دیدارت روی ان هویدا بود. مولا چرا این همه سال بی قراری را اینگونه زود باید تمام کنم؟؟؟؟؟؟؟؟ آخر چرا می خواستم چند روزی شب تا به سحر در کنارات بی توته کنم،دلم می خواست تا هر چه توان دارم فریاد بزنم .. اما افسوس که می ترسیدم حرمت بشکنم و جسارت کنم.شمع گون وجودم چون اشک بود که در کنار ضریح ات ان لحظات اخر وداع از چشمانم به روی زمین مطهر کنار ضریح ریخت ،ای اشک ،ای زمین روزی که این حقیر گنهکار را به نزد مادرم می برند شهادت دهید که خود به خواسته خود ترکب بهترین مکان جهان را نکردم . دل می سوخت و جان به لب میرسید. از سوزی که در تن داشتم گاهی سرد بودم و گاهی چو اتش ،حالتی بود که شاید اگر امید دیداری را در دل نمی پروراندم گویا جان از تن سفر می کرد. نمیدانم ایا توانسته ام حالات و احساس ان لحظات را برایتان مجسم کنم یا نه ؟؟؟؟؟؟اما همین که برای شما نقل می کنم حالتی چون ان دم به دل ریشم دست داه است و سوالی سخت از خدا دارم که آیا باز می توانم چنین لحظاتی را درک کنم یا نه. پدرم! برای دختری که هرگز نتوانسته فرزندی خلف برای پدر ش باشد چه دشوار است که توقعات زیادی داشته باشد،اما تو پدری هستی که همه را به مهر پدری خود سیراب میکنی . زه رویت شرمسارم اما از تو می خواهم که باز فرصت دهی تا در کنارات بیاسایم و بتوانم از این همه لطف و احسانت بیشتر بهرمند شوم. خواستماز شما اذن دخول زیارت فرزندان و جدت و قربانگاه همسر وفادارت را بدهی تا که در این عمر باقی مانده سلامی وصلواتی از نزدیک بر ایشان دهم اما!!1خجالت کشیدم بگویم. ولی اکنون این خواسته را از تو دارم ای پدر بخشنده و ای مولای بی مثال من.مهربانم اتفاق زیبا و فراموش نشدنی شب قبل را هر گز فراموش نخواهم کرد.

نیمه شب به شوق زیارت و راز و نیاز به سوی حرم مولا رفتیم و تا ساعتی از صبح درانجا بودیم و باز برای نماز ظهر و وداع باز به نزد امیر المومنین به نماز وعرض ادب مشرف شدیم.ونمیدانم دیگر نمیتوانستم کنترل کنم و صدایم را بیرون دادم و از غم خود دوستان و همراهانم بسیار رنجاندم دست خودم نبود و شاید اگر نصیحت دوستان نبود که می گفت اسوده باش چرا که اقا تورا به احوالپرسی فرزنداش می فرستد. همین صحبت با عث شد دلم کمی ارام بگیرد ،اما من کجا و لیاقت احوالپرسی فرزندان زهرا س کجا؟؟؟؟؟

 دوباره مرغ روحم... هوای کربلا کرد

قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلَاءِ وَ نَزَلَ الْحُسَیْنُ فِی مَوْضِعِه

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکم....

السلام علیک یا سیدنا الغریب یا اباعبدالله!
السلام علیک یا سیدنا المظلوم یا اباعبدالله
!
السلام علیک یا سیدنا العطشان یا اباعبدالله!

أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ابآئِک َ الطّاهِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى أَبْنآئِکَ الْمُسْتَشْهَدینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلى ذُرِّیَّتـِک َ النّـاصِرینَ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ وَ عَلَى الْمَلآئِکَةِ الْمُضاجِعینَ، أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلى أَخیهِ الْمَسْمُومِ ، أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ، أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّلیبَةِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَریبَةِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلینَ فِى الْفَلَواتِ، أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحینَ عَنِ الاَْوْطانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان ، أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر، أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَةِ الزّاکِیَةِ، أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِیَةِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَلیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ افْتَـخَرَ بِهِ جَبْرَئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ناغاهُ فِی الْمَهْدِ میکآئیلُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِکَتْ حُرْمَتُهُ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحامی بِلا مُعین، أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ، أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَةِ فِى الْفَلَواتِ، تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ، وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ، أَلسَّلامُ عَلَیْک َ یا مَوْلاىَ وَ عَلَى الْمَلآ ئِکَةِ الْمُرَفْرِفینَ حَوْلَ قُبَّتِک َ ، الْحافّینَ بِتُرْبَتِک َ،

سلام برتو (اى حسین بن على) و بر پدرانِ پاک و طاهِـرَت، سلام برتو و بر فرزندانِ شهیدت، سلام بر تو و بر خاندانِ یارى دهنده ات (به دین الهى)، سلام بر تو و بر فرشتگانِ مُلازمِ آرامگاهت، سلام بر آن کشته مظلوم، سلام بر برادرِ مسمومش، سلام بر على اکبر، سلام بر آن شیر خوارِ کوچـک، سلام بر آن بدن هاى برهـنه شده، سلام بر آن خانواده اى که نزدیک (و همراه سَروَرشان) بودند، سلام بر آن به خاک افتادگان در بیابان ها، سلام بر آن دور افتادگان از وطن ها، سلام بر آن دفن شدگـانِ بدون کفن، سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن، سلام بر آن حسابگر (اعمالِ خویش براى خدا) و شکیبا، سلام بر آن مظلومِ بى یاور، سلام بر آن جاى گرفته در خاکِ پاک، سلام بر صاحـبِ آن بارگـاهِ عالى رتبه، سلام بر آن کسى که ربّ جلیل او را پاک و مطهّر گردانید، سلام بر آن کسى که جبرئیل به او مباهات مى نمود، سلام بر آن کسى که میکائیل در گهواره با او تکلّم مى نمود، سلام بر آن کسى که عهد و پیمانش شکسته شد، سلام بر آن کسى که پرده حُرمَتش دریده شد، سلام برآن کسى که خونش به ظلم ریخته شد، سلام برآنکه با خونِ زخم هایش شست و شو داده شد، سلام بر آنکه از جام هاى نیزه ها جرعه نوشید، سلام بر آن مظلومى که خونش مباح گردید، سلام بر آنکه در ملأ عام سرش بریده شد، سلام بر آنکه اهل قریه ها دفنش نمودند، سلام بر آنکه شاهرَگش بریده شد، سلام بر آن مدافعِ بى یاور، سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده، سلام بر آن بدنِ برهنه ، سلام بر آن دندانِ چوب خورده ، سلام برآن سرِ بالاى نیزه رفته، سلام بر آن بدن هاى برهنه و عریانى که در بیابان ها(ىِ کربلاء) گُرگ هاى تجاوزگر به آن دندان مى آلودند، و درندگان خونخوار بر گِردِ آن مى گشتند، سلام برتو اى مولاى من و برفرشتـگانى که بر گِـردِ بارگاه تو پَر مى کِشند ، و اطرافِ تُربتـت اجتماع کرده ان

به جهت پای بوسی ابا عبد الله الحسین ع از مولا اجازه گرفتیم

و حرکت به سوی کاروان کربلایی پسر فطمه س را شروع کردیم. در کنار جادهایی که منتها به کربلا می شد پرچم های سرخ تا کربلا دیده می شد. در طول جاده محلهایی مشخص شده بود که محل استقرار و ایستگاه کاروان ابا عبدالله و همراه انشان بود به نامهای موکب دیده می شد . و همینطور محلهایی که در روزهای عزاداری ابا عبد الله به زائرین کربلا خدمات رسانی میشد به فاصله های کمی دیده می شد و بعضا در این فاصله کنبد های سبر و کوچکی که شاید محل شهادت یکی از اصحاب و یا افراد سپاه امام دیده می شد.و اینک ورد به کرب و بلا...........

کشتی شکست خورده‌ی طوفان کربلا

در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار به رو زار می‌گریست

خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک

زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردند کوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکند

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می‌رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه‌ی سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

گرما ی سوزنده و مسیر طولانی و همراه داشتن وسائل و مسیر و خیابان باریک و خود رو هایی که قوانین راهنمایی رارعایت نمیکردند.ولی این همه با دیدن گنبد حرم آب اور تشنه ماه بی بدیل بنی هاشم و عموی با معرفت بچه های ابا عبدالله الحسین ع از خود بی خود مان کرد و نوحه خوان و سینه زنان به سوی حرم اش دوان دوان شدیم.تشنگی در این گرماتنها به یادمان می اورد روزی در این مکان کودکان و کاروان جد غریبم چگونه مظلومانه شهید شدند.احساس دیگری بعد از دین گنبد ابوالفضل العباس خیلی سخت بود و فراموش نشدنی. وقتی به محل بین الحرمین می رسی می شوی یک کبوتر دو برجه نمیدانی به کدام برج بنشینی و به کدام طرف عرض ادب کنی به این سوی و آن سو نظر می کنی و یاد دل پریشان ابا عبد الله می افتی که یک طرف اهل حرم و یک طرف برادر دلاورو نجیب اش درحلقه لشکر دشمن فرو افتاده بود.البته احساس دیگر بنده این بود که چگونه می توان بین این دو برادر یکی را انتخاب کرد؟ایا می شود. ولی به قولی ابا عبدالله این را می پسندد که اول به زیارت علمدار اش برویم و بعد به کسب فیض زیارت ایشان وما نیز اینطور عرض ارادت و زیارت را شروع کردیم جای همه شما خالی این چند روز در کر بلای حسینی مکانهایی و مقاماتی رازیارت کردیم که هر یک معرفت خاص خود را داشت و هر یک خصوصیات معرفتی خاص خود انشا الله درپست های بعدی خاطرات هر مکان را با برداشتهای خود به نظر دوستان خواهمرساند تنها در این پست عرض کنم که هیچ سفری در زندگی ام چون سفرهای زیارتی نبود ه است خاصه این سفر معنوی. انشا الله که همه دوستان از فیوضات این سفر برخوردار شوند.شاید عنواوینی با این مضمون:مسجد سهله ؛مسجد کوفه ؛شط فرات،حرم آقاو سکوت در برابر ابهت ایشانٍ؛حرم سقا؛تل زینبیه؛شبی در خیمگاه بدون شمع؛کف العباس؛مقام علی اصغر؛مقام علی اکبر،قتگاه عزیزترین خلق خدا؛مقام امام زمان ؛و چقدر دلم برایت تنگ می شود.اینها را انشا الله در فواصل بین پست ها به حضورتان ارائه خواهم داد. علوی بمانید و حسینی زندگی کنید ای فاطمیون مهدوی!!!!@};-





کلمات کلیدی :
ره آورد سفر (نجف)

از جمله فضیلترسول خدا صلی الله علیه و آله درباره امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

قال رسول الله علیٌّ مع الحقّ و الحقّ مع علیٍّ و لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض یوم القیامة .(1)

«علی با حق است و حق با علی است، از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر پیش من آیند.»

و در نقل دیگر فرمود:

علیٌّ مَع الحقّ و الحقّ مع علیٍّ و الحقّ یَدورُ حَیثُما دارَ عَلیٌّ .(2)

علی با حق است، و حق با علی است، هر جا که علی برود حق هم با او میرود (یعنی علی علیهالسلام محور حق است.)

..الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین به ولایت امیر المومنین علی ع..

روزجمعه و روز آقا امام زمان وحرم سید علا الدین حسین س نماز و اجازهای ار آقا برای رفتن به پای بوسی جد بزرگوارشان.

همه آمده بودند واقعا برای یک مادر تنهایی سفررفتن وهمسرو بچه هاش را با خود همراه نداشته باشه سخته

و اون هم سفر زیارتی اقا امیرو المومنین پدر سادات وائمه هدی .

خدا حافظی و چشم اشکبار ومشتاق بقیه صورت همه را خیس کرده بود.

یک احساس غریب یک حسی که تا به حال در گذر این مسیر به بنده دست نداده بود شوق ،شورویا چیز دیگری نمیدانم

ولی مسیر برایم مقدس شده بود انگار اینکه از همین حالا به جایی وصل باشیم .بله این همان مسیر سفر به جنوب بودمسیری که سالها برای رسیدن به کربلای ایران بود،

و الان برایم راه رسیدن به همه آرزویم شده ؛خدایا شکر و سپاس....

چشم هایم را که می بستم نقش کو هها و طبیعت نقش نام صلوات و نام ائمه شده بود ،همه چیز تقدس خاصی به خود گرفته بود.

و به قول روحانی کاروان برادربزرگوار معصومی که فرموند قدر بدانید چرا که این انتخاب بوده که آقامون قرعه به نام این جمع زده.

در مورد خودم شک داشتم چرا که همه همسفران خیلی خصوصیات بارز تری داشتند ،بماند ..جای همه دوستان خالی بوددر طی مسیر همراه با حمع ادعیه وزیارات و مصیبت های ائمه هدای نمی گذاشت

غیر از سیر کردن در این وادی به چیزی دیگر فکرکرد.بعداز گذشت ازکربلای ایران وسرزمین مطهری که به خون جوانان غیورمان آغشته شده بود به نزدیکی های نقطه صفر مرزی رسیدیم.

روزشنبه مرز مهران» اینجا بود که اتفاق ناراحت کننده ای برای جمع ما پیش آمد..یکی ازخانواده هایی که همسفر ما بودند

به مشکل قوانین مرزی برخوردند وبه دو فرزند دوقلویشان که به قولی سرباز مشمول حساب شدند

اجازه عبور از مرز داده نشد البته این برای همه تعجب آوربود.و ما مرز وطن همیشه جاویدمان

را با این ناراحتی ترک کردیم و به سوی نجف اشرف حرکت کردیم.

بعد از گذشتن از مسیری سخت که بازرسی های عراقیها و امریکایها در فاصله های کوتاه این راه را سخت تر میکرد

بالاخره چشممان به نور بارگاه مولایمان امیر الومنین بر فراز شهرنجف روشن گردید.

ألسَلامُ علیکَ یا ولی الله، أَشهدُ أنکَ أوَلُ مَظلومِ وَ اولُ مَن غُصِبَ حَقَهُ، صَبَرتَ وَ احتَسَبتَ حَتی أتاکَ الیَقین، وَ أشهَدُ أنَکَ لَقیتَ اللهَ وَ أنتَ شهیدٌ، عَذَبَ اللهُ قاتِلَکَ بِأنواعِ العَذاب وَ جَدَدَ عَلیهِ العُذاب، جئتُکَ عارفاً بحَقِکَ، مُستَبصراً بِشَأنُکَ، مُعادیاً لِأعدائِکََ وَ مَن ظَلَمَکَ، ألقی عَلی ذالکَ رَبی إن شاء الله تعالی، إنَ لی ذُنوباً کثیرةَ فاشفَع لی عِندَ رَبِکَ یا مولای، فَإنَ لَک عندَاللهِ جاهاً عظیماً و شَفاعةَ، و قَد قالَ الله تعالی: " و لا یَشفَعونَ ألا لِمَنِ إرتَضی"

دیگر طاقتی نمانده بود به هرحال نیمه شب به سوی حرم نورانی آقا و مولای مان امیرالمومنین علی ع حرکت کردیم جای همه دوستان خالی بود ابهت و معنویت بارگاه مولا صبر را از کف همه ربود بود صحن طلایی اینکه همه برای خود نوحه سرداده بودند بنده حقیر هم دست کمی از بقیه نداشتم یک مرتبه یادم به سفارشهای دوستان . اشنایان افتاد و بیشتر محزون شدم ، خدای من این چه بارگاهی ایست ؟؟؟ این همه عظمت و جلال و متانت مولا ادم را به وجد می اورد.نا خود آگاه دست بر سینه میزنی و اشعار منظوم می سرای و به حقیقت مولایی بی بدیل است علی و چه به جا سروده اند

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را                    که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین                     به علی شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند                         چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ               به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

ولی همین که وارد درب حرم مولا می شوی اینقدر مهمان نوازی مولا افزون است که انگار در خانه خود به امن و امان وارد شده ای ای مولای بی بدیل من چقدر انتظار این لحظات را می کشیدم چقدر در خیال ورویا اینجا را برای خود تصور می کردم و هرگاه زائری برایم نقل حدیث اینحرم را می کرد چقدر مشتاق دیدار ات می شدم. ای پدر مرهبانی ها ؛ای بنده خاص بنده نواز و ای شاه گدا نواز مرا به بارگاهت ره دادی ولی مولایم با هزاران حاجت حاجتمندان منتظری که از ما درالتماس دعا داشتند خود دانی و بخشش و جود و کرمت زیبا خصال و بزرگ مرد و بزرگترین نشانه عدل خدا ؛ به خدایی خدا وند قسم که تویی امام و رهبرم و تویی انگه خداوند از او نسل امامت جهانیان را پای گرفت و نقش حکومتی از شما تا ابد بر پیشانی بشریت نقش بست.

 برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن                 که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را  

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت                متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را 

بر استانه درب ضریح با صفای مولا همه به سجده افتادند چرا که در پیشگاه بزرگ ترین و شریف ترین حاکمی قرار می گرفتند که دیگر جهان چون ایشان بهخود نخواهد دید الا فرزند بزرگوار اش مهدی عج

باز هم نتونستم سفرنامه را تمام کنم با اجازه شما پست بعدی و یا پست های بعدی

زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی
مدد زغیر تو ننگ است یا علی مددی
گشاد کار دو عالم به یک اشارت توست
به کار ما چه درنگ است یا علی مددی





کلمات کلیدی :
سفرکربلا (قسمت اول)جواز

شنیده بودم که یکی از چیزهایی که آدم راآماده زیارت با معرفت ابا عبد الله الحسین می کند انتظار و رنجو مرارت قبل سفر است.از روز اول محرم که از آقا خواستم معرفت زیارت را نصیبم کند یک ساعتی که گذشت و از مجلس عزاداری که در رهپویان وصال بود برگشتم منزل ابجی زنگ زدن و قرار ثبت نام رو گذاشتیم.قرار شد اربعین در کربلا باشیم اما...یکماهی نشده بود که خبر دادند که اعزام برای اربعین هم منتفی شد. و باز هم احساس غمی بزرگ در سینه... و چشمی انتظار..شبهای در تالار هم همش بحث کربلا بود و شور و سوز نینوا و دلشوره و انتظار در دلم سوزی عجیب انداخته بود.تا اینکه خبررسید برای 13 فروردین اماده باشید نمیدانید چطوراین روزها و شب هارا به امید رسیدن روز موعود می گذراندم بعد از چند سال رسیدن عید برایم رنگ زیبایی گرفته بود و باز هم...خبری که دلم را شکست بسته شدن مرز ایران و عراق حالا دیگرحتی دلم نمی خواست چشم را هم به روی صبح باز کنم .
آخه اقا جون فدای رگهای گردنت بشم فدای لب های قاری قرانی ات بشوم... من فدای مظلومیت شما و اهل البیت شما شوم چرا من قابل نیستم؟؟؟ چرا اینطورسفر به پای بوسی شما عقب می افتد شما که بنده رادرانتظاردیدن کربلایت یک بار دیگه مجنون کردین.... اقای مظلوم آقای مهربانم اگر در من عیب و زشتی هست در بزرگی وکرم شما هیچ شکی نیست ..
آقا جان این چند سالی که اینطور ازت نمیخواستم کربلا رو ببینم برای این بود که دلم برای بچه هایی میسوخت که باآرزوی رسیدن به کربلایت تشنه و پاره پاره تن همهچیز را تحمل میکردند و شهید شدند..آخر من خودم را لایق این نمیدانستم که از این فرصت  که با نثار خون و فداکاری شهداو ایثار گران به دست آمده استفاده کنم...
آقای مهربانم نیمدونم توی حسینیه اون شب همین شهدای رهپویان به شما وصل شدند که دلم پرزد بیام حرمتو ببینم؟؟ یا چیز دیگه
اما خوب می دونم دلم تکان بزرگی خورد.آقادید که چطوربا شنیدن خبر بسته شدن مرز چقدر دلم شکست
و اشکهایم نقل و نبات شب عیدم شده بود..تا بود شیوه دنیا همین بود ولی من منتظر می مانم.....
یه شب که خیلی دل شکسته بودم یکیاز بزرگواران یک دعایی با سوز در تالار کردن که بنده احساس کردم این دعا روفرشته ها آمین گفتند این همان و فردای اون شب حدود 18 اردیبهشت بود زنگ زدندبرای تکمیل هزینه سفر که بله شما سوم خرداد به سوی مرز اعزام خواهید شد... دنیا باز برایم رنگ زیبایی گرفت و دریچه  امید به رویم باز شد.
می خواستم پرواز کنم خدا وندا ممنونم که اجازه دادی این بنده سرا پا تقصیر قدم به قربانگاه بهترین خلق ات بگذارد..
باز این دلم هوای میخانه کرده ساقی....
یکی از دوستان بزرگوار که حاجت هایی داشتند یه چیزی فرمودند که تا نجف همش به یاد این حرفشون بودم و بغض درگلو.اینوکه گفتندتانجف همش بغض گلویم را می فشرد.خدا یا .. ای امیر المومنین و ای ابا عبد الله الحسین....
خیلی از این عاشقان  آرزوی دیدن کربلا یت را دارند و حاجت های دیگر، من نمیدونم شما که اهل معرفتید خودتان حاجت رواشون کنید.
یکی دیگه فرمودن رفتین سلام برسانید و اگر من حاجتمو نگیرم برگشتید اسم سادات رو از خودتون بردارید... اشکم مثل سیل امانم را بریدخدایا من به ایشون چی بگم شما خودت همه را حاجت روا کنید، این بنده  حقیر و کمترین چطور برای ایشون حاجت بگیرم؟؟؟...
این راعرض کردم برای هدیه ای که به دست آوردم بعد بازگو کنم.
روز موعود رسید وهمه چیز آماده بود حتی لیستی که حج و اوقاف داده بود  وقتی به لیست نگاه میکردم یادم به اردو های زمان بسیج افتاده که همه تجهیزات پارتیزانی توی یک کوله پشتی باید جا می دادی و یک ساک هم کمک های اولیه، اینبار تنها فرق این بود که باید اسامی دوستانی که التماس دعا داشتند را با خودم میبردم . این دید و احساس  حالتی خاص را برایم تداعی کرد . یاد ان روزهای غریب و یک تشابه دیگر این بود که گوشیم هم نوایی پخش میکرد که یاد ایام... را داشت.. ببخشید زیاد طولانی شد.  این از قسمت اول ان شاءالله قسمت بعدی را حتما حلاصه تر برایتان ثبت خواهم کرد




کلمات کلیدی :
واقعه عجیب در عالم برزخ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

علامه طباطبائى (سید محمّد حسین طباطبائى صاحب تفسیر المیزان ) نقل کرد که : استاد ما عارف برجسته ((حاج میرزا على آقا قاضى )) مى گفت :

در نجف اشرف در نزدیکى منزل ما، مادر یکى از دخترهاى افندى ها (سنّى هاى دولت عثمانى ) فوت کرد.

این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجّه و گریه مى کرد، و جدا ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادرش آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند.

هنگامى که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد مى زد: من از مادرم جدا نمى شوم ، هر چه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد، دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد، سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم در پهلوى بدن مادر در قبر بماند، ولى روى قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روى قبر را با تخته اى بپوشانند، و دریچه اى هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.

دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است ، دیدند تمام موهاى سرش سفید شده است .

پرسیدند چرا این طور شده اى ؟

در پاسخ گفت : شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم ، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و یک شخص محترمى هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب مى داد، سؤ ال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من محمّد بن عبداللّه (ص ) است .

تا اینکه پرسیدند: امام تو کیست ؟

آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت : لست لها بامام : ((من امام او نیستم )) (آن مرد محترم ، امام على (ع ) بود).

در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوى آسمان زبانه مى کشید.

من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که مى بینید که همه موهاى سرم سفید شده در آمدم .

مرحوم قاضى مى فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنّن بودند، تحت تاءثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیّع ، تطبیق مى کرد) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیّع ، اعتقاد پیدا کرد.

 

منبع: داستان دوستان جلد 5

تالیف : محمد محمدى اشتهاردى





کلمات کلیدی :
یاسی به رنگ ارغوان

سوم جمادی الثانی
سالروز شهادت مظلومانه ام الائمه حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها
بر امام زمان حضرت مهدی سلام الله علیهاو بر منتظران و شیعیانش تسلیت عرض می کنم

یا علی رفتم بقیع اما چه سود

هرچه گشتم فاطمه(س) آنجا نبود

یا علی قبر پرستویت کجاست؟

آن گل صد برگ خوش بویت کجاست؟

هرچه باشد من نمک پرورده ام

دل به عشق فاطمه خوش کرده ام

حج من بی فاطمه (س) بی حاصل است

فاطمه (س) حلال صدها مشکل است

پرستوی شکسته بالم ...درخت خمیده قامتم.... ویاس کبودم   چقدر برایم دشوار است که بشنوم زیبا ترین و ارزشمند ترین مخلوق هستی را در پشت در بیرحمانه فشردند و آتش کین بر دامان درب منزل اش افروختند و دستان بهترین کس اش را بستند و غریبانه در کوچه های کین خود به خاک افکندند و معصوم طفل اش را در بطن کشتند و چه غریبانه وداع کرد و و چه در دناک در شبی تاریک در زمینی از سرزمین پدر اش غریبانه و مخفی به خاک سپردند

خدایا تحمل این درد را برام آسان ساز که اگرعنایت و اعطای صبر تو نیود دیری این کره خاکی از این همه ظلم عدو از هم پا شیده شده بود





کلمات کلیدی :
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >